متهمی برای همهی فصول
دو نوشته کوتاه از دکتر علی شریعتی و سوسن شریعتی* جا را برای ترسیم تصویری واقعی از شریعتی باز میکرد. از این دو نوشته میشد چهار گزاره و یک سوال درآورد:
برای این “ما”ی در آرزوی شنیدن حرف جدید و عجول برای عبور، شریعتی قدیمی چه حرف جدیدی دارد که از او نمیگذریم؟… این مواجهه مدام ۳۰ ساله، آیا برمی گردد به نفوذ مخرب او در همه ساحتها از اقتصاد بگیر و برو به تاریخ ـ یا اثرات سازنده اش؟…”
این چهار گزاره، برای من، که چهار دهه با تجربهی زنده و مرده شریعتی زیستهام، و سایه روشن اندیشه او را دور از دایره نظری و عملی عرصههای که در آنها بودهام، ندیده ام، چهار مولفه توصیفی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، بیش از ۴۰ سال است که گفتمان شریعتی بخشی از متن نواندیشی دینی و اندیشه اجتماعی در ایران شده و البته دامنه جهانی آثار و آرای او هم گسترهای کمتر از اینجا نداشته است.
در این ۴۰ سال به نظر نمیرسد ناگفتهای در نقد و نفی او در کنار و گوشه ایران باقی مانده باشد و گمان نمیرود که زوایای خصوصی و عمومی زندگی و تفکر کسی تا به این حد داستانی بر سر هر بازار آشکار و نهانی شده باشد.
پس رمز و راز “موضوعیتِ کنونیی شریعتی” چیست؟، و او چرا هنوز بزرگتر از خیابانی در تهران و فراتر از فصلی مانده در تاریخ است؟
به این سخن و یا همان سوال مفروض که “چرا در این عبور و مرور پر ازدحام از هر اندیشه و هر راه و هر کس هنوز “خط ویژهای در خیابان شریعتی” قابل مشاهده است؟” میتوان از مناظر مختلف معرفتی پرداخت؛ “اجتماعیات”، “اسلامیات” و “کویریات” شریعتی به تعبیر خود او هر یک میتوانند موضوع هایی در این مناظر جامعهشناختی، کلامی، و تاریخی باشند. اما پیش یا پس از این ضرورت گفتنی و شنیدنی دیگری هم هست. شریعتی زنده و تاثیرگذار را باید در ورای گفتار او، یعنی در رفتارش هم، یافت. شریعتی از آن رو که در میان روشنفکران و اندیشگران ایرانی پدیده اخلاقیی کمنظیری است، و توانسته است، با مخاطبان، و محیطِ خود، نسبت ویژهای برقرار کند، ماندگار شده است. این مدعا را البته، بیش از هرجا، در “تجربهها” باید جست. شریعتی، در تجربههای گفتمانی، پدیدهای غیر از آن مردی است که، برای همهی فصول، در زندانِ اتهامِ نظری ماند، گویا “نمای نزدیک” رفتاری او، در گذار ایام، به فراموشی سپرده شده، و به جای آن “نمای دور”، گزینشگرانه از اندیشههای او نشسته است.
نه شریعتی و نه هر اندیشهورز تاثیرگذاری را نمیتوان از جهان زیست آنان و مخاطبانشان جدا کرد. در این جهانزیستها است که کنش سهم و نقش بیشتری از گفتار دارد و مرگ و زندگی اندیشهها وابسته به ظرفیت حاملان آنها میشود. شریعتی اندیشمندی اهل گفتوگو بود و از خلال گفت وگویی کردن منش و رفتارش، ساز و کارهای برای نو شدن اندیشه هایش مییافت. این ویژگی ممتاز را میتوان و باید در تجربههای دیگران از شریعتی یافت. آن “مصدرهای موازی” که از مناسبات موازی و در ارتباطات موازی شکل گرفت برای همه کسانی که از او اثر پذیرفتند پدیدهای متاسفانه نامکرر شد. تجربه شخصی خود من از او پس از قریب ۴۰ سال همین است؛ دانشجوی سال اول دانشگاه بودم، در سال ۱۳۴۸، تصویر اولین دیدارم با او در مسجدالنبی مشهد هنوز تصویری است از دو طرف برابر در گفت وگو. اینکه چگونه یک دانشجوی ۱۸ ساله توانسته بود در گفتوگو با متفکری صاحب نام به چنین احساسی دست یابد، خود گوشهای از راه حل این معماست. فقط باور و سلوک “گفت وگویی” میتواند صورتی از این دست را به قاب خاطرهها بسپارد. صورتی که نه تنها در زندگی بلکه پس از آن هم به هر کس در هرجا اجازه میدهد که در برابرش بنشیند و به راحتی با او سخن بگوید و حتی بر او پرخاش نماید. صورتی که در فضای اندیشهای سرزمین ما کمیاب است.
* این دو نوشته در صفحات ویژهنامه آخر هفته روزنامه اعتماد (شماره ۱۶۹۷) منتشر شده است.