فضیلتها و جذابیتهای دکتر شریعتی
به درستی که فضیلتها و برجستگیهای دکتر شریعتی آن قدر فراوان و گوناگون است که نمیدانم از کجا آغاز کنم. از قلم سحار و جذاب و پرمحتوایش که همه وجود مخاطب را در برمی گیرد و او را تاپایان رها نمیکند، یا از زبان شیرین و دلنشین و اثرگذارش که جانها را تسخیر میکرد یا از خلوصی که در کلامش بود و بر “ریای ” رقیب هیبت میزد و آن را از صحنه میراند تا به محبوب نزدیکتر شود، یا از سوز و شور وجودش که او را به نجات مستضعفان فرا میخواند یا از آن روح بلندش که پیش پای دانشجویش به تواضع میایستاد یا از “نفس محترمه” و “مطمئنه اش” که هیچگاه پیش روی”اماره” و “ماده” سر فرود نیاورد، یا از چهره گرم و جذابش که هر کس را با یک دیدار برای همیشه ارادتمند خود میکرد، یا از ساده زیستی او حاکی از بی اعتنایی او به “زینت حیات دنیا” بود. یا از “نابع” بودن چشمه دانشش که همواره جوشان بود. در این باره یادم هست که روزی از او پرسیدم: دکتر! من که نمیبینم، شما برای سخنرانیها پیشاپیش مطالعه کنید پس این همه اطلاعات را از کجا میآورید؟
دکتر گفت: وقتی به طرف تریبون میروم، موضوعی را به ذهن میسپارم، سپس مطالب مربوط به آن از خواندههای قبلیام فراهم میآیند. اگر قبلا مطالعه کنم، محدود میشوم و نمیتوانم سخن مفیدی بگویم.
همه کارهایی که او انجام داد منحصر به خود او و شگفت انگیز بود. در سالهای ۵۶ـ۵۷ کتابهای او پرخوانندهترین آثار در ایران بود. پیش از انقلاب حدود صد عنوان کتاب از شریعتی چاپ شد. شمارگان هر کدام به طور میانگین در حدود ٥٠ هزار نسخه بود و هر کتاب به طور میانگین سه بار تجدید چاپ میشد. حال آنکه حدود ١٥ میلیون کتاب از شریعتی پیش از انقلاب به چاپ رسید.
محقق ارجمند دکتر محمد اسفندیاری دربارهی شریعتی مینویسد: شریعتی ویژگیهای برجستهای داشت که هر یک از آنها موجب محبوبیت و مقبولیت او شد. مهمترین ویژگیهای او، “نظریه پردازی” اوست. در تاریخ فرهنگ اسلام، محققان فراوانی وجود داشتند که عمری به مطالعه و تتبع سپری کردند؛ اما از میان آن همه محقق معدودی متفکر برخاست. آن چه همواره فراوان است، محقق است وآن چه همواره نادر است متفکر.
محقق کسی است که دربارهی آن چه موجود است تحقیق میکند، اما متفکر کسی است که از آن چه دیگران نگفتهاند میگوید. متفکر کسی است که تولید فکر میکند و خالق فکر و نابع و زاینده و جوشنده است. وی سپس مینویسد: دکتر شریعتی یکی از بزرگترین متفکران و مبدعان معاصر است که تاکنون ظهور کرده است.
وی در ۴۴ سالگی درگذشت و بیشترین افکار و نظریاتش را پیش از ۴۰ سالگی مطرح کرد. “زر و زور و تزویر”، “عرفان، برابری، آزادی”، “خودآگاهی و استحمار”، “بازگشت به خویش”، “چهار زندان”، “فاطمه فاطمه است”، “انتظار مذهب اعتراض”، “تقوای گریز و تقوای ستیز” و دهها موضوع ارزنده و برجسته دیگر از جمله آثار ارزنده اوست.
یکی از دانشجویان دکتر میگفت: به من خبر رسید که فردی به نام شریعتی، برای مبارزه با مارکسیسم آمده است. من از همان اول علیه شریعتی موضع گرفتم، اما دیدم آقایی آمد خوش چهره، خوش قد و بالا، شیک پوش، شوخ، مهربان و با “تیپی” که آدم را جذب میکند.
