چه چشماندازی برای “بهار عرب”؟
در تاریخ بشر رُخدادهای جوامع انسانی هیچگاه چون دورانِ ما چنین بایکدیگر همبسته نبودهاند. به گونهای که امروزه بدونِ مجهز بودن به بینشی بینا-مللی نمیتوان در سطح ملی نیز طرحی نو افکند.
برای نمونه، «بهار عرب»، نام مطبوعاتی خیزشِ خلقهای عرب در سال گذشته، را به نظر نمیرسد بتوان یک پدیدهی قومی صرف و یا حتی منحصر به کل سرزمینهای مسلمان پنداشت؛ و شاید بشود آنرا همچون بروزِ گسستی با پیامدهای بلندمدت، در ضعیفترین حلقه از سلسله کشورهای زیر ستم و سلطه در جنوب شرقی جهان، بر رسید:
خطهی خاورمیانه در حال حاضر، بهمعنای موسع آن از شمال افریقا تا شبهقاره هند، بیش از پیش، چون حائلی در تقابل میان غرب و شرق دور عمل میکند. رفع این مانع راه را برای محاصرهی خطر حضور روزافزون چین و ماچین باز میکند؛ و با توجه به موقعیت منابع انرژی جهان در این منطقه، مدیریت اقتصادی-اجتماعی و تحولات سیاسی این کشورها اهمیت تعیینکنندهی بینا-مللی مییابند.
از سوی دیگر، شورش نوددرصدیهای والاستریت علیه ساختارهای اقتصادی حاکم بر سرمایهسالاری امریکا و غرب، که جلوه و نام دیگری است از جنبش «جهانیدیگر»خواه، به مجموعهی جنبشهای اعتراضی علیه وضع موجود و نظمِ حاکم بر جهان، اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب، بُعد و ساحتی سراسری و جهانشمول بخشیدهاست.
هر قیامی برای تغییر، هر انقلابی معطوف به اصلاحگری ساختاری، تا آنجا که به افراط و خشونت معکوس نیانجامد، بمانند یک اثر هنری یگانه است که بهگونهای عمومی در چشم بینندگان زیبا مینماید یا بههرحال مجبورشان میسازد واکنشی نشاندهند؛ و به روایتِ کانتی، بی غرض و نفع خصوصی، بی هدف ابزاری برونی، و بیآنکه بتوان از آن تعریف ومفهوم واحدی ارائه داد.
اینکه در ممالک توسعهیافتهی صنعتی حرکتهای اعتراضی ظاهری مدنی و مسالمتآمیزتر به خود میگیرند، حالآنکه در جوامع عشیرتی-قبائلی و آلی-ایلیِ پیش-سرمایهداری شاهد خشونت آشکارتری هستیم، امری بنابهتعریف، طبیعی مینماید. اما همین دو نوع رفتار را نمیتوان و نباید ذاتانگارانه ناشی از «پیشرفته»تر بودن همجانبه، همیشگی و همهجایی «فرهنگ یا تمدن» شمالی-غربی پنداشت. عصر جدید بهعکس ارقام خشونت را بهشکل تصاعدی و با ضریب صنعتی صدچندان بالا برده و بهلحاظ فردی نیز میبینیم برخیها چگونه همینکه از چارچوب نظارت نهادها و ساز-و-کار دموکراتیک خود فاصله میگیرند، سنگها را میبندند، سگها را رها میکنند، چه بر سر زندانیان برهنه میآورند، بر اجساد قربانیان ادرار میکنند، کتاب مقدسشان را به آتش میکشند، و…
و اما در داستانِ لیبی دخالت خارجی از سویی و خشونت ارتجاعی، جهل و بدویّت داخلی از دیگر سو، دست به دست هم دادند تا چهرهی انسانی نهضتِ اصلاحی و انسانی اکثریتِ مردم و خواص روشنفکر را ملکوک سازند. امری که آسیبپذیر بودنِ بهار عرب را به نمایش گذارد و موجبِ کُند شدن روند این حرکتِ بهمنوار، ولو بهشکل موقت در سایر کشورها شد ، از مصر و سوریه گرفته تا یمن و بحرین و…
بههرحال و در همهحال، و تا آنجا که اراده و آگاهی آدمیان نقش ایفا میکند، همواره و همهجا مسئول اول سیر حوادث و سرنوشتِ کشور مسئولانِ آن بوده، هستند و خواهندبود. هر چند از آنجا که قدرت غیرابدی و غیر متمرکز و حتی به معنای عمیق و نیچهای کلمه، غیربیرونی است (خواستِ قدرت ارادهی فائق آمدن بر خویش در درون است)، مسئولیت اخلاقی و غیرحقوقی متوجه همگان میشود، حتی آنها که به قدرت خویش خودآگاه نباشند مانند مردم، و بهویژه آنها که معنای اصلی آنرا خوب میشناسند، مانند روشنفکران.
