رسیدن به دکتر شریعتی، و عبورِ از او، برای رسیدن
به گمانم اگر دکتر شریعتی زنده میبود از اینکه هنوز کتا ب هایش جزو کتابهای پر فروش محسوب میشوند، متعجب میشد. و از خود میپرسید که چرا حرف هایی که چند دهه پیش زده، هنوز میتواند خوراک فکری نسل جدید باشد. بسیاری از روشنفکران و نویسنده گان بهخصوص در عرصه رسانهها، صفحههای کتا بها و مجلات و روزنامهها را با نام او پر میکنند و دربارهاش مینویسند. هنوز در ایران هر مجله یا روزنامهای که آغاز به کار میکند حتماً در شمارههای ابتدایاش ویژه نامهای دربارهی دکتر شریعتی خواهد داشت.
در این مهم که دکتر شریعتی یکی از با نفوذترین و تاثیر گذارترین اندیشمندان چند دهه اخیر ما بوده (و هست) شکی نیست. میتوان به جرات از این نفوذ و تاثیر با عنوان مکتب شریعتی نام برد. شریعتی در دورانی مطرح شد که دنیا غرق در اندیشههای چپ و انقلابی گری بود و دنیا، دنیای مبارزه و شورش.
در ایران، بعد از جنگ جهانی دوم تنها این نیروهای چپ بودند که عرصه فرهنگی و ادبی و هنری را در اختیار خود داشته و با جذابیتی که شعار هایشان در خود داشت، توانستند خیلیها را از هر طیفی جذب کنند و از اندیشههای دینی و اسلامی در این عرصه خبری نبود. عالمان دینی این حوزه را نفی میکردند یا حرفی که توان جذب نیروهای جدید و جوان و تشنه دانستن را داشته باشد، نداشتند. تا زمان تاسیس حسینیه ارشاد. کلاسها و سخنرانیها و آموزههای حسینیهی ارشاد شمعی شد برای جوانان و هواخواهان اندیشه اسلامی تا بتوانند با پشتوانهی آن در مقابل اندیشههای دیگری که فضای فکری جامعه را در سیطره خود داشته، ایستادگی کنند. این جاست که نقش دکتر شریعتی برجسته میشود. و یکی از دلایل دشمنی همیشگی روشنفکران چپ با او همین است.
جوانانی که پتانسیل پیوستن به جبههی مارکسیسم و کمونیسم را داشتهاند راه خود را به نگاه و دریچهای تازه از اسلام باز کرده و در دامن تفکر و فرهنگ جدیدی از دین پناه گرفته اند. در اینباره حرفها و مقالات بسیاری نوشته و گفته شده است. اما پرسش این جاست که :هنوز آثار شریعتی برای این طیف از جوانان میتواند کافی باشد؟ پرسشهای جدیدی که دنیای فن آوری زدهی ما به آن دچار شده را میتوان در بین کتابها و آثارش یافت؟
فراموش نکنیم دورهای که نو اندیشی دینی در ایران پا میگرفت و حسینیه ارشاد بلند گوی این دسته از اندیشمندان بود دورهی ایدئولوژیها در دنیا بود. دنیا به دو اردوگاه چپ و راست تقسیم شده بود و هر کدام به توسط ابزاری که در دست داشتند پیاده نظامهای خود را یارگیری میکردند. و بنا بود اسلام جدید راه سومی بین دو جهانبینی و مکتب چپ و راست باشد.
اما در حال حاضر که دنیا از سیطره ایدئولوژی(به شکل عیان اش) برون آمده و جای خود را به سیطرهی فرهنگی داده است این امکان وجود دارد که در اندیشههای دکتر شریعتی ـ که تحتتاثیر زمانهی ایدئولوژی زده قرار داشته ـ بتوان راه بردی برای دنیای امروز به دست آورد؟
با توجه به اینکه سرنوشت انقلاب اسلامی ایران با آن چه که برایش تلاش و مجاهدت شده تفاوت اسـاســی پیدا کــرده و بسیاری انقلاب اسلامی ایران را نتیجه آرا و اندیشههای او میدانند، قطعا دکتر شریعتی برای امروز، در باز آوری اندیشه هایش و دور ساختن سو تفاهمها و سو برداشتها، حرفها و روشهای تازه تری میداشت.
در دنیایی که سینمای هالیوود زودتر از ارتش امریکا سرزمینها را فتح میکند و کسی چون اسلاووی ژیژک در تجمع اشغال گران وال استریت مبارزه دنیای جدید را تلاش برای زیستنی بهتر بیان میکند. و با تغییر ساختاری و ماهوی نیروهای مرجع و الگوهای زیستی و رفتاری نسل جدید، شاید حرف هایی از جنس آن چه دکتر شریعتی در آثارش ارائه کرده چندان به کار امروز نیاید! از یاد نبریم که؛ اگر روزگاری انقلابیون و مبارزان راه آزادی و عدالت و صلح نیروهای پیشرو و سرمشقهای دنیای زمان خود بودهاند دستگاه رسانه و سرگرمی ساز بردهداری نوین توانست با تغییر این سرمشقها، نگاهها را به سوی چهره هایی که مکتب انسانسازی مدرن ولی بی هویت، ساخته و پرداخته (امثال هنرپیشگان و ورزشکاران و …) سوق دهد!
