گفتگویی جدی دربارهی یک شوخی ۱
سوسن شریعتی همانند پدرش (و به قول خودش همانند همه مزینانی ها!) اهل شوخی و مطایبه است. بزرگ شدن در خانوادهای فرهنگی و اهل گفتگو و فکر، او را فردی آزاداندیش و اهل تساهل بار آورده است. بنابراین با اطمینان خاطر از او خواستیم با ما درباره جوکهایی که درباره دکتر شریعتی رواج یافته، به صحبت بنشیند که با بزرگواری پذیرفت و این خود درسی برای ما بود که از مواجهه با کژیها نترسیم. از دید من نتیجهی این گفتگو، سراسر درس و آگاهیبخشی است. این اولین تجربه مجله خط خطی در یک بحث جدی است و با سوسن شریعتی بحثهایی جدی کردیم درباره ریشه اینگونه جوکها، لطیفههای قومیتی و… البته به سبک خودمان، با او سوالهایی طنزآمیز هم مطرح کردیم که در ادامه خواهید خواند!
با تشکر از هادی حیدری و پدرام ابراهیمی
ج : حدود دو سال پیش بود، بله دو سال پیش. البته قبل از این در فضای مجازی جملاتی منسوب به شریعتی چرخ میخورد، شریعتی همچون مشروعیتبخش یا امکانی برای صحبت کردن در باب مضامینی مثل عشق، دین یا قدرت بود، فرصتی بود برای جور دیگری حرف زدن. چیزی شبیه موقعیت خیام، خیامی که شاید تعداد ابیاتش به سی – چهل تا هم نرسد، اما خیامیات بهانهای شد برای نوع دیگری اندیشیدن در حاشیه سنت رسمی و مجاز فکر کردن. این تمهید را خود شریعتی هم سالها پیش به کار گرفته بود. از شخصیتی «خودساخته» به نام پروفسور شاندل نقل قول میکرد و رفتارها و موقعیتهایی را به او منسوب میساخت! شاندل در آثار شریعتی همه جا حضور دارد. در حوزه اجتماعی، اسلامی و کویریات. پا به پا اظهار نظر میکند و گاه میشود رفرنسی مشروعیتبخش برای خود شریعتی. ماجرا با این نوع جملات شروع شد تا اینکه رسیدیم به یکسری پیامکهای طنز. اولینش برای من این بود : «هرچی جمله خفنه مال منه! … دکتر علی شریعتی»! و بعد تبدیل شد به موج. البته در این مدت، شغل جدیدی هم برای ما درست شد و آن پاسخ به سوالاتی در باب صحت و سقم این جملات بود.
ج : بله… درسته، بستگی به ذوق و تواناییهای «جاعلان جمله» داشته و البته آشنایی با روح و زبان شریعتی. امروز البته کار آسانتر شده. آثار شریعتی به شکل نرمافزار کاریز در اختیار همگان است و امکان جستجوی سریع را میدهد. کافی است یک کلید واژه بدهید تا ببینید چنین جملهای در آثار او هست یا نه.
ج : همگی خندیدهاند. انصافا در بعضی از این پیامکها ذوقورزی دیده میشود. شده است مادرم شاکی شود که : چه بیتربیت یا چه لوس. موفقترین این جوکها، آنهایی است که شریعتی را در یک موقعیت یا در روزمرگی قرار میدهد و مینشاند : شریعتی در حال جریمه شدن، در حال بازگشت از خانه، در حال خیار خوردن، در سفر تایلند و… (اتفاقا یکی از یادداشتهای قابل توجهی که در این مورد و با همین مضمون نوشته شده است با نام «آقا، ننویس» را ما در سایت بنیاد فرهنگی شریعتی گذاشتهایم. یکی از دانشجویان جامعهشناسی دانشگاه تهران نوشته است.) این را هم بگویم که البته واکنش خانواده در خلوت خود صرفا خندیدن نبود… شاید تا وقتی که این جملات در فضای مجازی و اینترنت میچرخید، میشد اینگونه تحلیل کرد که با فرض اسطورهای شدن شریعتی، بخشی از جامعه در حال اسطورهشکنی است. ولی وقتی این جملات پیامکی شد و آن هم انبوه و آن هم در وضعیتی که میدانیم، پیامکها قابل کنترل است. این سوال مشروع پیش میآید که «نکند» و «ای بسا» و مثلا «از کجا معلوم»؛ در ادامه همان سنت «تئوری توطئه». صرفا در حد سوال، بدون اینکه کسی متهم این ماجرا باشد. ولی خب بعضی پیامکها هم آنقدر رندانه و ظریف است که از یک ذهن دولتی بعید است!