در تحلیل نهایی، مسئولترین عنصر به معنای عالی کلمه، نه حاکمیت، نه مردم، بل خود روشنفکر است. البته امتیاز واژهی «مسئولیت» (مورد پرسش قرار گرفتن) در قیاس با معادلِ لاتینیاش «پاسخگویی» (respons.ability) در ایناست که روشنفکر ما میتواند برغم زیر پرسش بودن از پاسخگویی شانه خالی کند! اگر صدای روشنفکران، روشنگران و متفکران، را در این بهار عربی کمتر شنیدهایم، یکی، از آنروست که ما بیش از آنکه با همتایان خویش برغم سرنوشت مشترکمان سخن بگوئیم گوشمان همیشه بدهکار از مابهتران شمالی-غربی بودهاست. دیگر آنکه، نواندیشی ملی و دینی هنوز در جهان عرب و اسلام قدرت رسانهای و نهادین گقتگویی را نیافتهاند. کار تبلیغات یا در انحصار قدرتهای خارجی غربی بوده و یا در اختیار قدرتهای محلّی، اعم از دیکتاتوریهای نظامی-پلیسی شبه ناسیونالیستی، و یا مراجعِ محافظهکارِ مذهبی.
این خامشی و کم سر-و-صدا بودن نسبی روشنفکران در برابر جنونِ نمایشی افراطیون حاکم و محکوم، اما، بدین معنا نیست که سرنمون، الگو یا مدلی که این بهار تعقیب میکند، انواع تجربهشدهی سنتگرایی یا بنیادگرایی باشد. اسلامی که هماکنون خواه در آسیای جنوب-شرقی و یا در ترکیه و کشورهای بالکان مورد توجه شدید قرار دارد و به تبع، در کشورهای عربی نیز پژواک و هواخواه یافته، اسلام نواندیشیده و پیرایشیافتهی انسانی-مردمسالار است.
برغم این واقعیت غیرقابلانکار، در آینده شاهد رشد تنشهای بینا-قومی و بینا-مذهبی که در دوران آزادی مجال بروز مییابند، نیز خواهیم بود. زیرا این نخستین تجربه و تمرین همزیستی مسالمتآمیز ملل به هر دو معنای قومی و عقیدتی، در دمکراسیهای در راه و فرارو خواهدبود.
پس عقل در تاریخ، بنابه تشبیه هگلی، همچون «موش کوری» نقش زیرزمینی خود را به بهترین وجه بازی میکند، یعنی با به خدمت گرفتن ضد خود، یعنی «شور» شیدای شورشها و سرکوبها، و در دادوستد زندگی و آزادی ارباب و برده، و برای باز شناختهشدن توسط دیگری، برغم رفتار جنونآمیز و مرگبار قهرمانان و بازیگران گوناگون.
پس بیائیم در آستانهی فرارسیدن نوروز و نوبهاری دیگر، و در آستان ایزد منّان، برای میهن خود و همسایگان و همتایانمان در سرزمینهای عربی، صلح و آزادی، استقلال و عدالت را در متنی از بهروزی، توسعه و شکوفایی اجتماعی-اقتصادی و فرهنگی-معنوی آرزو و نیایش کنیم، و مقارن با آخرین دهه از قرن چهارده هجری خورشیدی و دومین دهه از سدهی بیستویک در هزارهسوم میلادی، با «شاعر» ملی همسخن شویم که: نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی، که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی!