مخالفتِ مصباح یزدی با آرای شریعتی
مسائلی که آقای مصباح یزدی در مخالفت با علی و افکار او مطرح میکرد، حول سه مسئلهی بنیادی، یعنی بحث خاتمیت و وحی، امامت، و معاد بود. به گفته مرحوم بهشتی:
مباحث فوق از سوی آیت اله مصباح یزدی در جلسه پایانی درس نهایه در مدرسه منتظریه (حقانی) مطرح میشود۲ و طلاب مدرسه نیز از دکتر بهشتی در این باره نظر خواهی میکنند و ایشان در طی تابستان در سفر سالانه به مشهد نزد عدهای از طلاب و علاقه مندان به مباحث طرح شده در مقام نقد دیدگاه مصباح یزدی برآمده و در نهایت متذکر میشوند که:
موضعگیری و انتقاد بر سر آرا و افکار علی همچنان بعد از مرگ او نیز از جانب هر دو جناح مدرسه حقانی ادامه داشت: “این انتقادها طی سالهای ۵۶ و ۵۷ همزمان با اوجگیری نشر آثار شریعتی به صورت جدیتر در قم و برخی از شهرهای دیگر از جمله اصفهان مطرح میشد،۴و هر جناح، له یا علیه شریعتی، داد سخن میداد. کما این که، در سال ۱۳۶۲، یکی از طرفداران و دوستان نزدیک آقای مصباح کتابی تحت عنوان شهید مطهری افشاگر توطئه۵ نوشت که انگیزه اصلی نگارش آن به اصطلاح افشای ماهیت محمد همایون بنیانگذار و یکی از موسسان ارشاد و نیز شخص دکتر شریعتی بود. نویسنده کتاب با آمیختن دروغ و دوشاب به هم تلاش مذبوحانهای کرده بود تا با سندسازی و ارائه تحلیلهای توطئه گرایانه، حسینیه ارشاد و فعالیتهای علی را در امتداد خط مشی فراماسونری ارزیابی کند.
از آنجا که تحلیلهای توطئهگرایانه دربارهی اشخاص و رویدادها به سادهسازی مسائل و سفید و سیاه دیدن پدیدهها ختم میشود از این رو فرد علاقهمند به این شیوه تحلیل با کنار هم چیدن نمونههای ظاهری از رفتار پدیدهها، ارتباطی صوری و شکلی بین آنها برقرار میسازد و پیچیدگی و پویایی پدیدهها را به ذهن ساده ساز و معیوب خود تقلیل میدهد. همین رویکرد ساده سازانه و باور به تئوری “توطئه” در سالهای اخیر به برخی از دست پروردگان مدرسه حقانی اجازه میدهد که با چاپ اسناد ساواک دربارهی علی، شیوهها و تمهیداتی را که یک زندانی گرفتار رژیم ستمگر و جهنمی آن هم در زیر بار انواع فشارهای جسمی و روحی و شرایطی جهت پوشانیدن چهره اصلی خود به کار میبرد به عنوان مکنونات قلبی و ضمیر هوشیار و آگاه و صریح وی منتشر کنند، راهی آسان و عوام پسندانه برای تحلیل ماهیت و عملکرد علی : از اتهام وابستگی وی به فراماسونری و اینک همکاری با ساواک و رژیم شاهنشاهی پهلوی!
اما جالبتر از همه اینها، این چهره ماندگار و رازآلود شریعتی است که در هر دوره و عصری و در نگاه هر فرد و جریانی وجهی از آن برجسته میشود : در ایران شیعی، متهم به سنی گری و وهابیت.۶ در عربستان سعودی، شیعه غالی!۷
نه در میخانه کاین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
غریبام، سائلام، آن ره کدام است؟
۱. همان ص ۳۵
۲. همان مقدمه
۳. آقای سید محمد مهدی جعفری دربارهی اختلافات فیمابین دکتر بهشتی و مصباح یزدی بر سر آرای شریعتی و مبحث خاتمیت میگوید:
شهید شاهچراغی داستانی تعریف کرد و گفت: ما طلبهی مدرسهی حقانی قم بودیم. رئیس مدرسه هم شهید قدوسی بود. یکی از استادان مدرسه نیز آقای محمدتقی مصباح یزدی بود. آقای مصباح روزی آمد و به ما گفت: دکتر شریعتی منکر خاتمیت است، و وحی را به گونهای تعبیر کرده، که یعنی هنوز هم جریان وحی ادامه دارد.
ما طلبهها با این حرف مخالفت کردیم. ایشان نیز بر سر حرفشان پافشاری کردند. چون مخالفت ما با آقای مصباح بالا گرفت شهید صدوقی ما را تهدید به اخراج از مدرسه کرد و گفت: اگر شما با آقای مصباح مخالفت کنید ما همه را از مدرسه اخراج میکنیم. ما داوری در این باره را پیش شهید بهشتی بردیم او هم یکی از مدرسین مدرسه بود.
شهید بهشتی گفت: من هم باید گفته دکتر شریعتی را بخوانم و هم گفتههای مصباح را بدانم تا بعد بتوانم قضاوت بکنم.
مدتی گذشت همه ما در مشهد جمع شدیم. همه استادان و طلبهها. در آنجا شهید بهشتی ما را دعوت کرد که بیایید تا من نظرم را بگویم. رفتیم ایشان گفتند: من کتاب دکتر شریعتی را خواندهام. به هیچ وجه چنین چیزی که آقای مصباح میگویند از گفتهی دکتر شریعتی استشمام نمیشود. برعکس دکتر شریعتی معتقد به خاتمیت است و وحی به پایان رسیده. مثل خود ما ایشان هم اعتقاد دارند که بعد از خاتمیت این عقل است که میتواند داوری بکند…”
۴. جریانها و جنبشهای مذهبی ـ سیاسی ایران / ص ۲۹۷
۵. کتاب مزبور که از سوی انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منتشر شده بود واکنش برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نیز برخی مراجع مانند آیت اله منتظری را به دنبال داشت. آقای حسن یوسفی اشکوری هم نقدی مفصل بر ان نوشت و نگرش توطئه گرایانه نویسنده را با استناد به آرا و افکار شریعتی رد کرد. ن. ک نقدی بر کتاب شهید مطهری افشاگر توطئه چاپ سهامی انتشار سال ۱۳۶۳
۶. شریعتی در موردِ اتهامِ فوق نوشته است:
۷. این پاورقی تایپ نشده است.
برگرفته از کتاب “طرحی از یک زندگی” / جلد دوم / ص ۲۴۸