گفتمانِ شریعتی : دغدغه ی فقدانِ هویتِ زن ایرانی در سایهی مدرنیتهی غرب
حضور چهرههای مذهبی در جنبشهای ضد استعماری و ضد شاه قبل از انقلاب٥٧، تأثیری انکار نشدنی بر فعالیتهای زنان و حضور زن ایرانی در عرصهی سیاست و اجتماع بهخصوص در شکلگیری و برآمد انقلاب داشته است. چهره هایی همچون “دکتر علی شریعتی” و “جلال آل احمد” که در تلاش بودند تا به مبارزه با الگوهای غربی بپردازند و در عوض الگوهای اسلامی و ملی را جایگزین کنند. همانطور که دکتر نیره توحیدی مینویسد: “نوشتههای جلال آلاحمد که از حزب توده بود در کنار سخنرانیها و مقالات معروف دکتر شریعتی؛ اصلاحطلب اسلامی تحصیل کرده در فرانسه، نقش مهمی در پُررنگ کردن و عمومی ساختن گفتمان ضد غربی و ضد امپریالیستی در انقلاب ٥٧ را داشتند. هر دوی آنها پروسهی مدرنیزه را بازیافتی و مسموم میدانستند ” (١٢٢). دکتر شریعتی با قرائتهای تازه از اسلام و نشان دادن راهکارهای سیاسی نوین به زن ایرانی که تماما بر پایهی آموزههای مذهبی قرار داشت توانست بخش وسیعی از زنان بهخصوص از قشر مذهبی و سنتی را علیه نظام شاه بسیج کند. دکتر شریعتی در کنار دیگر کسانی چون آیتالله خمینی در ارائهی تئوریهای دینی و شخصیتهای تاثیرگذار زن مذهبی در زمان قبل از انقلاب نقش بسزایی داشتهاند.
از فردای مرگ دکتر شریعتی و بهویژه پس از روی کار آمدن حکومت دینی در کشور، نقدها و نظرات بسیاری پیرامون آراء شریعتی و نگاه او به زنان، در افکار عمومی روشنفکران مطرح شده است که بعضی از این نقدها جانبدارانه و تنها به واسطهی خصومت با دین و مذهب است و بعضی دیگر، که معمولاً به جا و سنجیده هستند حوزهی تخصصی نگاه شریعتی به زنان را شامل میشود. آنچه که در این مقاله قصد دارم به آن بپردازم رویکرد انتقادی به نگاه دکتر شریعتی به زنان و همینطور تاثیر اندیشههای او در رشد بنیادگرایی دینی پس از انقلاب است. گرچه که نمیتوان گفت اندیشههای دکتر شریعتی بهطور مستقیم در رشد بنیادگرایی، تاثیر داشته است، اما ارائهی الگوهای باورپذیر مذهبی و ایدئولوژیک او بر سرنوشت بسیاری از زنان در ایران در دهههای بعد از انقلاب تاثیری عمیق گذاشته است. هرچند نباید از نظر دور داشت که اندیشههای شریعتی در زمان خود توانست بسیاری از زنان را از کنج خانهها به حوزهی چالشهای سیاسی و اجتماعی وارد کند، اما همین اندیشهها طی چند مرحله تغییر و دگرگونی، متاسفانه علیه حقوق زنان در دهههای بعد از انقلاب عمل کرد.
دکتر شریعتی در کتاب “فاطمه، فاطمه است” که مجموعهای از سخنرانیهای اوست بهطور کلی در مورد نماد زن اسلامی سخن گفته است. در این کتاب شریعتی با طرح الگوهای اخلاقی و گریز از سنت، به نوعی الگوهای از پیش تعیین شدهی مذهبی را جایگزین میسازد. هرچند که تیغ تند انتقاد او به سوی بنیادهای سنتی مذهب است که از نظر او، برداشت سوئی از مذهب دارند. شریعتی تماما میکوشد تا بنیان دیدگاههای سنتی را به چالش بکشد و آنچه که او پیشنهاد میکند گریز از سنتهای غلط و شکلدهی آنها در سایهی مذهب سیاسی است. او به دنبال راه حلی برای گریز از شرایط چندگانگی و در واقع روی آوردن به اسلامی بود که درسهایش با آنچه که در باور عمومی جا افتاده بود، کاملاً متفاوت باشد. شریعتی همانند دیگر رفرمیستها و روشنفکران منتقد غرب، به دنبال الگویی از زن میگشت که از یک سو بتواند در جهت توجیه افکار عمومی ارائه شود و از سوی دیگر از مذهب سنتی فاصله بگیرد. او الگوی زنی را پیشنهاد میکند که مطابق گفته خودش “فاطمه وار” است و تماماَ با زن سنتی و با زن مدرن غربی، متفاوت است.
