سیاستهای رهبر ج.ا شطرنجِ انتخابات را ساده نکرده است؟
انتخاب و انتخابات حق هر شهروندی است. به طور اثباتی و ایجابی همه باید طالب و پی گیر این حق شهروندی خود باشند . اما مستقل از این اصل کلی، متاسفانه مردم سرزمین ما در استیفای این حق بدیهی و طبیعی شان با مشکلات و موانعی روبرو هستند که باید مد نظر قرار گیرد.این روند حرکتی است از ذهن به عین واز عقل نظری به عقل عملی.
براین اساس در بحثی واقعی و عینی پیرامون انتخابات پیش روی ریاست جمهوری در ایران توجه به چند نکته ضروری است:
• در انتخابات ریاستجمهوری به علت سراسری بودن، معدود بودن نامزدها، بحث ها و وعدهها و شعارهای کلان و کلیتر نامزدها و کلا سنت مشارکتجویی مردم ایران – بنا به دلایل گوناگون؛ معمولا حدود ۵۰ درصد جمعیت (کمی بیش و کمی کم) در هر انتخابات شرکت میکنند.
در انتخابات شوراها، اما، در شهرهای بزرگ معمولا مشارکت کمتر و در شهرهای کوچک و روستاها، بنا به دلایل محلی، مشارکت باز (در مقایسه با مقیاس و مقایسههای جهانی) بالاست. به همین ترتیب در انتخابات ریاستجمهوری نیز، اگر چه بخش فرهنگی طبقه متوسط انگیزه چندانی برای شرکت ندارد، اما به خاطر فشارهای فراوانی که امروزه زیست روزمره مردم را – به خصوص از نظر اقتصادی – تهدید میکند و نیز خطر جنگ که برای برخی اقشار نگران کننده است؛ انگیزه مشارکت برای بهبود – حتی به طور اندک – اوضاع ، احتمالا کمتر از حداقل حد نصابهای گذشته نخواهد بود.
ولی این نکته هم قابل تامل است که در منطقه خاورمیانه میزان آراء عامل اولیه و اصلی در ایجاد مشروعیت برای انتخابات نیست، مخصوصا اگر برگزارکنندگان به بیصداقتی و برگزاری ناسالم انتخابات متهم باشند. بلکه آن چه به یک انتخابات مشروعیت می بخشد بیشتر حضور و مشارکت منتقدان و مخالفان است.
• حکومت امنیتی – نظامی طیف بیت تحلیلی فوق امنیتی از اوضاع جاری کشور (در نسبتاش با منطقه و جهان و به خصوص جهان غرب و یا «دشمن») دارد. حاکمان تصور میکنند جنبش اعتراضی سبز متعلق به اقشار متوسط و افراد نوگراتر جامعه را سرکوب و مهار کردهاند، جامعه مدنی را به شدت تحت فشار قرار داده و جامعه سیاسی را به سمت اتمیزه شدن بردهاند تا بدانجا که امکان تحرک را برای فعالان این حوزهها به حداقل ممکن رساندهاند. هزاران نفر را زندانی و یا زیر سایه دادگاه و حبس نگه داشتهاند و… . اما از نظر آن ها خطر دیگر و بزرگ تر، احتمال اعتراض و شورش ناراضیان اقتصادی است که گستره و توان تخریبی بیشتری دارند. برای آنها هم برنامههایی دارند، از جمله اختصاص امتیازاتی اقتصادی در حد توان (و در صورت امکان به صورت گزینشی)، تلاش برای سازش خارجی (بدون امتیازدهی داخلی) برای برداشتن یا کم کردن تحریمها، و نیز رصد کردن دقیق فضای اجتماعی و سرکوب نقطهای و لحظهای هر حرکت اعتراضی و ایجاد ارعاب با اعدام علنی بزهکاران اجتماعی برای ترساندن بقیه و نیز دواندن خون ترس و مرگ در رگ ناراضیان اقتصادی و شورشیان احتمالی.
اما تحلیل اصلی و فوق امنیتی آنها این است که غربیها یا «دشمن» پس از ناامید شدن از استحاله (اصلاحات) و انقلاب نرم و مخملی (جنبش سبز)، اینک با تشدید تدریجی تحریمهای اقتصادی به دنبال تضعیف و تخریب سیستم و توان اقتصادی کشور و به تبع آن وادار به اعتراض و شورش کردن مردم ناراضی (اعم از طبقات فرودست و نیز حتی طبقات متوسط و مرفهی که نه تنها زندگی روزمره بلکه منافع اقتصادیشان در تحریمها به خطر میافتد)، هستند تا با حمایت از آنها و احتمالا پیونددهیشان به ناراضیان سیاسی و برخی گروهها یا جمعهای متشکلتر یک حرکت تغییر رژیم را سازمان دهند.
