نقش دین در تحولات اخیر
سخنران : سارا شریعتی
موضوع : سخنرانی در دانشکده علوم اجتماعی
سوال این است : آیا میتوان “شورش انتخاباتی” یا “جنبش اعتراضی برآمده از انتخابات” را محصول تقابل دو دین دانست؟
از طرفی این نظریه که در ایران جدال بر سر دو نوع مذهب است، مذهب نظم موجود و مذهبی که خواهان تغییر آن است. هر دو از زبان، اصول و نمادهای مذهبی برای مقابله با هم استفاده میکنند. (رنگ سبز، اللهاکبر، نماز جماعت…). ارجاعات تاریخی به سنت دینی نیز بسیاراست. (جنگ جمل، واقعهی عاشورا، مسجد ضرار). قدرت رسمی، با تکیه به دین، به سیاستاش مشروعیت میبخشد، و معترضان نیز، با استفاده از نمادهای دینی، به مقاومت برخاسته اند. آیا وجود این نمادهای دینی میتواند نمایانگر تقابل دو دین باشد؟
برخی از تحلیلگران از جدال دو دین در ایران سخن گفتند. برخی این شرایط را مصداق همان نظریهی مذهب علیه مذهب یا با تحلیلی دیگر: عرصهی جدال میان اسلام سیاه و سبز خواندند(۱).
بر اساس این تحلیلها، در حال حاضر جدالی که بر سر انتخابات در گرفته است، تبلور جدال میان دو ایدئولوژی متخاصم است که هر دو به اسلام منسوباند و دو نمونهی آرمانی اسلام سیاه و سبز را میسازند. اگر تا دیروز شریعتی از اسلام سرخ و سیاه نام میبرد، در این تحلیلها، امروز اسلام سبز به نحوی نمایانگر ظهور اسلام جدیدی است که وجه ممیزهی آن، نفی خشونت است.
در تحلیل دیگر اما، جنبش اخیر در حال حاضر، جنبشی شهروندی است که مشخصاً حول محور انتخابات شکل گرفته و واجد ایدئولوژی مشخص و رهبری متمرکز و واحدی نیست. جنبشی که در عینحال که چهرههای آن دیندارند و برخی به نهاد مشروع دین (روحانیت) وابستهاند و از فرهنگ عمومی دینی تغذیه میکنند، اما طیف وسیعتری را با آرا و افکار متفاوت، جمع کرده است و دستکم در این مرحله نمیتوان گفت که این جریان واجد یک پشتوانه دینی است.
آیا به دلیل وجود شخصیتهای دیندار در صدر جریان اعتراضی و استفاده از نمادهای دینی، میتوان از مقابلهی دو دین سخن گفت؟ آیا این جنبش دارای یک پشتوانهی نظری دینی است؟
پیش از پاسخ به این سوالات و تحلیل آن، ذکر چند نکته ضروری است :
۱. این جریان هنوز در مرحلهی تکوین خود است، بیش از چند ماه عمر ندارد، و وجه دینی آن به یکسری نمادها، شعارها و ارجاعات تاریخی محدود مانده است. در نتیجه، برای ارزیابی آنکه آیا دیسکور دینی نقش هژمونیک دارد و راهنمای این جنبش است یا میتواند در آینده باشد، به زمان بیشتری نیازمندیم.
۲. در حال حاضر ما در مرحله توصیفایم، نه داوری. توصیف شرایط اجتماعی، طبقاتی و سیاسیای که به ظهور یک جنبش شهروندی انجامیده و طیف وسیعی را با اعتقادات گوناگون حول خود گردآورده است. داوری در خصوص وجه اعتقادیای که این جریان خواهد یافت، نقشی که دین یا غیر دین در آن ایفا خواهد کرد، و اینکه پر یا کم رنگ بودن بار دینی آن، تا چه حد امتیاز یا کاستی محسوب میشود، گام بعدی دیگری است.
۳. در تحلیل این جریانات اعتراضی، ما نخست به جامعهشناسی محتاجایم و نه دینشناسی. درغلطیدن به مباحث ذاتگرایانه و کلامی، ما را از این واقعیت دور میکند که منشاء این غلیان اجتماعی، نه ظهور یک دین جدید که تحول شرایط سیاسی، اجتماعی، و طبقاتی بودهاند. مطالعه این شرایط و شناخت جامعه ایران، خود، نیازمند یک الگوی مطالعاتی است و ما را به این نتیجه میرساند که دیسکورهای ایدئولوژیک رایج یا حاکم، که اغلب به جای واقعیت اجتماعی در مرکز تحلیلها قرار میگیرند، نقشی کاملا حاشیهای داشته و ما را از توجه به نحوهی واقعیت زیستشده غافل میسازند.
