فلسفهی سیاسیی شریعتی
شریعتی اما، با لیبرالیسمِ اخلاقی ـ اقتصادی، سوسیالیسمِ “دولتی”ی اقتدارگرا، و “نهاد” گرویهای رسمی و متولیی مذاهب و فرقِ عرفانی موجود، سرِ سازش نداشت.
* در چشماندازِ نهایی، چراغِ “دولت” متمرکزِ، بهتدریج، با اشتعال شوراهای شهر و روستا، رو به “خاموشی” میگذارد.
* بهرغمِ همهی این مقدمات، در هیچ جای آثار او، با توصیفِ یک “ناکجا آباد” روبرو نمیشویم: از هم اکنون و هم ـ اینجا، از سادهترین راهحلهای اصلاحیِ سوسیال ـ دموکراتیک، با چشماندازهای کیفی، اساسی، و ریشهایتر باید آغاز کرد.
* تمایز معناییی “فلسفه” philo ـ sophia و “حکمت”: دوستیِ صوفیا (از ریشهی “مهارت” و کاردانی) / و حکمت یا علمِ “توحیدِ وحدت و کثرت”.
* تمایز معناییی سیاست (تربیّت، دوستی یا ُسلطه (دو معنایِ ولایت)، و مدنیّت (سیاسة المدنیة فارابی)، “مدینه” (از مع ـ “با” در عبری ـ عربی) + دین (عدل و حساب و کتاب)، مدینه: عدالتشهرِ خدا) / ُپلیتکpolitiqueـpolis، (مدیریتِ تضاد و تنوع، و شرحِ تحول مفهوم پُولیس در غرب)؛ { از “قرار ـ گاهِ” باستان (در درکِ هایدگری) تا “فضیلتِ” (Virtù) شهریار (ماکیاولی)، و خلاصه، جدالِ تنوّع (polusـpolemos)، تا تعاریفِ اخیر مانند: “ظرفِ خالی” خودمختارِ و مشروعیتساز (لوفور)، و “تکنیکِ” نظارت بر قدرت (پوپر)}.
* موضوعِ سنتی (افلاطونی) فلسفه سیاسی کلاسیک : “بهترین حکومت کدام است؟”
ـ چه کسی حکومت کند؟
ـ افلاطون : “بهترین!” (سیاست = اخلاق).
* اصلِ بنیادینِ مدرنیتهی سیاسی اما، “خودفرمانی” است: در نسبتِ سیادت و مشروعیت.
* “مشروعیت”(ماکس وبر) / پوپر (نهادِ نظارتِ قدرت).
* : سیادتِ “دولت ـ ملت” جدید (از “سرفرازی” انسان، تا حاکمیت یا خودفرمانیِ انسانمحورانه در حوزهی قدرت، از مارسیلِ پادوائی تا ماکیاولی).
۱. جوانی (۱۳۲۰ـ۱۳۴۲) : از بحرانِ کافکائی تا عرفانِ مولوی، سوسیالیسم خداپرستانه (عدالتطلبی ابوذری)، و… نهضتِ ملی: دموکراسی لیبرال(چپ)، “راه سوم” (مکتب واسط) یا سوسیال ـ دموکراسیی جهان سومی، با خودویژگیهای ملی ـ مذهبی.
دو پارادوکس:
* دموکراسی مستقیم (از آتن، تا روسو، و آنارشیسم)، یا نمایندگی (لیبرال، پارلمانی)؟
* شرایطِ امکانِ مردمسالاری در جهان سوم و در ایران؟
۲. انقلاب و اسلام (۱۳۴۲ـ۱۳۵۲): “اُمت و امامت”، یا ضرورتِ ژرفاندیشیی رسالت و هدایت در اسلام و تشیع (“خاتمیتِ” شریعت، و تداوم وحی، “غیبتِ” امامت و تداومِ رهبریی روشنفکر انقلابی، توسطِ “حزب در امت”، و انتظار، فلسفهی تاریخِ اعتراض به وضع موجود، برای نیل به مطلوب).
* حکومت، هدفِ نبوت ـ امامت نیست! (تعریفِ سلبی). امکان ایجادِ نوعی “منطقةالفراغ”.
* دین در قبالِ سرنوشتِ خاکیی انسان و سیاسیِ جامعه، بیتفاوت نیست، بل، مسئولیتِ “ایدئولوژیک” دارد (تعریفِ ایجابی، اهتمام به امر مسلمین) ؛
* بهطور کلی، ایدئال ـ تیپیک، جامعهای اتوپیایی، یعنی آزاد، منهای دولت(خشونت نهادینه)، برابر(منهای طبقات و استثمار)، و آگاه(منهای استحمار کهنه و نو، و دستگاههای دینی ـ ایدئولوژیکی متولی / روشفکر) و در راه (سلوکِ اُنسی انسانی).
* بهطور عملی، ضرورتِ شکلگیری “اقلیتهای فعال” (نقش ویژهی روشنفکران آگاهِ انقلابی در تحولِ تاریخی و توسعهی اجتماعی، بالاخص در شرایطِ جهان سوم، غیابِ آگاهیها و ساختارهای لازمِ پیشرفت، و بالاخص، انحطاطِ جهانِ اسلام و ایران).
* روشنفکر میتواند و باید در این راستا، قدرتِ سیاسی را، در مرحلهی گذار و انتقال ِ قدرت به مردمِ آگاه، به دست گیرد! (نه دقیقاً بهمعنای م. ل. کسبِ قدرت، اما، نزدیک به نظریههای لوکزامبورگی، تروتسکی، فانونی، و گواری).
* نقد : آگاهیِ سیاسی مردم، و تضمینِ سلامتِ پیشگام، در گرویِ اجرای اصل “تناوبِ” است!
* سرنوشت مستعمراتِ سابق رهاشده، غیرمتعهدها، کشورهای جبههی پایداری، بهویژه الجزائر.
* فجایع درونی سازمانهای انقلابی (نمونه کودتا در سازمان مجاهدین ۱۳۵۴)، در غیابِ دموکراسیی تشکیلاتی.
۳. به سوی سنتزِ ” آزادی، برابری، عرفان ” : (۱۳۵۲ـ۱۳۵۶) تعادلِ موازنهی توسعهی عقلانی ُمدرن (دموکراسیی سوسیالیستی)، و عرفانِ تطبیقی پُستمدرن. بازگشت به سه آرمانِ جوانی(نه به نحوِ “در خود “، بل “برای خود”).
* دموکراسی، جمهوری، بهمعنای متعارف و علمی آن. همراه با نقدِ درونیی آن، به سمتِ دموکراسی آینده و در راه (àـvenir). از سه زاویهی اخلاقی(جدائیی آن از اخلاقِ اجتماعی)، طبقاتی(جدائیی آن ازجامعهی مدنی و جانبداری از طبقهی حاکم)، و سیاسی (امحای فدراتیوِ تمرکز دستگاه تکنو ـ بوروکراتیکِ دولتسالارانه). در قیاس با سایر انواع رژیمها، نه بهترین، که “کمترین بد” است.
* روشنفکر نمیتواند، و نباید، در این راستا، قدرتِ سیاسی را، در مرحلهی گذار و انتقال ِ قدرت به مردمِ آگاه، بهطور مستقیم و بی واسطه، به دست گیرد!
* زیرا کار او اندیشه، و تجربه و تمرینِ روشهای انتقالِ آگاهی به پیشگامانِ برخاسته از متنِ مردم است، تا آنها خود، قدرت را، بینِ خود، تقدیر و تقسیم و تدبیر کنند.