شریعتی با این حال اذعان میکند که چهرهی زن مدرن در ایران با زن سنتی در تضاد و تغییر است، اما نمیتواند الگویی از زنی ارائه دهد که حدفاصل میان این دو باشد. زن ایدهآل یعنی فاطمهای که شریعتی به تصویر میکشد در واقع همان زن سنتی است که تنها میتواند در مقابل زن غربی بایستد. گرچه تصویری که از فاطمه به دست میدهد با آنچه که از اسلامی که به نظر او تحریف شده، متفاوت است اما این تصویر از فاطمه تنها قدرت بسیج کردن بخشی از زنانی را دارد که به خاطر نگاه مذهبی و اعتقاداتی که داشتند حاضر به همکاری درحوزهی زنان با رژیم شاه نمیشدند. با این حال نباید از نظر دور داشت که تصویر او از زن که در بستر دگرگونیهای جامعه رنگ میبازد، نیز متفاوت از دیگر تصویرهاست.
شریعتی میپذیرد که تفاوت میان نسلها وجود دارد و از سوی دیگر به شدت با دیدگاه سنتی و جایگاه زنان در این دیدگاه مخالف است و با آن به مقابله برمی خیزد (ص ١٧ کتاب فاطمه، فاطمه است). با اینکه شریعتی مسئلهی سنتهای موروثی و دین را دو مقولهی جدا از هم میبیند، اما نمیتواند تعریف مشخصی از زنی را بدهد که هم رویکردهای ملی و مبارزاتی ایرانی را داشته باشد و هم در قالبهای تعریف شدهی ایدئولوژیکی دینی نگنجد. شریعتی به شدت مخالف سنت بود، آن هم سنتهایی که در آنها زن را به صورت کلیشه تعریف کرده بود و در تمام نوشتههایش بر این باور بود که میتوان جامعهای مذهبی داشت اما به دور از سنتهای کلیشه ای! او در واقع مرز روشنی میان سنت و اسلام سیاسی قائل بود اما تعریف مشخصی از زنی که در واقع به دلیل عقاید مذهبی گره خورده با سنت با موانع بیشمار در جامعهی ایرانی روبرو بود، ارائه نکرد.
دکتر شریعتی از درون سنتها، به اسلام نگاه نمیکرد بلکه خواستهاش تغییر محتوای کلیشهای سنتها و نگرش به سمت انقلابی کردن آنها بود. در جایی از کتاب فاطمه، فاطمه است شریعتی به نقد چندهمسری میپردازد اما آن را مشکل دین نمیداند بلکه آن را به نوعی متناسب با شرایط آن روزگار برمیشمارد و توجیهاش میکند. دکتر شریعتی حتی در جایی از کتاب فاطمه، فاطمه است همزیستی زن و مرد را که نمیتوانند طلاق بگیرند در غرب را نقد میکند و از سوی دیگر در پاگرافهای بعدی مینویسد که اسلام این موقعیتهای اجتماعی و انسانی را میپذیرد و درنتیجه میتواند نتایج و عواقبش را کنترل کند (ص ٣٨) “مثلا همین کنکوبیناژ (زندگی جفتی را که در اروپا به صورت ازدواج نامشروع، غیرقانونی و منفور و نجس تلقی میشود، ولی وجود دارد و همه جای اروپا و آمریکا، و در ممالک بسیار مذهبی و گروههای مذهبی هم هست و حتی بیشتر اسلام، با قبول طلاق و جواز ازدواج مجدد و وضع ” ازدواج موقت ” (متعه یا صیغه) آن را در موارد استثنایی زندگی و وضع غیر عادی اجتماعی پذیرفته است که اگر نمیپذیرفت روی میداد ولی بیرون از دسترس و کنترل او ” (ص٣٧).
شریعتی مثل هر مبارزه ملیگرا و ضداستعماری در آن زمان، حتی برای ایستادگی در مقابل فرهنگ غرب به فرهنگ اسلامی روی میآورد بدون آنکه اشاره کند اصلاً به نفع حقوق زنان نیست و تنها الگویی برای مبارزه با غربزدگی است . دغدغهی شریعتی بیشتر از آنکه زنان باشد؛ مثل هر مبارز ملی مذهبی دیگر؛ ایستادگی در برابر استعمار و جلوگیری از نفوذ فرهنگ آن به اندیشهی زن ایرانی است، چرا که او نگران از دست دادن هویت زن ایرانی در سایهی مدرنیتهی غرب است. همانطور که در الجزیره، ملیگرایان برای مبارزه با استعمار از زنان خواستند تا حجاب بگذارند، حتا گاندی نیز در مبارزات ملیگرایی از زنان به عنوان نمادهای مبارزهی میهنی استفاده کرد، به طوری که حتی کسانی مثل کاتراک و دیگر منتقدان هندی، این استفاده گاندی از تن زنان را به عنوان نمادهای مبارزه با امپریالیسم نقد میکنند.
در عین حال که شریعتی در مقابل زن غربی میایستد اما بر این باور است که کلیشههایی که از زن غربی وارد ایران شده است بسیار متفاوت با حقیقت دنیای غرب است. درواقع او به دنبال الگوهای مناسبی از زن اروپایی میگردد که جدا از فرهنگ برهنگی رایج در ایرانِ آن زمان باشند. گرچه رویکرد شریعتی به زن در جامعهای است که زنان مدرن آن به نظر او تبدیل به ابژههای جنسی شده بودند که با ماهیت زن سنتی در ایران و زن ایدهآل غربی تفاوت داشت، اما در تمامی مباحث شریعتی و انتقاد او به وضعیت زنان همان نقد مردسالارانه به چشم میخورد و بهنظر میرسد تنها دغدغهی او ایستادگی زنان در برابر استعمار غرب بود. او هرچند که سنت را هم نقد میکند اما زن ایدهآل ارائه شدهی او با آنچه که او از میان سنت و مدرنیته تعریف میکند، سرگردان است.
در جای دیگری از کتاب فاطمه، فاطمه است، شریعتی استقلال اقتصادی زن را از معایب رشد شهرنشینی و مدرنیسم در غرب میداند چرا که به عقیده او باعث میشود زن از کانون خانواده و توجه به همسر و فرزندان خود و گذشت و فداکاری دور شود. تحلیل او از عدم داشتن استقلال مالی، در واقع یکی از هستههای اصلی توجه به متن خانواده و نگهداشتن زنان صرفاً در نقش همسر فداکار و مادر مهربان است. گرچه او به شدت با دیدگاه سنتی در مورد زنان مخالف است، اما به نظر میرسد که این طرز تفکر او زمینه را برای نگه داشتن زنان به عنوان مادران و زنان در کانون خانوادهی اسلامی فراهم میکند. او براین باور است که این استقلال، فرد را از آزادیهای اجتماعی و امکانات اجتماعی فراوانی برخوردار میکند، از دیگران جدایش میکند و او را تنها میسازد(ص٥٣.). در اینجا دوباره استقلال زنان در محیط خانواده فدای ایدهآلگرایی و مبارزه علیه مدرنیزاسیون غربی میشود. شریعتی از یک سو پیش فرضهای سنتی را در قبال زن و خانهداری برهم میزند و از طرف دیگر اقتصاد مالی زنان را به عنوان عاملی برای دور شدن آنان از عشق به همسر میداند.
هرچند او اذعان میکند که به زن باید به دیدهی احترام نگریست و درواقع سنتهای کهنهای را که به زن دید ابزاری دارد را نقد میکند اما انگار میان این دو دیدگاهش به تناقض میرسد. دکتر شریعتی تا حدودی به تعالی زن معتقد است، اما نگاه او به این رشد و تعالی، به دلیل ضدیتاش با مدرنیسم غربی و نیز سنتهای کهنه، در همان چهارچوب مذهب ایدئولوژیک قرار میگیرد. شریعتی نمونهی زن ایدهآل را زنی میداند که تنها محدود به خانه و یا کارهای خانهداری نباشد، اما مشخص نیست که این تصویر، وقتی که ایدهآل او شخصیتی است که بخش زیادی از زندگیاش همین بوده، چگونه میتواند متحقق شود. جایگزینی که شریعتی برای نمونهی زن موجود نشان میدهد به نوعی یک ایدهآل و یا نماد برای بسیج کردن زنان علیه نظم استعماری و مدرنیسم غربی است. دغدغه شریعتی، الگویی است که استعمار غربی از طریق آن در تلاش است تا زن مسلمان را از اصالت خود خارج کرده و به غربیگرایی نزدیگ کند. زن ایدهآل او زنی است که در اسلام به او توجه میشود و در عصر جاهلیت برخلاف زنهای دیگر آن دوران، زنده به گورش نمیکنند. فاطمهی شریعتی به عنوان الگوی زن مسلمانی ارائه میشود که هر چند مانند دیگر زنان عرب محدود به خانه نیست بلکه حضوری فعال نیز در صحنهی اجتماعی دارد. اما ارجاعات تاریخی شریعتی از فاطمه به عنوان یک زن فعال در حوزهی سیاست و اجتماع آن قدر محدود است که تنها در حد یک سمبول و یا سوژهی کل، باقی میماند و وقتی وارد عمل میشود کاراییاش را در لایهها و بافتار واقعی اجتماع از دست میدهد. با این حال به نظر میرسد الگوی سمبولیکی فاطمه که برای بسیج کردن بخشی از زنان در ایران و در جریان انقلاب به کار میرود، استقلال لازم برای رهبری و فعالیت جریانهای مختلف فکری زنان را ندارد و تنها به عنوان سوژهای برای گسترش مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه و استعمار غرب کارایی دارد.