قبل از هر چیز میبایست به نفس گفتار و اندیشههای دکتر پرداخت. اگر زمانی در ایران کسانی چون امیر کبیر و سید جمال اسد آبادی گمان میکردند با اصلاح ساختار حکومتی آن هم از بالا، میتوانند توسعه را به ما هدیه دهند و استبداد و عقبماندگی را بزدایند، دیگر کسانی چه در دوره مشروطه و چه بعد از آن و دوره پهلویها هدف خود را به اصلاح ساختار جامعه و فرهنگ و اندیشه آن و نهادسازی معطوف کرده بودند. جامعه ایران یک جامعه سنتی که تحتتاثیر القائات کم خردانه مذهبی و نگاههای دگم اندیشانه از دین و فرهنگ دینی و باستانگرایی خام و ملیگرایی سطحی است. تنها راه اصلاح چنین جامعهای اصلاً ح فرهنگ غالب و باز آوری و باز بینی سنتها و هرس کردن شاخ و برگ اضافی این فرهنگ و سنت و ارائه شکل جدید و کاربردیتر برای دنیای نوین است. راه آینده از گذشته میگذرد نه در نفی گذشته، اما با نگاهی معطوف به تغییر.
دکتر شریعتی هدف را درست تشخص داده بود. اصلاح سنت دینی و مسلمانی و ایرانی ما(رفرم مذهبی که خود از آن با عنوان پروتستانیزم اسلامی نام میبرد)..به همهی ما آموخت که پرسشگر باشیم و به دنبال پاسخها بگردیم و از ایستایی خارج و پویا باشیم. از ما خواست که تصدی گری و قیمومت جماعتی بر دین و جامعه (روحانیون و حاکمان) را نپذیرفته و با درک شرایط روز، تعریف و تفسیر جدیدی داشته باشیم تا در تاریکیها روشن پیش برویم. و نسبت به تحولات بی تفاوت نباشیم. اینکه آیا توانست در این مسیر موفق باشد خود مبحث جدایی است. اما قطعا بیشترین تاثیر را در این حوزه داشته و بسیاری را به جنب و جوش وا داشت و بحثهای جدیدی گشود و تا آنجا که توانست به راه خویش ادامه داد. و نقش معلم چند نسل از مبارزان و اندیشمندان (حتی در خارج از مرزهای ایران) را علیرغمِ همهی دشمنیها و بد خواهیها و تهمتها و انتقادهای تندی که هم از اردوگاه چپ و راست و هم از روحانیون و مذهبیون سنتی بر او روا میشد، ایفا کرد!
قطعا کسی که در فاصله کمی از حیاتاش این همه آثار ارزشمند بر جای گذاشت به دور از اشکال و انتقاد نیست اما اینکه بدون در نظر گرفتن ظرف زمان و مکان به یکباره تمامی آثارش را از دم تیغ بگذارنیم و به او انگهای نامربوط بزنیم به دور از انصاف و دشمنی آشکار است. گرچه دوستیهای متعصبانهای هم گرد آثار و خود شریعتی بوده و هست که مانع از نقد جدی و شایسته آثار اوست. در آثار شریعتی میتوان به مواردی بسیاری برخورد که میبایست برایش پاسخی یافت. امامت و امام، تاریخ ایران، دمکراسی و انقلاب و… اما فراموش نکنیم آرا و اندیشه هایش موتور حرکتهای بسیاری در جامعهی خفتهی ایران بهخصوص در میان مذهبیونی بود که حرفی برای گفتن نداشته اند. اگر او نبود شاید سرنوشت بسیاری از ما دیگر گونهای رقم میخورد. اما بر ما واجب است که تنها به او و آثارش بسنده نکنیم. و در نوشتههای او درجا نزنیم. بخوانیمشان و بی اندیشیم و به راهی که دکتر نتوانست تا آخر ادامه دهد؛ ادامه دهیم. دنیای جدید و ابزار سیطرهی این دنیا را بهتر بشناسیم و از سطحی گری دور شویم. مکتب شریعتی با پویایی زنده میماند.
دنیای امروز دنیای رسانه و دیجیتال است. و هر کس بر فرهنگ و هنر این دنیا غالب باشد میتواند حرفی برای گفتن داشته و آن را به گوش جهانیان برساند.
نگارنده بر این باور است توسعه و پیشرفت ایران تنها از مسیر فرهنگ میگذرد. و سیاست چارهی کار ما نیست این جامعه به آموزش زیادی در تمامی حوزهها نیاز دارد. فراموش نکنیم دکتر شریعتی یکی از بزرگترین منتقدان جامعه و سنت جامعه خود بود پس از نقد آثارش نهراسیم که هم کمک به اوست و هم به ما.
فراموش نکنیم از معلم شهیدمان یاد گرفتهایم نسبت به آن چه هستیم مسئول باشیم و نسبت به آن چه که خواهیم شد مسئول بمانیم و قبل از رسیدن به آزادی و عدالت، آگاهی را قدم اول بشماریم!