منوی ناوبری برگه ها

جدید

مخالفتِ مصباح یزدی با آرای شریعتی

درباره شریعتی
پوران شریعت‌رضوی

.

نام مقاله : مخالفتِ مصباح یزدی با آرای شریعتی
نویسنده : پوران شریعت‌رضوی
موضوع : درباره‌ی اختلافِ شریعتی و مطهری
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی


مخالفتِ مصباح یزدی با آرای شریعتی

مسائلی که آقای مصباح یزدی در مخالفت با علی و افکار او مطرح می‌کرد، حول سه مسئله‌ی بنیادی، یعنی بحث خاتمیت و وحی، امامت، و معاد بود. به گفته مرحوم بهشتی:

“… آقای مصباح گفته‌اند که شریعتی در این سه زمینه مطلبی را گفته که در بخش وحی و خاتمیت و معاد بر خلاف اصول مسلم اسلام است. و در بخش امامت بر خلاف اصول مسلم تشیع…”۱

مباحث فوق از سوی آیت اله مصباح یزدی در جلسه پایانی درس نهایه در مدرسه منتظریه (حقانی) مطرح می‌شود۲ و طلاب مدرسه نیز از دکتر بهشتی در این باره نظر خواهی می‌کنند و ایشان در طی تابستان در سفر سالانه به مشهد نزد عده‌ای از طلاب و علاقه مندان به مباحث طرح شده در مقام نقد دیدگاه مصباح یزدی برآمده و در نهایت متذکر می‌شوند که:

“… چنین نیافتم که شریعتی با این عبارات (تکامل عقل و تعداد زوجات) می‌خواسته بگوید ما باید یکسره از عقل استفاده کنیم و تعالیمی را که وحی برای ما آورده کنار بگذاریم…”۳

موضع‌گیری و انتقاد بر سر آرا و افکار علی هم‌چنان بعد از مرگ او نیز از جانب هر دو جناح مدرسه حقانی ادامه داشت: “این انتقادها طی سال‌های ۵۶ و ۵۷ همزمان با اوج‌گیری نشر آثار شریعتی به صورت جدی‌تر در قم و برخی از شهرهای دیگر از جمله اصفهان مطرح می‌شد،۴و هر جناح، له یا علیه شریعتی، داد سخن می‌داد. کما این‌ که، در سال ۱۳۶۲، یکی از طرفداران و دوستان نزدیک آقای مصباح کتابی تحت عنوان شهید مطهری افشاگر توطئه۵ نوشت که انگیزه اصلی نگارش آن به اصطلاح افشای ماهیت محمد همایون بنیانگذار و یکی از موسسان ارشاد و نیز شخص دکتر شریعتی بود. نویسنده کتاب با آمیختن دروغ و دوشاب به هم تلاش مذبوحانه‌ای کرده بود تا با سندسازی و ارائه تحلیلهای توطئه گرایانه، حسینیه ارشاد و فعالیتهای علی را در امتداد خط مشی فراماسونری ارزیابی کند.

از آنجا که تحلیل‌های توطئه‌گرایانه درباره‌ی اشخاص و رویدادها به ساده‌سازی مسائل و سفید و سیاه دیدن پدیده‌ها ختم می‌شود از این رو فرد علاقه‌مند به این شیوه تحلیل با کنار هم چیدن نمونه‌های ظاهری از رفتار پدیده‌ها، ارتباطی صوری و شکلی بین آنها برقرار می‌سازد و پیچیدگی و پویایی پدیده‌ها را به ذهن ساده ساز و معیوب خود تقلیل می‌دهد. همین رویکرد ساده سازانه و باور به تئوری “توطئه” در سال‌های اخیر به برخی از دست پروردگان مدرسه حقانی اجازه می‌دهد که با چاپ اسناد ساواک درباره‌ی علی، شیوه‌ها و تمهیداتی را که یک زندانی گرفتار رژیم ستمگر و جهنمی آن هم در زیر بار انواع فشارهای جسمی و روحی و شرایطی جهت پوشانیدن چهره اصلی خود به کار می‌برد به عنوان مکنونات قلبی و ضمیر هوشیار و آگاه و صریح وی منتشر کنند، راهی آسان و عوام پسندانه برای تحلیل ماهیت و عملکرد علی : از اتهام وابستگی وی به فراماسونری و اینک همکاری با ساواک و رژیم شاهنشاهی پهلوی!

اما جالب‌تر از همه این‌ها، این چهره ماندگار و رازآلود شریعتی است که در هر دوره و عصری و در نگاه هر فرد و جریانی وجهی از آن برجسته می‌شود : در ایران شیعی، متهم به سنی گری و وهابیت.۶ در عربستان سعودی، شیعه غالی!۷

نه در مسجد گذارندم که رندی
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
غریب‌ام، سائل‌ام، آن ره کدام است؟
پاورقی :

۱. همان ص ۳۵

۲. همان مقدمه

۳. آقای سید محمد مهدی جعفری درباره‌ی اختلافات فیمابین دکتر بهشتی و مصباح یزدی بر سر آرای شریعتی و مبحث خاتمیت می‌گوید:

“… در سال ۱۳۶۲ به اتفاق آقای سیدمحمد خاتمی، سیدمحمود دعایی، و عده‌ای از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، و شهید شاهچراغی، به کردستان رفتیم. در کردستان در شهر نقده من و شهید شاهچراغی رفتیم به مقر سپاه پاسداران. در آن برخی از پاسدارها از آن شهید پرسیدند: نظرِ شما درباره‌ی دکتر شریعتی چیست؟
 
شهید شاه‌چراغی داستانی تعریف کرد و گفت: ما طلبه‌ی مدرسه‌ی حقانی قم بودیم. رئیس مدرسه هم شهید قدوسی بود. یکی از استادان مدرسه نیز آقای محمدتقی مصباح یزدی بود. آقای مصباح روزی آمد و به ما گفت: دکتر شریعتی منکر خاتمیت است، و وحی را به گونه‌ای تعبیر کرده، که یعنی هنوز هم جریان وحی ادامه دارد.
 
