مشهور، اما مهجور
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : به مناسبت سالمرگ دکتر علی شریعتی
شریعتی آدم مشهوری بود و مشهور مانده است. اسماش را البته از رسماش بیشتر میشناسند. اینکه چرا مشهور بود و مانده است، درنتیجه، پرسش مشروعی است، حتی اگر مشهور بودن دلیل مشروعیت نباشد.
چه کیفیتی در اندیشه و در زندگی شریعتی هست که ما را بیتفاوت نمیگذارد؟
ـ اینکه در زمان خود حرفهای خوبی زد؟ خوب به زمانهی ما چه مربوط. آدمهای خوب زیادی در زمانهای قدیم بودهاند که حرفهای خوبی هم زدند و ما فراموششان کردیم.
ـ اینکه حرفهای بدی زد و ما را گرفتار کرد؟ این هم میتواند دلیل شهرت باشد: وسعت نفوذ مخرب.
ـ اینکه دردمند بود و شورمند؟ درد و شور نمیتواند تنها دلیل بقا باشد. دردمندتر از او و شورمندتر از او هم بوده و هم هست.
ـ اینکه زندگی نامتعارفی داشت؟ کوتاه، مختصر، و پرتنش.کافی نیست.
ـ اعتراضآمیز بودن نگاه اجتماعی اوست؟ در برابر قدرت قرار گرفتن.
ـ دینی بودن این اندیشه است؟ در محضر هویت باستانی خود نشستن.
ـ نوع نگاهاش به آدم و فردیت؟ خود را در برابر خود نشاندن.
هر جا صحبت از “قدرت”، “هویت” و “من” است، شریعتی بر سر راه ما قرار میگیرد، و ما را وا میدارد به او بپردازیم. چه در مقام نقاد، چه در جایگاه مخالف، و چه به عنوان دوستدار. شریعتی روشنفکر بودَ، و روشنفکری بنا بر تعریف دو وجهه دارد: فرزند زمانهی خود بودن(طراح معضلات زمانهی خود) و انسان زمانهی خود نماندن نیز.(طراح زمانهای دیگر) هم شبیه زمانه خود بود و هم بیگانه با آن، و همین بیگانگی موجب آن شد که هنوز با انسان این زمانه حرف و سخن داشته باشد.
شریعتی فرزند زمانهی خود بود : رادیکال، اتوپیست، ایدئولوژیک. اینها را همه میدانند و ذکرش، تکرار مکرر است، اما شریعتی انسان زمانهی خود نماند.
ـ رادیکالیزم را از حوزهی سیاست و نسبتاش با قدرت، به حوزه فرهنگ و آگاهی کشاند، و تغییر را در یک حرکت فکری درازمدت و معطوف به بنیادهای ذهنی دانست.(از کجا آغاز کنیم، چه باید کرد؟)
ـ اتوپیسم را اعتراضی می دانست علیه دیکتاتوریی امر واقع، اقدام علیه تاریخی که به سرنوشت بدل گشته است. با این وجود، اتوپیسم شریعتی حرکت از الگوهای ذهنی آرمانی نیست. نقطه عزیمت او برای طرحاندازیهای نو، “هم اینجاـ و هم اکنون” است: متکی بر شناخت از میدان اجتماعی، آگاهی به لایههای تو در توی ذهنیت تاریخیی ـ مذهبیی جامعهی خود، و استعدادها و تواناییهای موجود مردم.
در نگاه او آن “باید باشدی که نیست” بر اساس “امر موجود و ممکن” طراحی میشود. وضعیت ایدهآل، آن پازل ناتمامی است که مدام باید در پیی بازسازی و اندیشیدن به ساخت و ساز آن بود. ساخت و سازی که رعیت را به شهروند، آدم را به انسان، و تقدیر را به تدبیر بدل میسازد.
ـ شریعتی ایدئولوژی را ابزاری برای عمل، عملی معطوف به تغییر، تغییری در چارچوب قدرت، کلیشههای شناخت، “اهرمنی” ساختن دشمن، و”فرشتهخو” نشان دادن دوست، تقلیل واقعیت به دوگانههای سیاه و سفید، رساله عملیه، دستورالعمل آشپزی اجتماعی نمیدانست.(مجموعه آثار۲۳ / جهانبینی و ایدئولوژی.)
ایدئولوژی در نگاه او، ادامهی غریزه در انسان است. آگاهی معطوف به زندگی، چند لایه، چند ساحته، غیر مترقبه، و فرار. آن آگاهیای که با اطلاعات فرق دارد، با خبر یکی نیست، انباشتن دادهها نیست، و مهمتر از همه، سرمنشاء یک اتفاق اگزیستانسیال است. آن خودآگاهیای که در تعامل با غیر، فهمیده میشود و در تقابل با خودی. از متهم کردن خود، تصفیه خویشتن، و بازنگریی منابع معرفتیی سنتی و مدرن آغاز میشود.(پدر، مادر ما متهمیم، اسلامشناسی، تاریخ تمدن، تاریخ ادیان، ویژگیهای قرون جدید و…)
هر چه از غیر رسد را نیکو نمیداند و هرچه متعلق به دیروز است و نامش سنت را قدسی نمیشمارد. روشنفکری یعنی زیست تناقضات و در میان گذاشتن آنها. راهی که شریعتی برای کسب این آگاهی بر میگزیند، نشاندن وجدان در موقعیتهای پارادوکسال(متناقض) است. پارادوکسهایی که هم دینامیزم(پویایی) اندیشیدن را تضمین میکنند، و هم تعادلاش را نیز.
نسبت دموکراسی و آگاهی/ تضاد زمان تاریخی و زمان تقویمی/ سراسیمگی میان غرب و شرق/ انسان قرن بیستمی، انسان قرون وسطی/ ضرورت نقد مذهب تاریخی و کشف نگاه جدید مذهبی… اینها تردیدها و معضلات زمانهی ما است و از همین رو او را شبیه ما میسازد. پاسخهای او را هم اگر دیگر نپسندیم، پرسشهای او همچنان پرسشهای ماست. همانهایی که ما را نسبت به خود دچار تردید میکند. مگر نه این که، کار یک روشنفکر همین است؟ معذب ساختن. شریعتی سالهاست که “ما”ی مذهبی را عصبانی می کند، “ما”ی اجتماعی را تحریک میکند، و “ما”ی خلوتنشین را مضطرب. خب طبیعی است که فراموش نشود و بی آنکه متولیای داشته باشد، سالها پس از مرگاش مشهور بماند. افسوس که اسماش بیشتر از رسماش است.
تاریخ انتشار : ۲۹ / خرداد / ۱۳۸۵
منبع : روزنامه سرمایه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