با این حال شخصیت فاطمهی شریعتی در زمانی ارائه میشود که از یک طرف جامعهی ایران تحتتاثیر الگوهای غرب است و از سوی دیگر سنتهای خانوادگی که در بسیاری از خانوادهها وجود داشت عملاً دستیابی زنان به حوزههای بالاتر را محدود کرده بود. اما با این حال در همان زمان نیز حضور زنان در بسیاری از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی کم نبود و شاید الگوی فاطمهی شریعتی تنها برای بخش مذهبی جامعه، کارکرد داشت که نمیتوانستند در دستگاه بوروکراسی شاه به مبارزه برای حقوق زنان برخیزند.
شریعتی میپذیرد که چند همسری در مورد زن امروز پسندیده نیست اما در مورد شرایط زنان عرب قابل اجرا بوده است. شریعتی با مؤلفههای اسلامی و جابه جا کردن آنها با توجه به مقتضیات روز و به عنوان جایگزین سنتهای غلط، سعی دارد تفسیر تازهای از اسلام را ارائه بدهد که هم مطابق با سنتهای آن شرایط باشد و هم در برابر غربی شدن جامعهی ایرانی مقاومت کند. ایدهآل شریعتی نتوانست تصویر و فضای خود را به صورت قرائت مدرن در بعد از انقلاب ایران حفظ کند و الگوهای ارزشی ارائه شده توسط او با روی کار آمدن اسلام در قالب دولت و دین دولتی، به عنوان حربهای علیه زنان به کار گرفته شد.
در چند مقالهی اخیر که توسط سه تن از محققان و پژوهشگران حوزهی زنان نوشته شد و در تارنمای مدرسه فمینیستی انتشار یافت، نگاه دکتر شریعتی به زن تا حدودی ستوده شده است به طوری که خانم فاطمه صادقی در مقالهاش بر این باور است که در این شرایط که دچار بنبست ایدئولوژیک شدهایم، بازگشتِ به شریعتی میتواند ما را از این بحران نجات دهد. از سوی دیگر، خانم مینو مرتاضی، در مقالهاش، تاثیرِ نگرشِ جنسیتیی مردانِ منتفذِ روحانی و دانشگاهی را بر نقشها و روابطِ جنسیتی در فرآیندِ اجتماعیی زندگیی خانوادگی و اجتماعیی زنانِ ایرانی، از نوعِ واقعیتی غیرقابل انکار میداند. مینو مرتاضی در مقالهی تحقیقی که در مورد دیدگاههای آیتالله خمینی و دکتر شریعتی نوشته، میکوشد تا نشان دهد تصویری که مذهب و اسلام از زن دارد متفاوت با آن چیزی است که در ایرانِ امروزی تجربه میشود. باید گفت که، نفوذِ شخصیتهای دینی، برخلافِ نظرِ خانم مرتاضی، تنها در حوزهی بخشی از زنانِ اجتماع، که عموماً از خانوادههای مذهبی و سنتی بودهاند، تاثیر داشته است. تا پیش از انقلاب، زنان بسیاری بودهاند که در دستگاههای سیاسی و اقتصادی حکومت محمد رضا شاه پهلوی و یا در بورکراسی دولت مشغول به کار و خدمت به کشور بوده اند. بنابراین اینکه تحولات انجام گرفته در حوزهی جنسیت را تنها محدود به گرایشهای مذهبی کنیم، به نظرم کمی یک جانبه میآید. خانم مرتاضی سپس میگویند که در کنار دو پاسخ مطرح، رویکرد کمرنگ فمینیستی هم به چشم میخورد اما این رویکرد هرگز نتوانست به جریان فکری مطرح در زمان خود تبدیل شود و سرمایهی اجتماعی لازم برای پیشبرد نظریاتش را گرد خود جمع کند. با این حال خانم مرتاضی شکاف عمیق میان دولت و ملت را از جمله موانع مهمی برای فعالیتهای رسمی و دولتی زنان با اعتبار فرهنگی و ملی میداند. اما باید گفت که این تنها مانع برای فعالیتهای زنان نبود بلکه عموماً فضای سیاسی جامعهی ایران به گونهای شده بود که عملاً امکان فعالیت را از بسیاری از گروههای زنان که اسلامی هم نبودند گرفته بود “صدها زن فعال در گروه\های سیاسی مخالف شاه زندانی و شکنجه میشدند. اشرف دهقانی یکی از زنان سرشناس سیاسی بود. او از مؤسسان اصلی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران محسوب میشد” (ساناساریان، ١٧٢). بنابراین این گروه از زنان که تحتتاثیر اندیشههای مذهبی شریعتی و آیتالله خمینی نبودهاند و به مارکسیسم انقلابی باور داشتهاند به نظر میرسد که از دید خانم مرتاضی بیرون ماندهاند. الگوی فاطمه صرفاً یک الگو و نماد مبارزه سیاسی است تا اینکه بخواهد تماما ارزش زنانگی داشته باشد. آنطور که خانم مرتاضی الگوی فاطمه را معرفی میکنند، نگاه انتقادی شریعتی به غرب باعث شد تا الگوی ایدهآل فاطمه را پیش بکشد، اما باید گفت که این الگوی ایدهآل هم، چندان فاصلهای با سنت تقلیدی اسلامی ندارد.
در مقالهی خانم صادقی همان اذعان به ایدئولوژیک بودن، دیده میشود اما درعینحال میخواهد که به آن حقیقیت ایدئولوژیک باز گردد. خانم صادقی هم مانند خانم مینو مرتاضی براین باور است که آنها با فاطمهی شریعتی در تنش به سر میبرند اما در سطر بعدی مینویسد که افکار شریعتی هم رهاییبخش بود هم ایدئولوژیک. اصرار فاطمه صادقی بر بازخوانی موقعیتها حتی موقعیتهای ایدئولوژیک به نظر میرسد پایهی نظری آنها را با مشکل روبه رو میسازد. خانم صادقی هم همچون خانم مرتاضی از خاطره نام میبرد که رابطهای مهرآگین است اما آیا بازخوانی اینچنین خاطرهها در شرایط متفاوت به بهبود وضعیت زن در جامعهی امروز ایران کمک خواهد کرد؟ آیا صرفاً ارتباط شریعتی و فاطمهی او با باورهای مذهبی یک جامعه میتواند معیار مناسبی برای بازگشت به او باشد؟ و نهایتاً سرنوشت اکثریتی که از او پیروی نمیکنند چه میشود؟
در چند سطر بعد خانم صادقی تعریفی از ایدئولوژی ارائه میکند و مینویسد: “ایدئولوژی افراد را واردار میکند تا به دنبال دستیابی به آن الگوی آرمانی، به تلاشی مذبوحلانه دست بزنند و مخالفین را ساکت کنند. فاطمهی شریعتی همین جا اهمیت مییابد”. صادقی بر این باور است که فاطمهی شریعتی برعلیه تصاویر ایدئولوژیک میآشوبد. با این تعریفی که او از ایدئولوژی به دست میدهد و با تجربهای که زنان بهویژه بعد از انقلاب به دست آوردند، آیا نمیتوان گفت که حتی این سوژه هم دیگر کاربرد ندارد و درواقع در همان چهارچوب مفهومی از ایدئولوژی قرار میگیرد که چند سطر قبلتر تعریفاش را میکند؟ میتوان گفت که یکی از ایرادهای فاطمهی شریعتی دقیقاً در همین سوژه پردازی و تلاش برای رسیدن به تصویری است که هرگز به دست نیامد. صادقی اصرار دارد که شریعتی میتواند در شرایط امروزی به کار آید، شرایطی که در آن زنان از یک سو مدام امرونهی میشوند و از سوی دیگر زن را در زیبایی صرف تعریف میکنند. اما میتوان این پرسش را مطرح که به راستی دال و سوژهای چون فاطمه در این شرایط چه قدر میتواند کارکرد داشته باشد؟ به نظر من این سوژه به نوعی تصاویر سنتی را تقویت میکند. از سوی دیگر قبل از اینکه لزوماً بخواهیم بحث بازگشت به شریعتی را مطرح کنیم باید این پرسش را پاسخ دهیم که آیا آن الگوی زن شریعتی، توانست فضای سنتی را برای همیشه از جامعهی ایرانی محو کند؟ مسلماً نه! چون الگوهای از پیش تعیین شدهی شریعتی با دلالتهای مذهبی عجین شده است که به جز در یک زمان خاص، دیگر کارکرد خود را از دست داده اند. اما صادقی در قسمت دیگری از مقالهاش دیدگاه متناقضی را با آنچه پیشتر در همین مقاله بیان کرده بود، مطرح میکند. صادقی مینویسد: “اما به نظرمن این اشکال با در نظر گرفتن بن بستی که در مقابل زنان بود، قابل فهم است. لذا با وجودی که پیام شریعتی این بود که از جنسیتتان فاصله بگیرید تا به رسمیت شناخته شوید، اما این بدان معنا نیست که شریعتی زن بودن را امری ذاتا نامطلوب میدانست” (ص٥). سپس او میگوید: این پیام را باید در نظم نمادین آن زمان قرار داد و مینویسد: “با اینکه فاطمهی شریعتی دلالت مذکر هم دارد رهایی بخش است” (٦). بنابراین طبق این گفتهی صادقی که در آن به نوعی پارادوکس وجود دارد، فاطمهی شریعتی نماد یک زن نیست بلکه میتواند دلالت مذکر داشته باشد پس چگونه است که در چند سطر بالاتر براین باور است که همین فاطمه در شرایط کنونی زنان میتواند رهاییبخش باشد؟ اگر فاطمهى شریعتی، زنان را بسیج کرد پس تصویر او فاصله گرفتن از جنسیت نبود، اما شریعتی با به تصویر کشیدن فاطمه به عنوان سوژه و شخصیت میان سنت و مدرنیته توانست بخشی از زنان را به خیابانها کشد و آنها را در به ثمر رساندن جنبشهای ملیگرایی و ضد استعماری و نهایتاً انقلاب اسلامی بسیج کند. اما صادقی در نهایت با نشان دادن دلالت مذکر داشتن فاطمهی شریعتی فرضیههای خود برای بازگشت به آن را در جامعهی امروز زیرسؤال میبرد. با اینکه صادقی کاملاً براین باور است که دال اعظم شریعتی به یک سوژهی ایدئولوژیک دیگر گره میخورد و در واقع صادقی میگوید که همان فاطمه زمینهساز نظم ایدئولوژیکی بود که ما را به محاصرهی امروز در آورد. صادقی براین باور است که تنها در یک صورت میتوان به شریعتی بازگشت که نه وجه ایدئولوژیک آن بلکه وجه انقلابیاش را در نظر بگیریم، یعنی وجه رهاسازی این فاطمه را . صادقی باور دارد که فاطمهی شریعتی یک شور احساسی بود و یک پیامد ایدئولوژیک داشت اما در پایان باز معتقد است که باید با او به گفتگو نشست و این تنش را حل کرد. چگونه میتوان از رابطهی تنشزا گذشت و از ایدئولوژی در شرایط بحرانی و در نهایت با او حرف زد. خانم صادقی در پارگراف بعدی دوباره مینویسند که باید فاطمه را به عنوان بخشی از واقعیت امروز شناخت و با او به گفتگو نشست اما نمینویسند که این گفتگو از چه نوعی میتواند باشد که آن دسته از “ما”یی را که نمیخواهد به شریعتی بازگرداند قانع کند. در واقع صادقی در آخر نتیجهی خود را نیمه میگذارند و پایهای برای گشودن این گفتگو ارائه نمیدهند. از سوی دیگر پایههای نظری و پیشنهادات خود را ارائه نمیدهند که اگر دال فاطمه اکنون کارکرد خود را از دست داده است و به تصویری تخیلی تبدیل شده است چگونه میتوان به ایدئولوژی بازگشت که با بسیاری از زنان نسل امروز غریبه است. به نظر میرسد که خاطرهی فاطمهی شریعتی است که خانم صادقی را برآن میدارد تا از آن عبور نکند و همچنان خواهان برقراری گفتمانی باشد که خود میداند صرفاً ایدئولوژیک است.
در مقایسه مقالهی دکتر ناهید توسلی نیز همچون دیگر نویسندگان به بررسی رویکرد دکتر شریعتی در قبال زنان میپردازد و تاکید او بر نگرش در زمان و مکان است: “به عبارتی دیگر شریعتی با در نظر گرفتن مؤلفههای زمان تاریخی و مکان جغرافیایی زمانی خود، نگاه و نسبت خود را با وضعیت زن بیان میکند و هم زمان با آن، با در نظر گرفتن وضعیت زن در همهی زمانها و همهی مکانها، آن وضعیت به اصطلاح بومی را در چارچوب عصریت همیشگی مفهوم انسان توجیه و تببین میکند”. با توجه به این مسئله شاید بتوان گفت که بخشی از زنان در آن زمان نیازمند آموزههای مذهبی در حوزه زنان بودهاند اما در زمان حال هم میتوان این بودگی را نسبت داد؟ اکنون چند دهه از استقرار نظامی اسلامی در ایران میگذرد و با رشد جهانی شد و رشد فزایندهی تئوریهای مختلف در حوزهی علوم انسانی میتوان به الگهای ارائه شده توسط شریعتی بازگشت و آنها را ایدئولوژیک ندانست. اما دکتر توسلی بسیاری از منتقدان شریعتی را نقد میکند و براین باور است که دغدغهی شریعتی حل مسائل و مشکلات عمدهتر و کلانتر انسانی؛ فراتر از پرداختن به حقوق زنان در دستور کار روشنفکران جامعه، از هر نحلهای بود”، بنابراین دکتر توسلی به نوعی اذعان میکند که دلیل ضعف شریعتی در ارائهی الگوی زنی که برابر با مردان باشد شرایط زیستی و تاریخی است. با این حال قسمت اعظم مقالهی دکتر توسلی به شرایط و ارجاعات تاریخی شریعتی در آن زمان بازمیگردد و به نوعی منتقدان را به خاطر ندیدن آن شرایط نقد میکند. اما در آخر این نکته از نظر دور میماند که نگاه شریعتی که تنها بر حول مذهب و پیش فرضهای مبارزه با استعمار غرب بنا شده بود در همان زمان توانست برای بخشی از زنان جامعه مؤثر واقع شود اکنون که چند دهه از آن باورها گذشته است و نسل جوان کمتر از گذشته در قید و بند سنت است و مدرنیته نه تنها در ایران بلکه جزئی از شرایط زندگی نسل جوان شده است بازهم میتوان از فاطمهی شریعتی دفاع کرد.
ایدئولوژی اسلامی که بر بستر روابط تاریخی و پیچیدهی مرسالاری در جامعهی ایرانی وارد شد از گفتمانهای بارور شدهی مذهبی قبل از انقلاب بود که در زمان بعد از انقلاب تاثیر زیادی بر نابرابریهای موجود در جامعهی ایرانی گذاشت. اما متأسفانه در تمامی نقدها، نقش مذهب سیاسی نادیده گرفته شده است این در حالی است که پایهگذاران مذهب سیاسی موجب شدند تا این مذهب در قوانین حقوقی ایران نهادینه شود و حقوق زنان ایرانی که در زمان محمدرضاشاه به وسیله فعالیت شبانه روزی دو نسل از زنان پیشرو، به دست آمده بود، زایل گردد.
ملیگرایی و مبارزه با استعمار در زمان قبل از انقلاب ٥٧ که علیه مدرنیزاسیون حکومت پهلوی شکل گرفت نتیجهی مبارزات و تاثیر سخنرانیها و رهنمودهای شخصیتهای مذهبی ـ از جمله دکتر شریعتی، آیتالله خمینی ـ بود. گرچه بسیاری از مردمی که در جریان مبارزات انقلاب شرکت کردند مذهبی نبودند، اما پیروی آنها از رهبری مذهبی ایدئولوژیک، منجر به شکلگیری انقلاب اسلامی شد. عدم تعادل میان مدرنیته و جریان سنتی و تسلط گفتمان قهرآمیز علیه نظم موجود، بسیاری از مردم و گروههای مختلف سیاسی را از اصلاحات در زمان شاه ناامید کرده بود. بخشی از مبارزاتی که علیه استعمارگرایی و مبارزه با غرب در ایران انجام گرفت نیز تحتتاثیر همین گفتمان قهرآمیز ضد مدرنیته، بسیاری از زنان و مردان را در کنار هم بسیج کرد. همانطور که ساناساریان مینویسد: “در واقع آن چه در میان مردم ایران به تدریج جا بازمیکرد و گسترش مییافت ایدئولوژی مذهبی به معنای دقیق کلمه نبود بلکه ایدئولوژی سیاسی همراه با اسلام بود که به عنوان پشتوانهای ایدئولوژیک “برای غلبه بر ازخودبیگانگی، تحریف شدگی و خشم” عمل میکرد.”(١٨٢). اما پس از انقلاب ٥٧ اوضاع دگرگون شد. به تدریج کلیه ایدئولوژیهای مذهبی رنگ سیاسی و دولتی به خود گرفتند و وارد ساختار قضایی و نظم حقوقی کشور شدند. این بار مبارزهی زنان حق خواه در سیستم جدید کاملاً اسلامی، نه بر مبنای ملیگرایی بلکه بر مبنای ارائهی راهکاری جدیدی از فمینیسم استوار شد که بتواند در چهارچوب نظم جدید سیاسی، دینی، بار دیگر فراروید. اما چه شد که الگوهای مذهبی و پیش فرضهای ایدئولوژیکی که قرار بود مدافع زنان باشند به یک باره علیه آنها تبدیل شد و بستری برای سرکوب فعالیتهای زنان، خانه نشین کردن و راندن آنها از فضای اجتماعی به فضای خصوصی شد؟ برخلاف دکتر ناهید توسلی که معتقد است اکثر منتقدان شریعتی او را به خاطر ایدئولوگ بودن نقد میکنند، اما من ضرورتاً گفتار شریعتی را در آن شرایط خاص ایدئولوگ نمیدانم ؛ گرچه که در آن زمان هم شریعتی نتوانست پایههای نظری قوی از زن ایرانی که تنها محدود به یک قشر و طبقهی خاص نباشد ارائه بدهد، اما نهایتاً کارکرد گفتمان او در قبال زنان و ارائهی شخصیت مذهبی برای زنان و درنتیجه تاکید بر مذهب برای به دست آوردن حقوق برابر، پایهگذار غلبهی شرایط ایدئولوگ پس از انقلاب شد.