بر اساس این تحلیل فوق امنیتی باید از حرکت هر جنبدهای در فضا و عرصه سیاسی، مدنی و اجتماعی جلوگیری کرد تا امید غربیها ناامید شود و هیچ جنبوجوش، یا جنبشی برای حمایت توسط غربیها باقی نماند. در همین راستا یکی از مهمترین منفذها برای شکاف و ترک برداشتن سقف سکون و سکوت (امنیت تحمیلی دیکتاتورانه) در فضای کنونی کشور که دشمن نیز دقیقا از همان جا وارد میشود، فضای انتخاباتی است.
هم چنین فضای انتخابات، ستادهای انتخاباتی، شعارهای نامزدها، تبلیغات خیابانی آنها، مناظرات تلویزیونی، جلسات سخنرانی و… همگی میتواند امکان دوقطبی شدن بیابد: موافقان و مخالفان وضع موجود. و این یعنی پیوند معترضان و مخالفان سیاسی با ناراضیان اقتصادی. و پنهان شدن مخالفان کل حکومت در پشت ناراضیان وضع موجود سیاسی و اقتصادی؛ و پشت همه نیز «دشمن» یا دشمنان جهانی نظام.
براین اساس شاخص اولی و اصلی جناح حاکم برگزاری یک انتخابات کاملا آرام و بدون کوچکترین ریسک امنیتی است . و در مرتبه دوم؛ اگر امکان پذیر بود و شاخص اول را نقض نمی کرد شرکت یک اصلاح طلب ضعیف و کم رای که مدعی شوند مخالفان هم در انتخابات شرکت کرده اند و از این طریق نیز – علاوه برنمایش حضور وسیع مردم! – برای انتخابات مشروعیت تراشی کنند.
نکته سوم نیز مشکل اجرایی کردن انتخابات مهندسی شده برای بیرون آمدن نامزد مورد تایید طیف حاکم ، با توجه به تصدی مدیریت اجرایی انتخابات توسط تیم احمدی نژاد است. در این راستا علاوه برتمهیداتی که به طور مثال با نفوذ دربرخی استانداران به پشتوانه حکم حکومتی خواهند داشت سعی می کنند تعداد نامزدها زیاد باشد تا رای ها شکسته شود وبا کمی بالا- پایین کردن آراء(که تبحر و تجربه کافی در این مورد دارند!)، به خصوص در جاهایی که می تواند تیم اجرایی بیشتر تحت نفوذ بیت باشد تا تیم دولت، به نتیجه برسند.
• نیروهای قدرتمند جهانی در آخرین چالش متقابل خود با ایران در ماجرای هستهای و در مواجهه با سیاستهای بسته و ضدمنافع ملی حکومت ایران و در امتداد تنازع راست سیطره طلب جهانی با راست ماجراجوی ایران، به مسئله تحریمها رسیدهاند. آنها طیفها، رویکردها و منافع گوناگون دارند، اما دست بالا را نیروهایی دارند که منافع کنونی کمتری در ایران داشته و منازعه سیاسیشان نیز با ایران جنبههای استراتژیک کلانتری پیدا کرده است. در هر حال آنها خواهان ،حداقل؛ تغییر رفتار جدی و بنیادی حکومت ایران و ترجیحا تغییر حکومت ایران هستند.
در عین حال اکثر آنها درک کردهاند که در ایران دست بالاتر را رهبر جمهوری اسلامی دارد. هم چنین بسیاریشان با شرایط ایران این آشنایی را دارند که جریان اصلاحات و جنبش سبز از سوی جناح مقابل و به رهبری طیف بیت و نظامی – امنیتیها تحت فشارها و ضربات شدید قرار داشته و دارد. و در همین راستا طیف حاکم امکان سربرآوردن رئیسجمهوری مسئلهساز را نخواهد داد و بدین ترتیب نه تنها در ایران قدرت فائقه از آن طیف بیت است بلکه روسای جمهوری چندان اختیار و امکانی برای مذاکره و معامله موثر با آنها را ندارند. هر چند آنها، در هر حال، بین روسای جمهور مختلف ایران تفاوت قائلاند و شاید همگی بنا به ناهنجاریهای و برخوردها و رفتارهای غیردیپلماتیکی که از احمدینژاد دیدهاند، منتظر روی کار آمدن نفر جدید و شاید معمولیتری باشند، ولو از اختیار اندکی در ماجرای هستهای و به طور کلیتر در تنظیم رابطه با غرب برخوردار باشد. بدین ترتیب نگاه آنها به انتخابات ایران با چشمداشت چندان بالا و در انتظار تغییر محسوس نیست.