۴. رویکردی جامعهشناختی، در آغاز، به سراغ شناسایی کنشگران جنبش خواهد رفت و نه تحلیل گفتمان آنها. به سراغ “منطق واقعیت” و نه “منطق ذهنی”. در این رویکرد همهی بحثهای نظری، فلسفی، کلامی، و فقهی، در برابر سرسختی واقعیت اجتماعی رنگ میبازند و دیگر سخن بر سر ذات دین یا ایدئولوژیهای گوناگون ( که سیاه، سرخ یا سبزند) نیست، بلکه بر سر شرایط زیستی حاملان آن است که بر اساس مطالبات، منافع، و نحوهی زیستشان رنگ خود را به دین میبخشند.
۵. تا پیش از این جریان، اغلب جامعهشناسان، دو تحلیل از وضعیت جامعه شهری داشتهاند: اولین تحلیل بر “فروپاشی اجتماعی” تکیه میکرد: فردگرایی خودخواهانه، بحران اخلاقی، متزلزل شدن باورها و مناسک دینی، ظهور نسلی بیجهت و بیانگیزه. در برابر این تحلیل، ما با نوع دیگری از تحلیل هم روبرو بودیم: جامعه قطعهقطعهشده، جامعه قبایلی، مجمعالجزایری ناپیوسته…
این دو تحلیل هر کدام با موضع و چشماندازهای متفاوت، خبر از جامعهای میدادند که گسلهایی عمیق (طبقاتی، فرهنگی،…) در آن بوجود آمده است، تحولات عظیمی را تجربه کرده، و بافت اجتماعیاش بسیار سست شده است. این تحولات چه بودند: دمکراتیزاسیون وسیع آموزش، حضور اجتماعی پر رنگ زنان، رشد جمعیت و جوان شدن آن، نقش و جایگاه جدید دین در دولت، جهش بیسابقه رسانهها و تکنولوژیهای جدید ارتباطی…
همه جامعهشناسان متفقالقولند که زمانی که واقعیتهای اجتماعی جدیدی بهوجود میآیند و مطالبات جدیدی شکل میگیرد، بیآنکه مجموعهی نهادهایی که بر جامعه مسلطاند بتوانند با این تحولات همراه شوند، جامعه همچون بازاری میشود که مرکز تنش منافع و همچنین تاثیرات گوناگون خواهد بود. این جامعه در نتیجه همواره در معرض واکنش است و آمادهی بروز و بیان اعتراضی خود. و این اتفاقی است که با مناسبت انتخابات، زمینه بروز پیدا کرد.
۶. پس از انتخابات ما شاهد یک شورش انتخاباتی بودیم. شورشی که شعارش بازبینی صندوقها و بازشماری آرا بود. شورشی که مناسبت بروزش را در انتخابات یافت، اما نطفههای اعتراضاش پیش از آن بسته شده بود. این شورش اما، به این دلیل که پاسخ مناسب خود را نیافت و با خشونت روبرو شد، به سرعت به یک جنبش اعتراضی شهروندی بدل گردید. جنبشی که در تاریخ ما بیسابقه است و نمیتوان آنرا با جریانات اعتراضی پیشین، (انقلاب، اصلاحات،…) شبیهسازی کرد. از این رو، هم برای قدرت سیاسی، و هم برای تحلیلگران اجتماعی جدید است.
۷. در نتیجه، در نامگذاری این جریان، میتوان از یک جنبش شهروندی غیر نهادینه نام برد، با یک شکل اعتراضی واحد: به خیابان ریختن و اعتراض خود را نشان دادن. جنبشها اغلب با کنش جمعی اعتراضیشان شاخص میشوند، با احساس همبستگی جمعی، با قدرت بسیجشان، با تداوم و پایداریشان. در اینجا میتوان از جنبش شهروندی نام برد و نه جنبش اجتماعی، چون فراگیر است و معطوف به یک پرونده مشخص اجتماعی (زنان، محیط زیست، کارگران، مهاجران، بیکاران،…) نیست. جنبش شهروندی و نه سیاسی، چون جنبشهای سیاسی اغلب با یک ایدئولوژی شاخص میشوند.(جنبش آنارشیستها، سوسیالیستها،…)
۸. در حالیکه این جنبش اعتراضی، گسترده و برایند چندین تضاد متفاوت است. تضاد جامعه ـ قدرت سیاسی (خواست مشارکت هر چه بیشتر سیاسی)، تضادهای درون خود قدرت (تفاوت نگرشها به نظام)، و همچنین تضاد در درون جامعهی کل (که عمدتاً وجه طبقاتی دارد). بر این اساس، هر کدام از این تضادها بیانگر شعارها و مطالبات خاص خود هستند که در مواردی (برخی از شعارهای مطرح) حتی با خواست چهرههای شاخص این جنبش نیز در تعارض قرار میگیرد.