شاید اگر دکتر شریعتی زنده میماند میتوانست تصویرهای ارائهی شدهی مذهبی را رنگی دیگر بخشد و شاید خود او هم اگر زنده بود در قبال زنان و در دنیای امروزی هرگز از مذهب سیاسی و ایدئولوگ نام نمیبرد. شریعتی نمیتواند به رشد فمینیسم در ایران کمک کرده باشد چرا که او فمینیسم به معنای غربی را رد میکند و فاطمهای که او نشان میدهد تنها یک نماد کلی برای بسیج سیاسی زنان است و بسیاری از مؤلفهها برای حضور برابر در کنار مردان را ندارد.
امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی و با رشد آگاهی جهانی و سرعت و تاثیر جهانی شدن بر رفتارهای اجتماعی، شکست تئوریها و ایدئولوژیهای مذهبی را میتوان در اکثر نقاط دنیا و حتی در جنبشهای اخیر خاورمیانه مشاهده کرد. شکست این ایدئولوژیها ضرورت پیدایش گفتمانهایی را فراهم کرده است که تنها محدود به دین نیست برعکس جای خود را به ارزشهای انسانی و معیارهای جهان شمولی داده است و در هر گوشهای از دنیا ضرورت بررسی این گفتمان هر روز بیش از پیش روشن میشود. ته مایهها و اسطورههای مذهبی رفته رفته کارآیی خود را از دست میدهند و به جای آنها نمادهای کلی و جهانی و رشد و پیشرفت و دستاوردهای عمومی ارائه میشود. گرچه تودهای از مردان هنوز تحت تآثیر باورهای مذهبی و سنتی قرار دارند اما این باورها مخصوصا از نوع ایدئولوژیاش رشد و پیشرفت را با مشکل مواجه میسازند و از سوی دیگر دامنهی کارایی گفتمانهای ایدئولوژیک را تقویت میکنند و درنتیجه به بدتر شدن وضعیت زنان در جامعهای که بنیادگرایی دینی دستاورد چند سال انقلاب است نیز دامن میزند. از سوی دیگر هژمونی که میتوانست در اثر کنشهای مذهبی و اسطورهسازی در زمان شریعتی جواب دهد اکنون کارکرد خود را از دست داده است چرا که شرایط کنونی امکان باروری این عقاید را کم رنگإتر از گذشته میکند.
انتظار میرود که تحلیلگران جنبش زنان، نه به تمنای بازگشت به اسطورهها و الگوی مذهبی ــ که کارایی خود را از دست دادهاند ــ باشند بلکه تلاش کنند تا چالشهای ایدئولوژیک را که نتیجهی همان اسطورهسازیهاست از میان بردارند و راهی متفاوت پیش پای نسلی بگذارند که با آن اسطورهها همدلی و همخوانی ندارد. شریعتی و الگوهای مذهبی و تعبیر و تفسیرهای متفاوت از آنها در زمانهای که هیچ تعبیر و تفسیری را در هیچ زمینهای را نمیتوان جدی گرفت جز پراکنده کردن نیروها و تقلیل فعالیتهای زنان و ایجاد چالشهای نظری و عملی نتیجهای نخواهد داشت. همانطور که شاید اگر خود دکتر شریعتی هماکنون در قید حیات بود از اسطورههایی که کارایی خود را از دست دادهاند دوری میجست.
– توسلی ، ناهید . زن در گفتمان شریعتی، سایت مدرسه فمینیستی / لینک
– ساناساریان ، الیز . ترجمه نوشین احمدی خراسانی . جنبش زنان در ایران : طغیان ، افول و سرکوب از 1280 تا انقلاب 57. نشر اختران ، تهران . 1384.
– شریعتی ، علی . فاطمه ، فاطمه است . نشر الکترونیکی وبسایت دکتر شریعتی:
– صادقی ، فاطمه . آیا دکتر شریعتی برای زن امروز ، حرفی برای گفتن دارد، سایت مدرسه فمینیستی
– مرتاضی ، مینو . آراء دو شخصیت پرنفوذ دینی و تحول نگرش زنان ایرانی، سایت مدرسه فمینیستی / لینک
Tohidi, Nayereh. “Modernity, Islamization, and Women in Iran.” In Gender and National Identity:
Women and Politics in Muslim Societies (edited by Valentine M. Moghadam), 110-41. London: Zed Books 1994.