ما طلبه‌ها با این حرف مخالفت کردیم. ایشان نیز بر سر حرفشان پافشاری کردند. چون مخالفت ما با آقای مصباح بالا گرفت شهید صدوقی ما را تهدید به اخراج از مدرسه کرد و گفت: اگر شما با آقای مصباح مخالفت کنید ما همه را از مدرسه اخراج می‌کنیم. ما داوری در این باره را پیش شهید بهشتی بردیم او هم یکی از مدرسین مدرسه بود.
 
شهید بهشتی گفت: من هم باید گفته دکتر شریعتی را بخوانم و هم گفته‌های مصباح را بدانم تا بعد بتوانم قضاوت بکنم.
 
مدتی گذشت همه ما در مشهد جمع شدیم. همه استادان و طلبه‌ها. در آنجا شهید بهشتی ما را دعوت کرد که بیایید تا من نظرم را بگویم. رفتیم ایشان گفتند: من کتاب دکتر شریعتی را خوانده‌ام. به هیچ وجه چنین چیزی که آقای مصباح می‌گویند از گفته‌ی دکتر شریعتی استشمام نمی‌شود. برعکس دکتر شریعتی معتقد به خاتمیت است و وحی به پایان رسیده. مثل خود ما ایشان هم اعتقاد دارند که بعد از خاتمیت این عقل است که می‌تواند داوری بکند…”
شریعتی آن گونه که من شناختم / ص ۸۱

۴. جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی ـ سیاسی ایران / ص ۲۹۷

۵. کتاب مزبور که از سوی انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منتشر شده بود واکنش برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیز برخی مراجع مانند آیت اله منتظری را به دنبال داشت. آقای حسن یوسفی اشکوری هم نقدی مفصل بر ان نوشت و نگرش توطئه گرایانه نویسنده را با استناد به آرا و افکار شریعتی رد کرد. ن. ک نقدی بر کتاب شهید مطهری افشاگر توطئه چاپ سهامی انتشار سال ۱۳۶۳

۶. شریعتی در موردِ اتهامِ فوق نوشته است:

“… اول که قرار شد حسینیه ارشاد و من کوبیده بشویم شعاری که انتخاب شد ناشیانه و بی‌ مطالعه انتخاب شد و پیراهنی را که برداشتند تا پیراهن علی کنند، پیراهن عثمان از آب درآمد! کار خراب شد و معرکه نگرفت! اول فقط براساس این ملاک و نیاز شعار را انتخاب کردند که تهمتی باشد که در میان توده مردم مذهبی ما نفرات زیادی ایجاد کند. این بود که از میان دشنام‌های مختلف مسیحی، یهودی، بابی، کمونیست، اگزیستانسیالیست، شیخی، صوفی و غیره دیدند که با در نظر گرفتن احساسات مردم شیعه ایران، تهمت سنی گری و آن هم بدتر از همه وهابیگری از همه نفرت آمیزتر است و این را تعیین کردند و بخشنامه هم شد و از این نظر درست فکر کرده بودند اما انچه را فکر نکرده بودند این بود که درست است سر و کار آنها با عوام الناس است ولی تهمت باید طوری انتخاب شود که لااقل با زور هم که شده بتوان به وسیله خروارها سریشم دروغ و چسب سفسطه چسباند. بخشنامه به همه شعبه‌ها رسید و شایعه سازان با تمام نیرو دست به کار پخش دستور شدند که خوش‌بختانه به همت حسینیه ارشاد و همکاری فداکارانه گروهی از همفکران که این توطئه‌ها در آنان مسئولیتی را پدید آورده بود درسها و کنفرانسها و نوشته‌های قدیم و جدید من با پلی کپی و چاپ و حتی نوار همه‌جا پخش شد و دانشجویان گمنام نیز در هر دانشکده‌ای و شهری هم به ابتکار شخصی در حد توانایی خود یکی از این گفته‌ها را پلی کپی کرده‌اند و منتشر ساختند و بسیاری از عقاید من درباره‌ی شیعه و اهل بیت و ائمه و به‌ویژه علی و فاطمه و حسین و امام موعود (ع) بر افکار صاحبفکران عرضه شد و مته چاه کنان به سنگ خورد و ماند. دیگر در دورترین مسجد یا حسینیه و حتی در مجالس روضه‌های خانگی و دوره‌های سنتی بانوان طرح چنین تهمتی مشتی محکم بر دهان را در پی داشت و بدنامی و رسوایی!…”
مجموعه آثار ۲۲ / مذهب علیه مذهب / ص ۳۳۷

۷. این پاورقی تایپ نشده است.
 
 
برگرفته از کتاب “طرحی از یک زندگی” / جلد دوم / ص ۲۴۸


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳
منبع : سایت نیمه‌حرف

ویرایش : شروین ۰ بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت − 8 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.