آزادی و جستجوگریی شریعتی
آیتالله دکتر بهشتی، در مجموعه مباحثی که دربارهی دکتر شریعتی دارد بر این باور است که آرا، اندیشهها، برداشتهای اسلامی و برداشتهای اجتماعی شریعتی همواره در حال دگرگونی و در مسیر شدن بودهاست؛ چون انسان، موجودی است در حال شدن. نه فقط انسان، همه موجودات عالم طبیعت، واقعیتهای شدنی هستند، ولی انسان در میان همه موجودات، شدنش شگفتانگیزتر است.
همانگونه که دکتر بهشتی نیز به درستی اشاره کردهاست، شریعتی جستوجوگر اندیشمندی است که همواره در مسیر شدن بودهاست. میتوان این جستوجوگری را در آثار مکتوب وی به خوبی نشان داد، اما مجموعه مباحث وی در باب آزادی با وضوح بیشتری به این بحث دامن زده و زمینههای این شدن و جستوجوگری را کاملتر نشان میدهد. برای اینکه به ابعاد این جستوجوگری بیشتر پی ببریم، تأملی کوتاه بر مباحث شریعتی در باب آزادی، اهمیت و ضرورت مییابد.
شریعتی آزادی را یکی از ابعاد اساسی وجود انسان به شمار آورده که آرمان نهایی تمام مذاهب نجات است. آزادیخواهی و آزادیطلبی، بزرگترین عاملی است که آدمی را از جمود و خواب و عبودیت در برابر یک قدرت خارجی نجات میبخشد. از این روست که انسان میبایست با تمهید آزادی، دست به جستوجوگری بزند و به دنبال هدفی برتر و نهایی باشد. (آثار، ج ۲، ص ۴۳ ۴۵) در واقع آزادی این امکان را برای انسان فراهم میسازد تا در راه جستوجوگری گام نهد و مقصد و مقصودی را برای خود طراحی و به سمت و سوی آن سیر کند.
توجه به این بعد اساسی وجود آدمی بهگونهای است که میتواند مبنا و ملاک انسانیت نیز شمرده شود. در واقع هر چقدر آدمی از این بعد وجودی خود، یعنی آزادی، بهره بیشتری ببرد، انسانتر و آدمیتر شمرده میشود. در غیر اینصورت، از دایره انسانیت خارج است. به دیگر سخن، انسان با توجه به اینکه تکویناً و فطرتاً آزاد آفریده و با این ویژگی از سایر موجودات متمایز شده است، به میزانی که میتواند بگوید “انتخاب میکنم” و “انتخاب نمیکنم”، انسان شمرده میشود و هرچه استعداد انتخابگری در او ضعیفتر باشد، کمتر انسان است. انسان، یک صفت و درجه است و هر که از نظر علوم طبیعی جزو انسانها به شمار رود، لزوماً از نظر علوم انسانی در شمار انسانها نیست. (آثار، ج ۱۴، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۹)
شریعتی بر این باور است که بسط و گسترش بدون مانع آزادی جنسی و نیز آزادیهای فردی در واقع به نوعی انحراف از خواست و تحقق آزادی اجتماعی است. زیرا آزادی جنسی و آزادیهای فردی هرچهقدر هم که افزایش یابد، اما منزلت و تأثیر آزادی اجتماعی را نخواهد داشت. در واقع انسان با تحقق آزادی جنسی و آزادیهای فردی نمیتواند به جستوجوگری خود در جامعه و در مسیر شدن استمرار و دوام بخشد. انسان در پرتو آزادی اجتماعیست که میتواند در سرنوشت خود مشارکت جوید و به جستوجوگری فعالانه در عرصه اجتماع بپردازد.
بهدیگر سخن، احساس آزادی کاذب به انسان دست میدهد، زیرا از آنجا که آدمی احساس میکند از نظر فردی آزاد است، احساس آزادی میکند. در صورتی که درست همانند این است که درِ قفس مرغی را باز بگذارند، اما درِ سالن بسته باشد. آزادیهای فردی تنها احساسی کاذب از آزاد شدن و به نوشته شریعتی حتی بدتر است؛ زیرا آگاهی نسبت به اسارت خویش، خود عاملی در جستوجوگری برای نجات است، اما هنگامی که این آگاهی از بین برود و آدمی بهطور دروغین احساس آزادی کند، دیگر کاری انجام نخواهد داد. (آثار، ج ۲۰، ص ۲۳۹ ـ ۲۴۰)
شاید بتوان گفت جستوجوگری آدمی تنها در آزادی و آن هم آزادی واقعی و نه آزادی کاذب، معنا و مفهوم مییابد. تعبیر دیگری از آزادی در نوشتههای شریعتی، که جستوجوگری را نشان میدهد، این است که “آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت که جهان را و جان را میآفریند و به حرکت میآورد و به نظم میکشد و اداره میکند.” (آثار، ج ۲۴، ص ۱۹) این امکان سرپیچی از جبر حاکم، همانا اعتبار دادن به انسان و اراده انسان و بعد اساسی وجود و قدرت انتخابگری و جستوجوگری آدمی است که او را از سایر جانداران متمایز میکند.