با این حال من همه اینها را به حساب ظاهرفریبی گذاشتم. این بود که سر کلاس، صندلیام را رو به حیاط گذاشتم، یعنی که کاری ندارم و با این انتظار که او به سراغم بیاید، اعتراض کند و من هم با توپ پر جوابش را بدهم و آبرویش را ببرم. اما برخلاف تصور من، او چنان غرق تدریس بود که گویی مرا نمیدید یا بود و نبود من برایش یکسان بود.
این گذشت تا اینکه بعد از چند جلسه من خود از شیفتگان و ارادتمندان او شدم. (یاد و یاد آدوران صفحه ۴۶۵)
یکی از دانشجویان دختر هم که ظاهراً زمانی، بسیار به سر و روی خود میرسید برای دوستانش تعریف کرده بود: از زمانی که شاگرد شریعتی شدهام هر گاه میخواهم جلو آینه بایستم و به خودم برسم، از خودم بدم میآید. فورا کنار میروم. انگار از خودم خجالت میکشم، چون دکتر گفته است، نگذارید قربانی زن بودنتان شوید آیا آن قدر که به اتاقهای خانه و پستوهای منزل سرکشی میکنید و جمع و جور میکنید و در مورد هر تابلو و هر تکه اثاث منزل وسواس به خرج میدهید، هیچگاه به فکر پس کوچههای روحتان بوده اید؟
سال ۵۵، مونا دختر کوچک دکتر، پنج ساله بود. او بعدها نوشت که “بابا علی، بابای خانه نبود”، در چشم من معمایی بود غریبه که گاه حضور پیدا میکرد و حضورش هیاهو برپا میکرد. این حضور چنان کم بود که از مادرم میپرسیدم”این آقاهه کیه” باباعلی، بابایی بود که گاه میآمد و تمام عشق نادادهاش را در لحظهای جمع میکرد و همچون توفانی بر سر خانه میریخت و من نمیفهمیدم که چرا مرا آن چنان، بغل میکند و بی رحمانه میبوسد تا صدای گریهام بلند شود.
دکتر در نامهای که برای فرزندانش مینویسد به این موضوع اشاره میکند: من در گوشه کشتی که “مانش” را میپیماید نشستهام و به شما که چند روز دیگر خواهید آمد میاندیشم، کشتی خواب آلوده و آرام در فضایی مه آلود و بارانی، شب را میشکافد و میرود و این حال سرنوشت مرا به یاد میآورد. من به کجا میروم. این تن مجروح را که در زیر تازیانه رنجها و داغها خسته است به کجا میکشانم. شما هنوز در چنگ دیو سیاه گرفتارید…
از کشور گامبیا نامهای برای پدر دکتر دربارهی فرزندش ارسال میشود. در این نامه آمده است: ای پدر محبوب و گرامی! ما ملت گامبیا یک ملت مبارز و انقلابی و مسلمان هستیم، کشورمان در غرب آفریقا است و ما از شهید همیشه زنده، علی شریعتی فرزند عظیمالشأن و عزیز آن پدر سرمشق میگیریم و فداکاریهای ایشان و مبارزات او را بالاترین مثال زندگی قرار میدهیم. تاریخ و بشریت هرگز نباید فراموش کند که ارشاد و مبارزات علی شریعتی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، سهم بسیاری داشت، و این شخصیت بزرگ انعکاس فوری است از یک روشنایی عظیم و از روح و تقدس آن پدر گرامی سرچشمه میگیرد. امروز مشاهده میفرمایید چگونه نام و عنوان پدر تمامی انقلابیان را بر شما نهادهاند.
پس از درگذشت دکتر جبهه آزادیبخش اریتره پیامی با مضمون زیر صادر کرد: به نام خدا و به نام انقلاب اریتره و ملت لبنان و فلسطین. به ملت ایران درود میفرستیم و به آنها تسلیت میگوییم. همان گونه که به خودمان نیز به خاطر شهادت برادر و مبارز بزرگ دکتر شریعتی تسلیت میگوییم. ما دکتر شریعتی را به عنوان پشتیبان انقلاب و ملتمان و مدافع صادق آرمان عادلانهمان شناخته ایم. او همچنان که پرچم انقلاب الجزایر و انقلاب فلسطین را به دوش میکشید، پرچم انقلاب اریتره را هم به دوش داشت.