تا بدینجا از چهار مولفه جهان – نظام – مردم – نیروها؛ به طور گذرا به سه مولفه و برخورد احتمالی آنها با انتخابات پرداختیم. اینک باید به محور چهارم (نیروها و جنبش) بپردازیم.
• بخشی از نیروهای منتقد و مخالف ج.ا با پدیده انتخابات برخورد کلان و به یک معنا ارزشی (و ایدئولوژیک) میکنند. آنها عموما معتقدند کل رژیم ایران باطل و ضددموکراتیک و ضدحقوق بشر و… است و تا هنگامی که این حکومت برقرار باشد و یا حداقل یک انتخابات کاملا آزاد و احیانا با نظارتهای بینالمللی برگزار نشود، نباید در آن شرکت کرد. آنها شرکت در انتخابات را نه تنها به معنای مشروعیتدهی به انتخابات بلکه مشروعیتدهی به کل حکومت میدانند و جنبه ارزشی برای آن قائل هستند. نگاه آنان به انتخابات به مثابه امری استراتژیک (و تاکتیکی) نیست.
در حاشیه این طیف باید از افراد و جریاناتی نیز نام برد که در مقطع کنونی در انتظار مداخله و فعال شدن عوامل و متغیرهای جهانی روی ایران هستند. بنابراین برای آنان انتخابات یادشده واجد اهمیت چندانی نیست و یا اگر فرضا فضایی باز کند و اصلاحاتی شود اساسا آن تغییرات اساسی تر مورد انتظار را هم به تاخیر میاندازد.
• اما تمرکز این بحث درباره افراد و نیروهایی است که حداقل با نگاهی حمایتی – انتقادی- آسیبشناختی وارد مرحله و دوره اصلاحات و نیز جنبش سبز شدند و به انتخابات نه به عنوان یک امر ارزشی بلکه استراتژیک / تاکتیکی می نگرند.
بسیاری از فعالان این طیف درانتخابات آخر (منجر به جنبش سبز) رویکردی مطالبهمحور داشتند و مسئله حکومت و قانون اساسی و… را در پرانتز گذاشتند. این طیف (تحولخواهان) در پیوند با طیف در صحنهتر اصلاحطلبان (و بخش مهم سبزهای بعدی) که به انتخابات به عنوان صحنه اصلاح سیستم (و جامعه) مینگریستند، فعالانه وارد مرحله جنبش سبز و حمایت تحلیلی- آسیب شناختی از آن شدند.
این مجموعه اینک با در نظر گرفتن شاخصها و متغیرهای متفاوت و با ضریبدهی و بیشتر اهمیت قائل شدن برای یک متغیر نسبت به دیگر متغیرها، به نتایجی چند و گاه متفاوت (و بعضا متضاد) میرسند.
تاکنون شاید این متغیرها را بتوان چنین برشمرد:
۱. متغیر وحدت؛ بر این اساس اگر اصلاحطلبان و تحولخواهان بتوانند موضع همسو و مشترک و واحدی بگیرند و از ایجاد شکاف بین خودشان و بهرهبرداری حاکمان از آن جلوگیری کنند، موضع مناسب و احیانا موثری گرفتهاند. هم از تشتت جلوگیری کرده و هم میتوانند تا حد مقدوراتشان بر شرایط تاثیر بگذارند. برخی از معتقدان به این متغیر بر این باورند که نباید از مسئله رفع حصر رهبران و آزادی زندانیان سیاسی پیش شرطی برای مشارکت در انتخابات ساخت بلکه باید آنها را مطالبات و شعارهای انتخاباتی جهت آینده تلقی نمود. از این منظر بهتر است این مجموعه همگی پشت یک نامزد ثابتقدمتر بروند (و اگر چند نفر نیز نامزد شدند بعدا همگی به نفع یکی کنار بروند). این حرکت بازی برد – برد تلقی میشود و اگر حکومت نامزد یا نامزدهای مورد نظر را رد صلاحیت کند، هم انتخاباتش را از مشروعیت انداخته و هم صف مقابلش انسجام خود را حفظ میکند و اگر تایید کند هم خود یک فرصت و موفقیت مهم است و ستادهای آن نامزد میتواند امکان تحرکی برای فعالان خموش و خمود فراهم سازد. هم چنین نامزد تایید شده نیز میتواند مروج فرهنگ و مطالبات مشترک و بر حق کل این طیف باشد. از منظر این رویکرد، اصرار برخی بر عدم مشروعیت انتخابات و تاکید بر در حصر بودن رهبران و زندانی بودن چهرههای شاخص و… در حالی که که عده زیادی از همین اصلاحطلبان و فعالان سیاسی و مدنی تمایل به شرکت در انتخابات (بنا به دلایل گوناگون) دارند، خود باعث ایجاد شکاف و تشدید تضاد میشود. هم چنین – به درست یا غلط – با مقایسه های تاریخی میگویند قبلا هم این اتفاق ( حصرو حبس و سرکوب) رخ داده و تاریخ در یک نقطه از سرکوب متوقف نشده است.
۲. متغیر حضور (≠حذف از سیاست / قدرت)؛ در این منظر حکومت قصد دارد اصلاحطلبان را از رقابتهای سیاسی حذف کند (آنها را به نقطهای که ملی – مذهبیها و نهضت آزادی قرار دارند براند. همانطور که میخواهد اینها را نیز به خارج از کشور و مدار نیروهای خارجنشین منتقل کند).تا از دل برود هر آنکه از دیده برفت. بدین ترتیب و در امتداد این سیاست با دو جناح درون خود، رقابتهای سیاسی را در محیط درونیتری بازسازی کند.براین اساس نباید صحنه انتخابات را ترک و از آن قهر کرد.
بخشی از این طیف مسئلهشان در رابطه با حضور، صرفا حضور در عرصه سیاست مدنی و رقابت انتخاباتی نیست بلکه «حضور» در «قدرت» را نیز مد نظر قرار میدهند.
از این منظر لزومی ندارد همه اصلاحطلبان موضع واحدی بگیرند و جنبش سبز نیز به نتیجه نرسیده و شاید هم از ابتدا بیش از حد رادیکال شده و ورود به صحنه خیابانی نیز نادرست بوده است. و اکنون نیز چندان ابایی از مرزبندی با بخشهای به اصطلاح رادیکال که گویی عموما در خارج از کشورند (و یا بعضا در زندان) نباید داشت. البته این موضع همه باورمندان به این رویکرد و ارجدهندگان به این متغیر نیست.
۳. متغیر توازن قوای داخلی (و شرایط منطقه ای و بینالمللی)؛ از این منظر جنبش اجتماعی سبز بنا به عللی نتوانست بر صف مقابل غلبه کند و این نشانی است از آن که طبقه متوسط ایران حداقل فعلا توان ایستادگی و ایجاد تغییر در روند اصلاحات و دموکراتیزاسیون (از منظر عدهای دیگر) را ندارد و چون زورمان به جناح مقابل نرسیده باید از ادعاها کاست و به نقطه قبل از ۱۳۸۸ و دوران اصلاحات بازگشت. شاید مجددا از بالا راهی باز شود. از این منظر رهبر ج.ا و سپاه نباید از جناح مقابلشان هراس داشته باشند، بلکه باید با تاکید بر برخی فصلهای مشترک مثل امنیت ملی، مشکل تحریمها و…، به اعتمادسازی دست زد. بخشی از این طیف اتفاقات رخ داده در منطقه (به خصوص لیبی و سوریه) را نشانی از پیشروی نیروهای سلطهجوی جهانی میدانند که باید نگذاشت در ایران نیز به اهدافشان نزدیک شوند.
۴. متغیر تحرک (فیزیوتراپی سیاسی)؛ این متغیر بیشتر از سوی فعالان جوان، کنشگران شهرستانی و نیروهای اجتماعی و تشکیلاتی و بعضا عملگرا و سازمانده در بین فعالان سیاسی رایج است. آنها معتقدند فضای امنیتی بسیار سنگین است و شرایط به شدت قفل شده و ارتباطات گسسته است و هر حرکتی ریسک و هزینهای بالا دارد و افراد کمتری حاضر به پرداخت آن هستند. از نظر آنان باید به هر شکل که شده در یخبندان شرایط روزنهای گشود. نگاه آنان بیشتر به بدنه و حفظ و بازسازی نیروهاست است تا سر، ویا پیشروی سیاسی و حضور و اصلاح و تغییر و نظایر آن. از این منظر فضای انتخابات، رقابتهای سیاسی، تبلیغات خیابانی، ستادهای تبلیغاتی، جلسات بحث و گفتگو و رقابت نامزدها و… ، همان روزنه و فرصت با ضریب امنیتی و هزینه و ریسک پایین است که باید از آن استقبال کرد تا اندامهای شکسته و گچ گرفته با این فیزیوتراپی سیاسی حیات و تحرک و طراوت یابند. برخی از آنها معتقدند به این منظور حتی فعال شدن در ستاد امثال قالیباف نیز مفید است.
