فردای لیبی
شیوهی مرموز قتل معمر قذافی، که یادآور نحوهی اعدام صدام حسین بود، و اعتراض نهادهای حقوقیی جهان را برانگیخت، نشانگر این واقعیت است که، منفعت قدرتهای تقویت و ساقطکنندهی دیکتاتورها، چنین ایجاب میکند که، اینان با رازهایشان فیالفور مدفون شوند، تا مردم و افکار عمومی همچنان از افشای مناسبات و همدستیهای پنهان و پیدای قدرتهای منطقه و جهان بیخبر و محروم بمانند، زیرا، از دو حالت خارج نیست: یا حکومت جدید بر نیروهای خود نظارتی ندارد و ممکن است هر رفتاری از اینها سرزند (مانند کشف گور و کشتارهای جمعی اخیر)، که در این صورت سالی که نکوست از “بهار”ش پیداست! اگر، از همین آغاز کار، خشت اول کج نهاده شود، چه تضمینی برای امتناع از جنگ و جدالهای داخلی و برادرکشیهای بعدی در کار خواهد بود؟ در غیر این صورت، باید پذیرفت که، در پس شعلههای خشم انتقام، دمِ سرد و محاسبهشدهی از میان برداشتن یک شاهد در میان است.
شق ثالثی هم متصور است، که ترکیبی پیچیدهتر از دو حالت فوق باشد. آیا مردم لیبی و عراق حق ندارند بدانند: رژیمی که با چنین سرعت خیرهکنندهای برچیده شد، چگونه توانسته بود طی چهار دهه بر آن خطه حکومت کند؟ چرا چندی پیش همین آقا، با همهی ادا و اطوارهایش، میهمان ویژهی پایتختهای اروپا بود؟ امام موسی صدر چرا و چگونه ناپدید شد، سرنوشت ایشان چگونه رقم خورد، و در حال حاضر تکلیف پروندهی او چه میشود؟ همچنانکه در مورد عراق، چرا نگذاشتند محاکمهی صدام درست و کامل برگزار شود، تا اسرار طولانیترین جنگ سدهی گذشته، در معرض قضاوت عموم قرار گیرد؟ و دهها و صدها چرا و چگونهی دیگر، که در امواج خبریی سرسامآور، همچنان مسکوت ماندهاند، و میبینیم که پرسشهای اساسی و اصلی، چگونه در توهم و شبههی ناشی از آمیختن مرزهای انقلاب و ارتجاع، آزادی و آشوب، اسلام و تصلب، مردم و توده (گرایی)، و… بیپاسخ میمانند.
برای وجدانهای سالم و بیداری، که با خیزش خلقهای منطقه و جهان همدلانه احساس همبستگی و همراهی میکنند، شیوهها، روشها، و منشها، از نیات، بینشها، و بیانها، مهمتر و تعیینکنندهتر هستند. رشد ابزارها و رسانهها در جهان امروز، رفتار همهی بازیگران هر حادثهی تاریخی را زیر ذرهبین و زوم دوربینهای غیرقابلانکار قرار داده، و همگان میتوانند دربارهی آن داوری کنند. بینندگان تئاتر تحولات تاریخی نیز، نه تنها در این تغییرات نقش دارند، بلکه، چنانکه کانت میپنداشت، در تحلیل نهایی، “حرف آخر” را میزنند. پس، با حساسیتی ویژه، و با طرح انتقادات کوبنده و سازنده، باید در برابر رفتارهای وحشیانهی قبیلگی و کلیهی ناهنجاریهای شبههآلود سیاسی ایستاد، از قبیل: تعقیب دور معیوب خشونت و انتقامجوییهای کور، برتریطلبیهای قومی و دینی، دعوت قدرتهای خارجی به مداخله (به ویژه نظامی) در مناقشات داخلی، و مذاکرات پنهان با این قدرتها، در جهت حراج منابع انرژیی ملی به نمایندگی خودخوانده از سوی ملتها، و…
تنها نمایندگان واقعیی ملتها، آنگونه اشخاص حقیقی و حقوقیاند که، بهطور مستقیم، از سوی خود مردم، و طی رأیگیریهای سراسری، زیر نظارت همگانی، انتخاب شده باشند. موافقت و مخالفت پیشین با دیکتاتور، ملاک مشروعیت هیچ حزب و قدرتی در حال و آینده نخواهد بود. فقط از این طریق میتوان اطمینان یافت، که عصر دیکتاتورها واقعاً به پایان رسیده است.