چرا به “دکتر شریعتی” میخندند؟
چند سال پیش موجی از پیامک هایی به راه افتاد، که مضمون اصلی آنها شوخی با دکتر شریعتی بود. دامنه چنین جوک هایی آن قدر فراگیر شد که عدهای را به واکنش وا داشت. خاطرم هست در همان دوران، برخی جامعه شناسان این پدیده را نگران کننده ندانستند و آن را موجی زودگذر تلقی کردند؛که البته اینچنین نیز شد.
چند سالی گذشت تا نوبت به گوشیهای هوشمند و ابزارهای پیامک رسان رایگان رسید و حالا دیگر به مدد این نورسیدههای تکنولوژیکی (وایبر و واتس آپ، لاین و…) گروههای بسیاری برای اشتراک گذاری جوک و لطیفه بر روی گوشیهای موبایل تشکیل شده و این وضعیت فرصتی شده برای بازگشت همان موج پیامکی که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد.
دوباره دکتر شریعتی در قالب جوک و هجو روی موبایلها آمده است. این موج جدید البته با دو ویژگی خطرناک پا به میدان گذاشته؛ اول اینکه اگر چند سال پیش بیشتر با جملات شاعرانه دکتر شوخی میشد، این بار اما جوکها بدون رعایت هیچ حدومرزی، بسیار غیراخلاقی، سخیف و قبیح هستند؛ دوم اینکه اکنون برخی از به ظاهر نخبگان هم در تکثیر و اشتراک این جوکها مشارکت فعال دارند! یعنی برخی از همان هایی که به اصطلاح قرار است نقش گروه مرجع را برای مردم بازی کنند و وقتی جامعه از مسیر صواب خارج میشود، وارد عمل شوند، حالا خودشان یک پای این “خودزنی تاریخی _ فرهنگی” شده اند.
البته از آن جایی که گفتهاند، “یک سوزن به خودت بزن یک جوال دوز به دیگران” ما اهالی رسانه هم در این زمینه حقیقتا کم کاری کرده ایم. خاطرتان هست که سال گذشته در جریان قرعه کشی جام جهانی موجی علیه مسی و فرناندولیما (مجری مراسم) در شبکههای مجازی به راه افتاد، چه عده بسیاری نگران شدند، مطلب نوشتند، میزگرد برگزار کردند و چه و چه که چرا ملت بزرگوار، این رفتار خارج ازشان نام ایران را انجام میدهند.
حتی کار به جایی رسید که یکی از هنرمندان عزیز کشورمان هم عزم کرد تا شخصا از مسی عذرخواهی کند. امروز هم موضوع فقط دکتر شریعتی نیست. (که البته قدر و جایگاه او در تاریخ و انقلاب کشورمان محفوظ است) باید نگران بود از شیوع چنین پدیده رقت انگیزی. چه تضمینی است؛ امروز شریعتی، احتمالاً فردا هم که و که. مگر نه این است که در حال حاضر جوکهای بسیار دیگری هم در رابطه با لقمان (شخصیت مورد احترام قرآنی) و ابن سینا در همین شبکههای مجازی در حال گسترش است. شاید آن قدر از میراث غنی تاریخیمان خاطر جمع هستیم که بازی با چند نفر از آنها را جدی نمیگیریم؟ آن هم در شرایطی که همین بیخ گوشمان کشورهای همسایه و غیرهمسایه هر چند وقت یک بار هوسشان میکند به میراث ادبی ما دست اندازی کنند. یک روز مولانا را مصادره میکنند و یک روز رودکی را. ما کاری که نمیکنیم هیچ، خودمان هم در داخل به نحو دیگری چوب حراج به داشته هایمان میزنیم.
تبیین جامعهشناختی این قبیل جوکها بماند برای بعد که نه در حوصله این مقال میگنجد و نه غرض اصلی نگارنده از این نوشته است. کاری هم ندارم به اینکه جوک هایی اینچنین از کجا سربر میآورند؛ اما صورت ساده قضیه اینکه مگر کسی جز من و شما به این جوکها میخندد؟ و مگر کسی جز من و شما آنها را تکثیر میکند و با دوستان و اقوامشان به اشتراک میگذارد؟ مگر ما نیستیم که مینشینیم و با یکدیگر به ریش میراث تاریخی و فرهنگی و فکریمان میخندیم؟ کدام قوم و ملتی را سراغ دارید که چنین رفتار کرده باشند؟ تصور کنید روسها یکی مثل داستایوسکی را دست بیندازند یا آلمانیها گوته و اشعارش را مسخره کنند و بخندند یا ایتالیاییها دانته را!
خوب است کمی به خودمان بیاییم. ادبیات ما، چه در نظم و چه در نثر پر است از طنز و فکاهی. طنزنویسهای با استعدادی هم هر روز در رسانهها، از سوژههای اقتصادی، سیاسی و… به خوبی استفاده میکنند و مطالبی مینویسند که به قدر کافی خنده دار هستند. در زمینه جوک هم خوشبختانه کم وکسری نداریم. خندیدن به مفاخر و بازی با آنها را جدا خط قرمز فرهنگی خودمان به حساب آوریم. امیدوارم این پدیده نامبارک به مصداق “عدو شود سبب خیر” درس هایی برایمان داشته باشد؛ بنشینیم و فکری برای نگاهداشت عقبه تاریخیـ فکریمان کنیم و طوری نشود که خدای ناکرده مقابل نسل آینده رو سیاه باشیم.