ج : به طور کلی بله. در تایید حرف شما طنز ابزار ممکنی است جهت تخریب یا انتقامگیری. شریعتی در یادداشتی درباره طنز به نام «عبرتی و حکایتی» در رابطه با روزنامه توفیق به کاربرد اجتماعی و سیاسی طنز در جوامع بسته اشاره میکند، وسیلهای برای نقد قدرت یا هرگونه اتوریته. یک بستر تاریخی برای ذهن ایرانی نیز قائل میشود، جامعهای که هیچ وقت نتوانسته شفاف نقد کند، در پس پرده مانده و در نتیجه متوسل شده است به زبان دوپهلوی طنز. شریعتی در تفاوت تراژدی و کمدی در یونان قدیم نکته جالبی را تذکر میدهد، اینکه در تراژیها همیشه شاهان، اشرافیت و بزرگان سوژه بودهاند، برخلاف کمدی که مردم عادی کوچه و بازار را سوژه میکرده است. شریعتی به یک انتقام تاریخی- طبقاتی اشاره میکند : اینکه این بار سوژه اصلی کمدیها، بزرگان هستند، قرار دادن آنها در موقعیتهای کمیک. دکتر نتیجهگیری میکند که طنز عمدتا معطوف است به از حیثیت انداختن قدرت و جلوههای آن. با این اوصاف، چرا شریعتی؟ چرا شریعتی که به همه جلوههای قدرت نه گفته است؟ چه در زیست شخصیاش، چه در حیات اجتماعیاش و چه در نوع دینداریاش. این از لحاظ ایدئولوژی او. به لحاظ تاریخی هم که اصلا نیست، چون سال ۵۶ فوت میکند. بعد از اوست که انقلاب اتفاق میافتد…
ج : بیشک. بحث انقلاب نیست، بحث پس از انقلاب است. بگذارید یک مثال تکراری بزنم. انقلاب کبیر فرانسه که امروزه به عنوان انقلابی حقوق بشری و اومانیستی تعریف میشود و محصول تفکر متفکران عصر روشنگری (دیدرو، منتسکیو، روسو و…) است، خوب میدانیم که فجایعی را هم به بار آورد، از جمله اولین ژنوسید (کشتار جمعی) در شمال فرانسه و اعدامها و… کرنش اجباری در برابر الهه خرد و… انقلابی که با کشتار غیرخودیها آغاز کرد و با «خوردن فرزندان»اش ادامه یافت (اعدام دانتون و…) تا اینکه ناپلئون میآید و بعد از چند سال جمهوریت، امپراتوری راه میاندازد. در سال ۱۸۱۷ سلطنتطلبان برمیگردند و در همه کلیساها بخشنامهای خوانده میشود که هرچه میکشیم، از نشر آثار ولتر و روسو بوده است. ولتر و روسویی که ده سال قبل از انقلاب مرده بودند. این بخشنامه بدل میشود به سوژه تصنیفهایی که بر زبان مردم کوچه و بازار مینشیند و بعدها همین شعر را از زبان گاوروش، شخصیت کودک رمان بینوایان ویکتور هوگو میشنویم : «خوردم زمین، تقصیر ولتر بود، افتادم تو جوب تقصیر روسو بود!». مقصر، مقصر، مقصر. جرمی اتفاق افتاده، مقصر کیست؟! برگردیم به سوال شما، چرا شریعتی؟ شکی نیست که شریعتی یکی از موثرترین روشنفکرانی است که هوس جایی دیگر، جوری دیگر را بر دلها انداخت و ما را خواهان و امیدوار به یک باید باشدی که نیست. امروز، سرخوردگی از واقعیت ما را به همه وعدهدهندگان و امیدبخشان بدبین میکند : «پیامبر دروغین امید»! نوعی واکنش است و الزاما در این واکنش تاریخ مطرح نیست. تاریخ ماجرا نشان از واقعیت دیگری دارد و آن اینکه شریعتی یک «مغضوب علیه» قدیمی بوده است و در حال حاضر هم هیچ اجماعی بر سر او در قدرت نیست. نسل جدید خود را قربانی یک موقعیت میداند و به دنبال مسبب است. چه کسی در دسترستر از شریعتی؟ این وسط نسل امثال من دلخور هم که باشیم تا بیاییم اس ام اس بزنیم و… خیلی طول میکشد…!
ج : در اول گفتوگو اشاره شد به دو ماجرای موازی در دنیای مجازی و در شبکه تلفنهای موبایل : از یکسو جملهسازی به نام شریعتی؛ چرا که ظاهرا شریعتی مشروعیتبخش است و از سوی دیگر جوکسازی از شریعتی به قصد اسطورهشکنی و یا مثلا انتقامجویی. اگر حتی بخواهیم همه پرونده شریعتی را محدود کنیم به همین شبکههای مجازی و اینترنتی و تلفنی، باز هم میبینیم که از موقعیت دوگانه شریعتی در میان نسل جوان به عنوان کاربران صحبت میکنیم : یکی اینکه شریعتی منبع مشروعیت شده برای یک عده و از جمله نسل جوان، دوم اینکه بله این نسل جوان اسطورهشکن است و قصد شکستن شریعتی را دارد. دو موقعیت با دو تحلیل متفاوت.
ج : درست است، هر دو با هم است. هم این است و هم آن. در واقع اینجا جدالی است میان آنهایی که شریعتی را منبع مشروعیت برای یکسری ایدهها میدانند که از طریق جملات قصار خود را تکثیر میکند (در نتیجه نوعی محبوبیت)، با همه کسانی که برعکس میخواهند با بدل ساختن یک نام به طنز، او را از حیثیت بیندازند! اما اینکه این همه چقدر مبتنی بر شناخت از موضوع یعنی شریعتی است، بدون شک، شناختی است سطحی. شریعتی دهها سال است یکی از جذابیتهای دو نسل است. به چندین دلیل : یکی اینکه متولی نداشته! هیچوقت یک قرائت رسمی از او وجود نداشته، تفکری بوده پارادوکسال. سالهاست این قرائت در برابر آن قرائت قرار میگرفته و به یمن همین موقعیت ایجاد بحث میکرده است و این دیالوگ یا این زد و خورد را تا به امروز ادامهدار میکرده. اما موقعیت شریعتی به این زد و خورد عاطفی و سطحی محدود نمیشود، شریعتی فقط منبع جوک نیست. او همچون نوعی تفکر همچنان منبع و موضوع بحثها، نقدها و نظرهای بسیاری است. در دانشگاهها (پایاننامهها بسیاری همچنان تولید میشود) در حوزه عمومی، در خارج از مرزها موضوع جدلهای نظری و نقدهای فکری و اجتماعی بسیاری است. آثار او دارد به زبانهای خارجی ترجمه میشود. همین ماه پیش مراسم اختتامیه ترجمه سی و شش جلد مجموعه آثار شریعتی به زبان ترکی در استانبول برگزار شد. هفتاد درصد آثار او به زبان عربی ترجمه شده و از زبان عربی حدود ده جلد به زبان فرانسوی و… این یک سوء تفاهم است که گمان کنیم پرونده شریعتی محدود است به این ماجرای جوک. در همین سال گذشته از دکتر نصر تا پرویز ثابتی پرونده شریعتی را رها نکردند. شریعتی طی این سالها بهانه یا فرصت خوبی برای بسیاری از پروندههای اجتماعی و فکری ما بوده است. (از بحثهایی مثل نسبت سنت و مدرنیته گرفته تا موقعیت دین یا معنای روشنفکری و…) لااقل دویست و خردهای کتاب پیرامون اندیشه او و در بسیاری اوقات نقد، طی دو دهه اخیر چاپ شده است. آثار شریعتی همچنان پرفروش است (به عنوان متولیانی که حقالتالیف میگیرند خدمتتان میگویم!) حتی بدل شده است به نوعی کالا (کارت پستال، سفال، آثار خطاطی، فرش بافت و…) حتی تبلیغ کت شلوار دامادی! من حتی در پوستر تبلیغاتی یک کاندیدای مجلس (مجلس هفتم بود گویا) دیدم ضمن تبریک سنت ولنتاین و دو قلب متداخل، جمله معروف شریعتی که : «خدایا به آن کس که دوستش میداری بیاموز که دوست داشتن از عشق برتر است!» را هم گذاشته بود روی برگه. واقعا شاهکار بود! خود شریعتی اسم این موقعیت را میگذارد «عوامزدگی» مکتب.