۵. مشروعیت زدایی از انتخابات، ایستادگی استراتژیک وترویج فرهنگ مقاومت؛ در این منظر رهبر ج.ا و طیف امنیتی – نظامی حاکم هیچ روزنی برای فعالیت باز نکردهاند که عدهای به تکاپوی فعالیت انتخاباتی افتادهاند. حتی آنها پیش شرط فعالیت را توبه و برائت از جنبش سبز و رهبران آن (فتنه) میدانند. رهبران در حصرند، زندانیان در حبس و جنایتها بیمکافات. بنابراین مشارکت در این بازی فرمایشی و نمایشی، یکسره برد برای حریف (مشروعیتدهی به انتخابات) و یکسره باخت برای این طیف است که همه چیز داده و هیچ چیز نگرفته است. ضمن آن که باید از هر نوع شتابزدگی و عجله خودداری کرد و نباید از چندسال ایستادگی بر یک استراتژی و آرمان خسته شد. در تاریخ نمونههای فراوانی بوده که شرایط قفل شده اما ایستادگی بر امیدها و آرمانها و پیگیری صبورانه یک استراتژی و پاسداشت فرهنگ مقاومت بالاخره مسیر مسدود را گشوده است. از منظر استراتژیک نیز وقتی طیف بیت تلقی شدیدا امنیتی از انتخابات دارد، وقتی حتی از برگزاری کنگره اصلاحطلبان ممانعت میکند، وقتی از جوانان فعال در انتخابات گذشته در جای جای ایران تعهد به عدم فعال شدن میگیرد؛ باید دید چه چیز تغییر کرده است که باید در انتخابات شرکت کرد و چه فضایی گشوده شده است که باید از آن بهره گرفت. شرکت در چنین انتخاباتی و حضور نمادین در ثبت نامها و مشارکت صوری در انتخابات، بدون هیچ امکان کنش و ارتباط اجتماعی، جز مشروعیتبخشی به انتخابات نمایشی و فرمایشی و جز سرشکستگی برای فعالان اصلاحطلب و تحولخواه نیست. این عمل میتواند بخشی از بدنه فعال شده در جنبش سبز را نیز ناامید و مایوستر کند.
• متغیر اصلی و بالاتر در هر کدام از این رویکردها (و نیز رویکردهای تلفیقی) که هر یک واجد بخشی از واقعیت و شرایط حاکم بر انتخابات است ونکته مهمی که به نظر نگارنده در ضریبدهی به هر یک از این متغیرها باید در نظر گرفت میزان «واقعی و عینی بودن» آن است. در امر استراتژی و تاکتیک نباید به آرزوها اندیشید بلکه باید بر بستر واقعی زمین حرکت کرد. بررسی یک به یک هر یک از رویکردها و متغیرها با شاخص واقعیت (و نه آرزواندیشی) مطلب را طولانی خواهد کرد. هر چند به نظر نمیرسد در تحلیل جزء به جزء شرایط (تحلیل مشخص از شرایط مشخص) اینک تفاوت چندان جدیای بین مجموعه این طیف گسترده وجود داشته باشد.
احتمالا در صورتی صورت مسئله تغییر میکند که در سوریه تحولاتی جدی رخ دهد (و نیروهای مسلط جهانی نگاه تازهای به صورت مسئله ایران داشته باشند) و یا در عرصه داخلی اتفاقات غیرقابل پیشبینی در بالا رخ دهد یا در عرصه اجتماعی مردم عاصی از تورم و شرایط زیستی حرکتی موثر کنند و…؛ اگر فعلا از این متغیرهای نسبتا اثرگذاراما فعلا نامحتمل بگذریم در شرایط کنونی میتوان روی این عوامل تامل بیشتری کرد:
• رهبر ج.ا و طیف امنیتی – نظامی حاکم قصد هیچ گونه امتیازدهی یا ایجاد فضا برای منتقدان بر اساس یک رویه در پیش گرفته شده و تشدید شده با یک تحلیل فوق امنیتی، جز کاهش اندکی از فشارها بر محبوسان ندارند.اگر چیزی هم میگویند بیشتر تزویر است تا تدبیر و نشانی از واقعیت در آن نیست. در میان اصلاح طلبان به جز افراد بسیار ضعیف و رای شکن نامزد ثابت قدمی که مورد وفاق جمعی باشد وجود ندارد و آقای خاتمی – که جدا از موضوع قابل بررسی بودن ثابتقدمیاش- ، مورد وفاق بیشتری است (و امکان فرضی تایید صلاحیت بیشتری دارد) و نامزد رای آوری است و شدیدا پتانسیل دو قطبی کردن فضا را دارد ، بنا به دلایل مختلف (به خصوص نظر منفی قاطعانه و هشدار نیروهای امنیتی) ظاهرا به هیچ وجه قصد ورود به انتخابات را ندارد.