۹. میتوان گفت که این جنبش، امروز خود را، با تضادهایش تعریف میکند، و نه با اهدافاش. چرا که اگر در آغاز صرفا در موضعاش با انتخابات تعریف میشد، و امروز این جریان در شکل برایند چندین تضاد نمایان است. و از آنرو که گسترده شده و از مطالبات دورهی انتخابات فراتر رفته است، اهدافی که بخشهای مختلف کنشگران طرح میکنند همگون نیست، و چون رهبری متمرکز ندارد و هنوز شکل جنینی دارد، هم دینامیک است و هم بسیار نفوذپذیر. ویژگیای که میتواند در آغاز امتیاز و نهایتاً کاستی و پاشنه آشیل این جنبش باشد.
۱۰. در نتیجه، در مقطع کنونی، نمیتوان از “جدال دو دین” و “زایش اسلام جدیدی” سخن گفت و نتیجه گرفت که این جنبش واجد یک ایدئولوژی دینی است. این تخمین زودرسی است. هنوز ما در مرحله ایدئولوژی حامل جنبش و صورتبندی دیسکور اعتقادی آن نیستیم.
۱۱. استفاده از نمادهای دینی، مشخصاً به دلیل “عمومیت”، “مشروعیت”، و همچنین “مصونیت” داشتن زبان و فرهنگ دینی است، و نه الزاماً به دلیل غلبهی تفکر دینی که حامل جنبش است. چه، به گفته شریعتی، در جوامعی چون جامعهی ما، که دین در عینحال عامل سازمانده زندگی اجتماعی و مبنای مشروعیت قدرت سیاسی است، هرگونه تضاد سیاسی یا طبقاتی، به هرحال با زبان دین بیان میشود و شکل جنگ دینی به خود خواهد گرفت.
۱۲. در عینحال، غلیان اجتماعی، همواره با دین پیوند خورده است. به تعبیر دورکیم، فکرت دین از همین محیطهای غلیان اجتماعی زاده میشود. شرط جامعهشدن یک جامعه، همین غلیان است که در آن دین نقشی اساسی ایفا میکند. و میتوان گفت که در این غلیان اجتماعی، دین کارکرد اعتراضی خود را نیز بازیافت. و اگر دین تاکنون اغلب کارکردی مشروعیتبخش برای نظم موجود داشت، اینبار میتواند با نقش اعتراضی خویش نیز شاخص شود، آنچه که دروش “دین امید” میخواند که در واقعیت و نظم موجود یکی نمیشود و افق آرمانیاش گشوده است.
۱۳. سیاه، سرخ، یا سبز شدن دین، به شرایط اجتماعی مرتبط است، نه الزاما تفاوت اصول اعتقادی. آنچه که دین سبز خوانده میشود نیز، که (بهعنوان نمونه در قیاس با دین سرخ) بهعنوان “دین نفی خشونت” تعریف میشود، میخواهد “در چارچوب ممکنات” عمل کند و به رویکرد اصلاحی ـ قانونی منتسب است، با رادیکالیزه شدن شرایط، میتواند سرخ شود یا در شرایط و موقعیتی دیگر، به سیاهی درغلطد.
نتیجه میگیرم :
این غلیان اجتماعی برای جامعه واکنشی اجتنابناپذیر بود تا بتواند خود را از خلال یک کنش جمعی، بازآفرینی کند، ارزشهای جدیدی بیافریند، و آرمانهای جدیدی خلق کند. این جنبش اما ناگزیر میبایست پشتوانهی نظری و اهدافی تعریفشده داشته باشد تا شفافیت پیدا کند و به سمتوسویی روشن و قابل دفاع سوق داده شود.
در عینحال این جنبش برای نظام اجتماعی و سیاسی حاکم نیز میتواند یک فرصت تلقی شود، فرصتی که بتواند از خلال پیامی که از کنش اعتراضی جمعی میگیرد، خود را با تحولات عمیق اجتماعی همراه کند و گسلهای موجودی را که جامعه ما را زلزلهخیز کرده است، پر کند. این فرصت را نباید از دست داد، چون در جایی خواندم که: پستچی، که حامل نامهای، خبری، و پیامی برایمان هست، سه بار در نمیزند!
پاورقی :
۱. بهعنوان نمونه دکتر حسن محدثی در مطلبی تحت عنوان “جدال دین سیاه و دین سبز در ایران” نوشت: “…بهلحاظ ایدئولوژیک، در ایران کنونی میان دو نوع ایدئولوژی جدال سختی در گرفته است که این ایدئولوژیها هیچیک غیردینی نیستند، بلکه هر دو ایدئولوژی، دینیاند… دعوا و جدال بین نیروهای دینی در جریان است، نه بین نیروهای اسلامی و نیروهای غیردینی یا سکولار…”
تاریخ انتشار : ۲۸ / آبان / ۱۳۸۸
منبع : سایت رسمی سارا شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