منوی ناوبری برگه ها

جدید

نوروزی در راه، “اباتیمار، اندکی شادی باید”!

احسان شریعتی
احسان شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : نوروزی در راه، “اباتیمار، اندکی شادی باید”!
نویسنده : احسان شریعتی
موضوع : ــــــــــ



نوروز امسال مصادف است با بیداری دگرباره‌ی خلق‌های خطه‌ی خاورمیانه از خواب و رخوتِ سالیان در برابر تحقیرِ منظّمِ ارج و کرامت انسان از سوی نظاماتِ استبدادی و ارتجاعی منطقه. در پسا‌‌پُشتِ جنونِ آشکارِ قدرت، آنگاه که نمونه‌هایی مانند لیبی و بحرین و…، قصدِ مقاومت و بقاء به هر قیمت می‌کنند، نظمی نهفته، که افشاگر منطقی آهنین است، و نه فقط دل‌هایی سنگین، هم‌چنان‌که برای مطالبه‌ی بخردانه‌ی آزادی و عدالت و استقلال و رشد و تحققِ معقولِ ساده‌ترین حقوقِ اولیه‌ی انسانی، باید حیلت رها کرد و عاشقانه دل به دریا زد. پس تاریخ عقل و جنون را این بار باید در شرق دوباره نوشت، عقلانیتِ انقلاب و جنونِ استبداد، یا منطقِ سرکوب در برابر شوریدگیِ پایداری. در ستیزِ حاکم و محکوم، مرز‌های دل و دماغ فرو می‌ریزد.

هنوز به یاد دارم که وقتی خبر کودتای افسران جوان ناصری در لیبی را در قطاری در روزنامه خواندیم، چه شور و شوقی در چهره‌ی دوست انقلابی‌ام، که این خبر را می‌خواند، موج می‌زد. عکسی رعنایی از “برادر معمر” قدیم زیر این تیتر نقش بسته بود. فقط کافیست مقایسه کنیم با عکس‌های کنونی‌ی قصّاب شمال افریقا، تا دریابیم که قدرت ظرف چند دهه چه بلایی بر “سر” آدم می‌آورد. به “ضمیر” می‌توان بی‌درنگ از همین “ظاهر” بادکرده‌ی جبّار پی برد. بادِ نخوتی که در پس ظاهری آشفته، حاکی از منطق و نظمی پولادین است. جنونی که با حساب و کتابی دقیق، مناسبات و روابط خارجه و داخله‌ی خود را داشته و دارد. هر چند به ظاهر هزار عاقل جمع می‌شوند تا سنگی را که دیوانه‌ای به چاه انداخته درآورند، اما کیست که نداند دیوانگانی چون صدام و معمر و بن لادن و…، اگر واقعاً هستند، دلیلِ عقلانی دارند، و اگر دلیلِ وجودی نداشته باشند، نیستند، و یا نیست خواهند شد. چراکه در بازارِ عالم سیاست و قدرت، سود و زیان پندار نیست. پای منافع کلان جهان و نفت در کار است. و وقتی نفت این موهبت الهی، به جای آنکه سرمایه‌ی ذخیره‌ی ملتی باشد، به جای مالیات، “درآمد” خوانده می‌شود، می‌گویند به جای مردم به خدا حساب پس می‌دهیم، که البته خداوند هم به حساب‌شان می‌رسد. کسی که روزی در کتاب سبزش دموکراسی مستقیم را در برابر دموکراسی باواسطه‌ی پارلمانی وعده می‌داد، و “سیف‌الإسلام”اش در دپارتمان فلسفه‌ی “مدرسه علوم اقتصادی و سیاسی لندن پیرامون” نقش جامعه‌ی مدنی در دموکراتیزاسیون نهادهای حکومتی عام، از “قدرت نرم” تا “تصمیم‌گیری جمعی؟”، رساله‌ی دکترا می‌نوشت، هنوز هم خود را “هیچ‌کاره”ای می‌خواند، و تقاضای استعفاء را بی‌‌معنا. غافل از آنکه قیام مردم برای خاتمه دادن به خودسری‌ی همین بیکاره‌ها است.

داستان قذافی و قبیله‌ی او بسیار درس آموز است، و سرشار از طنزی مرگبار و تا دندان مسلح به منطقِ قدرتی مجنون‌نما. اگر لطیفه‌ی حکایت در این است که جنون مردانه‌ی برادر معمر را گارد زنان محافظت می‌کند، کفرِ داستان آنگاه است که از اسلام دم می‌زند و زنان حرم‌سرایش را عایشه‌ی یک و دو و سه و… می‌نامد، و قیاس‌اش با صاحب دلق، نه موجبِ خنده، که خشمِ خلق می‌شود. جاهلیّت عرب هیچ‌گاه چنین انتقامی از اسلام نگرفته بود، و مرتجع‌ترین شیوخ و ملوک هرگز ناسیونالیسم ناصری را چنین ملکوک نکرده‌اند.

کلمات هیچ‌گاه بی‌‌معنا و بی‌اثر نیستند. نسبتِ اندام‌وار زبان و قدرت را می‌توان مثلاً در همین فیلم “سخنرانیِ پادشاه” به روشنی دید. نحوه‌ی ادای سخنی که اعلامِ جنگ می‌کند، یک “سخن‌کنش”‌وار است. قدرت به‌قولِ کنفسیوس قدرتِ نامیدنِ چیزهاست. جنگِ جاری در جهان‌زیستِ ما نبردِ جهان‌بینی‌های نهفته در کلمات است. کلماتی که به نوبه‌ی خود نشانه و بازتابِ شیوه‌های زیست و تقسیم کار حیاتی‌اند. برای اجتناب از تکرار تاریخ باید از پس جنون ظاهری و گفتمانی، منطق و نظم عقلانی ـ محاسباتی‌ی برپایی‌ی چنین نظام‌های قدرتی را نشانه گرفت.

و اما خبر خوش آنکه: در این نوروز، داستان آن زمستان‌ها گویی دیگر در سرزمین‌های “اسلام” سرآمده، و بهار “ایمانِ” به آزادی در راه است (که قرآن می‌فرمود شما اعراب اسلام آورده‌اید و نه ایمان). نوروز این زمان قدسیِ سرآغازین آغازی دیگر. آغازی نوین و بازگشتِ ابدی “همان”. انقلابِ کیهان و زمان و انسان. انقلابی نه به قهقرا (نقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ) که معطوف به آینده‌ای در راه. سرشار از نویدِ سروری‌ی مردم و ارج دوباره‌ی انسان.

چنین نوروزتان پیروزباد! پس “ابا تیمار، اندکی شادی باید”!

شریعتی :

“… تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهد که، در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفه‌ی جاهلی آرام کرده بود، از قتل‌عام شهرها و ویرانی‌ی خانه‌ها و آوارگی‌ی سپاهیان می‌گفت، و مردم را می‌گریاند، و سپس، چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت: “ابا تیمار، اندکی شادی باید”! نوروز در این سال‌ها و در همه‌ی سال‌های همانندش، شادی‌یی این‌چنین بوده است، عیاشی و “بی‌خودی” نبوده است،‌ اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده، و نشانه‌ی پیوند با گذشته‌ای، که زمان و حوادث ویران‌کننده‌ی زمان، همواره در گسستن آن می‌کوشیده‌ است…”
مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰


تاریخ انتشار : ۲۶ / اسفند / ۱۳۸۹
منبع : روزنامه شرق

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + شانزده =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.