هم چنین مجموعه شرایط به گونه ای است که یا افرادی با این خصایص نامزد نمی شوند و یا نمی گذارند بشوند. افراد ضعیف نیز جز گرم کردن تنور انتخابات و بازی در سناریوی طیف حاکم کاری نخواهند کرد.
• آقای هاشمی خود نمیخواهد/نمیتواند نامزد شود. وی بنا به تحلیل دقیقا و شدیدا درون نظامی اش شاقول و معیار تحرک سیاسی خود را موضع رهبرج.ا قرار داده است.
او دیگر وزیر صحنه شطرنج ایران نیست. به مرور زمان ارتباطات و پایگاههای اوو تاثیر گذاری عینی اش محدود شده و اینک حداکثر اسب این شطرنج است که زیگزاگی حرکت میکند. آقای هاشمی (جدا از سوابق قابل بحثاش که تقریبا همه بر آن وحدت نظر دارند)، جدا از قدرت به شدت کاهش یافتهاش، و جدا از حساسیت روانشناختی قابل تامل رهبری ج.ا روی وی؛ دارای یک شیوه عمل سیاسی غیرقابل تغییر هم هست: برخوردهای «غیرمستقیم» (جلو فرستادن دیگران) و برخوردهای «پشت صحنه». وی در رابطه با محل و صحنه اصلی بازیاش در سطوح بالای قدرت و مجلس خبرگان و ارتباط با برخی نیروهای روحانی و…؛ به صراحت گفته که با رهبری مناقشه میکند ولی منازعه نمیکند و همواره نیز جدا از ترجیح منافع نظام بر منافع شخصی، رویکردی محافظهکارانه (غیرمستقیم – پشت صحنهای) داشته است.
اینک به علت قطع کردن ارتباطات موثر او با نیروهای بدنه حکومت به خصوص سپاه و اطلاعات و… او تنها با بخشی هایی از روحانیت ارتباط دارد و نیز هوادارانی در برخی از تکنوکراتها ، ضمن آن که بدنه اجتماعی به شدت به او وخانواه اش بدبین است. پس او در پشت صحنه ارتباطاتش قطع یا ملکوک شده و بدین ترتیب نفوذ موثرو تاثیرگذاراو در پشت صحنه با مهندسی بیت از بین رفته یا به شدت کاهش یافته است. در روی صحنه نیز به علت مشی حرکت از پشت و غیر مستقیم ، خود دستانش را بسته است. بدین ترتیب و در مجموع او به شدت ضعیف بازی میکند و از تمام ظرفیتاش حتی در چهارچوب خط مشی خود (نه تندتر و رادیکالتر) استفاده نمیکند (این تعبیری بود که مرحوم مهندس سحابی نیز که در دور دوم انتخابات سال ۸۴ به او رای داد و گفت مسئله اعتبارش را نمیخواهد به گور ببرد، همواره در باره وی میگفت. ماها در آن هنگام در زندان بودیم اما با بخش اقلیت ملی – مذهبی هم رای بودیم که تمایلی به رای دادن به او نداشتند).
هر چند از هاشمی و هر اقدام مثبتی که به نفع مردم و منافع ملی ایرانیان انجام دهد باید حمایت کرد اما اغراقی در امکان و اندازه های آن نباید داشت.
اغراق و آرزواندیشی با هر دو مضمون چپ و راست (البته در اینجا معنای ارزشی برای این دو اصطلاح قائل نیستم بلکه به معنای کوچک – بزرگ دیدن ظرفیتها و توانها)، هر دو خطای تاکتیکی (و گاه استراتژیکی) است و حداقل و از منظر کاملا پراگماتیستی (که البته من چندان دلبستگی بدان ندارم)، توهم زایی می کند، به بیراهه می برد و وقت و انرژی را به هدر می دهد.
• بستر واقعی و اصلی تحولات در داخل کشور است و افراد و نیروهای خارج از کشور باید به عنوان یک متغیر مهم و با ضریب بالا به تحولات و نیروهای دستاندرکار داخل بنگرند. هر چند خارج از کشور نقشهای دیگری نیز دارد که باید مستقلا به آن پرداخت، اما به طور مشخص به انتخابات با نقش نه چندان اثرگذاری که اینک رئیس جمهور برآمده از انتخابات با رویکرد در پیش گرفته شده رهبرج.ا بر تحولات کلان و استراتژیک جاری (جدا از تغییرات موثر و جدی در بخشهای اجرایی کشور) دارد؛ باید به عنوان یک فرایند عمدتا داخلی که آرایش نیروهای سیاسی داخل کشور و مشی و منشهای آنان در آن موثر است، نگریسته شود.