این بعد اساسی وجود آدمی، یعنی آزادی، در نوشتههای مرحوم شریعتی، البته با وجه دیگری از شخصیت آدمی گره خورده است. این وجه دیگر چیزی جز مسئولیت نیست. از آنجا که انسان آزاد است، مسئول و پاسخگو شمرده میشود. برای یک انسان خدا پرست، مسئولیت از عمق عالم وجود سر میزند و ریشه در واقعیت عینی بیرون از ذهن فرد و سنت جمع دارد. به نوشته شریعتی “مسئولیت زاییده آزادی است و انسان چون آزاد است، مسئول است.” (آثار ج ۱۴، ص ۲۰۳) و نیز “مسئولیت نه ساخته مصلحت جمعی و نه در رابطه میان افراد یک جامعه، که برآمده از ذات عالم وجود و در رابطه میان “اراده آگاه انسان” و “اراده آگاه جهان” معنی میشود.” (آثار، ج ۲، ص ۹۵)
مباحث دکتر شریعتی در باب آزادی با بحث وی در باب چهار زندان انسان کامل میشود. شریعتی بر این باور است که چهار زندان است که آدمی را در خود میفشارد و میبایست آدمی خود را از آنها خلاص نماید. این چهار زندان به این قرارند: نخست، زندان طبیعت و جغرافیا است که با علوم طبیعی و تکنولوژی از آن رها میشود. دوم، زندان جبر تاریخ است که کشف قوانین تاریخ و تحول و تکامل تاریخ او را از آن زندان رها میسازد. سوم، زندان نظام اجتماعی و طبقاتی است که ایدئولوژی انقلابی او را از این زندان رها میکند. و چهارم، زندان خویشتن است. آدمی سر رشتهای دنیوی است؛ عناصری ابلیسی و الهی، کششهایی که او را به سوی خاک میکشاند و کششهایی که او را به سوی خدا تصعید میبخشد.
بدین صورت، مباحث آزادی در آثار شریعتی با عرفان نیز گره میخورد. به نوشته شریعتی، فلاح، آزادی آدمی است از آخرین زندان که زندان خویشتن است. خویشتنی که غرایز طبیعی به همراه عادات سنتی و جبرهای تاریخی و اجتماعی بر روانشناسی او تأثیر منجمدکننده و تحجر بخشی نهادهاند. (آثار، ج ۲، ص ۱۴۱)
آزادی از زندان خویشتن در آثار شریعتی اهمیتی دو چندان مییابد، زیرا این زندان، سایر زندانها را نیز به همراه خود دارا است. از اینرو، مهمترین زندانی است که اگر آدمی با مجاهدت و جستوجوگری از آن رها گردد به فلاح و رستگاری دست یافته و به واقع از عنصر انتخابگری و جستوجوگری خود در عرصه اجتماعی و پارهکردن زنجیرهای عبودیت دیگران و رسیدن به قرب الهی بهره بردهاست. چنین انسانی لایق انسان بودن است، زیرا از بعد اساسی وجود خود در جهت فلاح و کمال بهره بردهاست.
بههرحال آنچه به صورت بسیار کوتاه در باب مسأله آزادی در آرای دکتر شریعتی حاصل میشود اهمیت و ضرورت و اولویت آزادی آدمی در مسیر جستوجوگری و انتخابگری است. چونان که خود شریعتی نیز این گونه بود و به نوشته مرحوم دکتر بهشتی، شریعتی جستوجوگری در مسیر شدن بود. این جستوجوگری جز با تحقق آزادی اجتماعی و جز با اولویت آزادی به همراه مسئولیت و جز با آزادی خویشتن از پارهای زنجیرهای درونی و برونی پدید نخواهد آمد. جان کلام اینکه انسان است و مسئولیت و انسان است و عرفان.