بر اساس آنچه تا کنون گفته شد؛ به نظر می رسد:
اینک رویکرد و متغیرآخر- به جز برخی اغراق ها وزیاده روی ها در بیان آن – هم واقعیتر و هم استراتژیکتر از بقیه رویکردهاست. اگر طیف حاکم بر کشور حاضر به تغییر شرایط بود، تحلیل مشخص ما از شرایط مشخص فرق میکرد. اما اینک که بسیاری از اجزاء و مختصات جدول بازی انتخابات روشن شده فرض گرفتن آرزواندیشانه برخی متغیرهای مثبت اما غیرواقعی به اتلاف وقت و از دست دادن فرصت برای همسویی در امور واقعی منجر میشود. هر چند در راه این همسویی تدریجی و اجباری (که بازی طیف مقابل به این سوی صف تحمیل میکند) باید صبوری کرد تا به تدریج همه به همین نقطه واقعی برسند. اما در عین حال باید به همه گان توصیه کرد تا اهتمام داشته باشند که بر فرضهای واقعی حرکت کنند و در اصلی – فرعی کردن امور هم از نادیده گرفتن ظرفیتها و هم چنین اغراق بر آنها خودداری کنند. رمانتیسیسم (و آرزواندیشی) راست و چپ تفاوتی با هم ندارند و به بازی در زمین حریف میانجامند. یکی تنور او را گرم و دیگری چاقویش را تیز میکند؛ هر دوشاید اما ناخواسته.
اگر فعالان خارج از کشور نگاه مسئولانه ای به داخل کشور داشته باشند باید فرصت پخته شدن تدریجی مواضع انتخاباتی را بر اساس کنش _ واکنش شرایط به آنها بدهند.
حدس نگارنده آن است که به جز افراد معدودی که پاک دلانه و جان باخته موضع میگیرند، اکثر افراد و نیروهای موثر در داخل کشور در شرایط تحت فشار شدیدی که دارند (و باید از سوی همه مسئولانه – ولو با نگاه انتقادی) ادراک شود، در شرایطی نیستند که مواضع و فعالیتهای پرریسک و پرهزینه داشته باشند.اگر چه اینک اسامی مختلفی برای نامزد شدن مطرح است که برخی ممکن است امکن ایجاد همگرایی بیشتری داشته باشند و یا ثابت قدم تر از بقیه باشند،اما سیر حوادث و مهندسی انتخابات نشانگر آن است که به این افراد و حتی ضعیف تر از آنان امکان تحرک داده نخواهد شد و به علت – متاسفانه – هشدار پذیری امنیتی حاکم در فضای سیاسی کشور آن ها خود نیز پا جلو نخواهند گذاشت.( بر فرض و احتمال ضعیف تراگر چنین افرادی وارد صحنه شوند به هیچوجه نباید بدان ها حمله شود و باید باصطلاح همه گزینه ها روی میز نگه داشته شود و به بازی آن ها امکان بسط داده شده و حتی در مواردی مورد تقویت قرار گیرد. در این مورد در صورت تحقق این فرض بیشتر می توان سخن گفت).
بر اساس مجموعه نکات فوق قابل حدس است که معدل فعالان اصلاح طلب / تحول خواه داخلی که در صحنه باقی مانده اند به تدریج به دو موضع خواهند رسید: ما نامزدی نداریم/ما شرکت نمیکنیم.(احیانا موضع بالاتر و شفاف تری هم توسط تک افرادی مطرح خواهد شد که مفید و مثبت خواهد بود).
این هر دو موضع پرهیز از ورود به بازی طیف بیت است یعنی ورود برخی اصلاحطلبان ضعیف به انتخابات و مشروعیتدهی به آن.
لازم به تکرار و تاکید است که درایران و بسیاری از کشورهای خاورمیانه که عادت به رایهای ۹۰-۸۰ درصدی (و گاه در میان بعثی ۹۸ درصدی) حکومتها دارند، بیشتر از آنکه میزان آراء مشروعیتبخش یک انتخابات باشد، آزادیهای سیاسی و شرکت منتقدان و مخالفان مشروعیتبخش است.
در هر حال هر دو موضع یادشده «نامزد نداریم» محافظهکارانه / «شرکت نمیکنیم» شفافتر، از منظری دیگر میتواند بازی در زمین بیت و طیف حاکم باشد!؛ سکوت و انفعال و کمک غیرمستقیم به برگزاری یک انتخابات آرام و از دست دادن فرصت برای تحرک و یا برای مشروعیت زدایی فعال از انتخابات مهندسی شده پیش رو. یعنی هم قدم جلو گذاشتن در شرایط انتخابات مهندسی شده گام نهادن در تله مشروعیت دهی به انتخاباتی نامشروع است و هم عقب عقب رفتن و سکون پای گذاشتن در دام و تسلیم شدن به کمند سکوت و بی هزینه کردن برگزاری آن انتخابات نامشروع!
بنابراین در آن مقطع صاحبان موضع عدم مشارکت در انتخابات باید تمهیداتی بیندیشند که این موضع منطقی و واقعگرا (و البته تحمیلی)، از حالت منفعلانه به حالت فعال تبدیل شود. شاید انتظار بیش از حد از معدل نسبی فعالان داخلی داشتن مقداری دور از واقع باشد.شاید از این جا به بعد وظیفه نیروهای خارج از کشوری که به الف – اصل بودن تحولات داخل کشور و ب- موضع گیری مسئولانه و براساس تناسب قوا و مشی/منش معدل نیروهای فعلا فعال داخل کشور بها میدهند ؛ مهم تر و به طور نسبی موثرتر باشد.
براین اساس به نظر میرسد اگر انتخابات را به دو مرحله الف – از حالا تاثبت نام و تایید صلاحیت ها و ب- از آن پس تا روز رای گیری تقسیم کنیم؛ فعلا شاید بهتر باشد نیروهای خارج از کشوری حضوری تحلیلی- هشداری/مطالبه محور داشته باشند. شرایط خطیر کشور را توضیح دهند، برحق شهروندی انتخاب، رابطه انتخابات آزاد هم با مسئله امنیت ملی و هم حل مشکلات و بحران های اساسی کشور، مسئله مشکلات روزمره زندگی مردم در همپیوندی با سوء مدیریت ناکارآ/غیردموکراتیک و مسئله هستهای و بحران در سیاست خارجی کشور و مسئله تحریم ها، مسئله حصر رهبران مدنی جنبش سبز و زندانی بودن طیف متکثر و وسیعی از زندانیان سیاسی و مدنی و صنفی و نظایر آن تاکید کنند تا مرحله دوم فرا رسد.
بدین ترتیب اگر نیروهای خارج از کشوری صبوری کنند؛ وقتی فعالان داخلی به اختیار و اجبار به این نقطه رسیدند که حکومت تغییر سیاستی نداده و امکان/فرصت نامزدی و فعالیت موثر و فضای تنفسی جدی نمی دهد؛ و این نیروها همه در یک صف قرار گرفتند، دیگر نه حکومت میتواند با استناد به برخی مواضع عجولانه نیروهای خارج از کشور (از جمله همفکران خارج از کشوری برخی نیروهای داخلی) بر آنان فشار وارد کند و نه برخی از آنها تصور میکنند تندروی خارج از کشورانه از بازی آنها جلوگیری کرده است. در این هنگام فعالان دموکراسیخواه ملی در خارج از کشور میتوانند به تمهیداتی بیندیشند که با بهرهگیری از فضای امنتر خارج از کشور که مشکلات داخل کشور را ندارد، همسو و همراستا با دو موضع یادشده در داخل کشور، اما گامی فراپیشتر از آن؛ بروند. و مواضعی را اتخاذ و اعلام کنند که در داخل امکان طرحش نیست اما داخل کشوری ها نیز با آن همدلی دارند. شاید رهبران در حصر هم در این مقطع امکان نقشآفرینی بیشتری داشته باشند.
انتخابات اما؛ پایان تاریخ نیست. رابطه بین افراد و نیروهای همسو نباید به علت تنوع تحلیل/برخورد در این باره مخدوش و مکدر شود. شاید رخداد انتخابات نشان دهد که در مسیری که بیت/امنیتی– نظامی ها برکشور تحمیل کردهاند، اتفاق چندان جدی و اثرگذاری هم نبوده است. پس چرا باید به خاطر توزیع مجدد منابع قدرت و ثروت بین دست اندرکاران حریص آن روابط و دوستیهای ما که در تلاطمهای آینده به شدت بدان نیازمندیم مخدوش شود. چنین مباد.
این تحلیل براساس گزینه های واقعی تر و محتمل تر مطرح شده و سعی شده برآن اساس سیاست برخورد با انتخابات مهندسی شده در حال اجرا بیرون بیاید. طبیعی است که هرگونه تغییر در پیشبینیها و محتملات مطرح شده در تحلیل می تواند مورد ارزیابی و طراحی جدیدی قرار بگیرد.