ضرورتِ بازنگری در مبانیی اصلاحطلبی
این روزها بحث نقد اصلاحات و چگونگی ورود اصلاحطلبان به عرصه انتخابات مجلس هشتم به شدت میان شخصیتهای اصلاحطلب مطرح است. در همین زمینه با رضا علیجانی فعال سیاسی گفت وگویی انجام دادهایم که میخوانید.
ج : من پاسخ این سوال را قبلاً در سال ۸۰ در نشریه آبان در چارچوب یک مقاله با عنوان دستاوردهای اصلاحات نوشتهام. من همان جا نوشتم که دیگر اصلاحات به سرفصل خودش رسیده و دیگر از این به بعد تاثیری نخواهد داشت مگر اینکه اتفاق تازهیی بیفتد. رخداد دوم خرداد برخاسته از یکسری تحولات بنیادین جامعه ایران بود، مثل تغییر رشد طبقه متوسط، تغییر از لحاظ نسلی، حضور زنان در عرصههای اجتماعی و تحصیلی، رشد رسانههای نوشتاری و… به عبارتی یک انقلاب نامرئی در جامعه ایران اتفاق افتاده بود. این مساله در لایههای پایینی و بنیادین جامعه صورت گرفته بود. از طرف دیگر در لایه رویی سیاست مثل انفجاری که در اقیانوس روی میدهد، تغییرات ایجاد شد. این موج دوم خرداد ناشی از انفجارات و تغییرات درونی بود. دوم خرداد محصول این تغییرات بنیادین در جامعه است. این محصول یکسری مطالباتی داشت. این مطالبات بر لایههای رویی سیاست ظاهر شد. در این لایههایی رویی سیاست اثرات خودش را گذاشت.
یک مثالش این است که انرژی اجتماعی آزاد کرد. سپس انرژییی را در درون سیاست آزاد کرد و سوم اینکه یک حافظه ملی ـ تاریخی جدید به وجود آورد. در اینجا مطبوعات بسیار موثر بودند بهویژه مطبوعات مستقل. این حافظه تاریخی ـ ملی را نسل نداشت و این مطبوعات بودند که آن را حاصل کردند، مثلاً نشریاتی همچون ایران فردا. در این میان روایت جدیدی هم از تاریخ غیر از آنچه بهطور رسمی قلمداد میشود، متولد شد. این تغییرات بنیادی در جامعه با آن فضای نیمه سیاسی باعث رشد آگاهی شد. این اتفاق سبب شد تا سطح مطالبات بالا برود. این شوک بزرگی برای جناح راست بود تا متوجه شوند که نسل امروز ایران عوض شده است، به همین جهت یکسری اهداف مهم انقلاب دوباره بازخوانی شد، یکی از این اهداف عدالت طلبی بود.
عدالت طلبی دو نوع طرفدار داشت : یک عدالت طلبی همراه با دموکراسی و یک نوع عدالت طلبی که غیردموکراتیک بود. در جریان اصلاحات شعارهایی که اهداف انقلاب بودند پختهتر شد و در این راستا خود دوم خردادیها خیلی کمک کردند. مثلاً قوه قضائیه با تمام انتقاداتی که به آن وارد است اما به دلیل همین تاثیرات بهتر عمل کرده است. این بهتر شدن روند عملی قوه قضائیه ناشی از تاثیر گفتمان اصلاحات در آن سیستم بوده است، همین تاثیر وارد ساخت سیاسی هم شد. حال این دوران اصلاحات یک پیش زمینههایی داشت، از جمله فعالیتهای حزب کارگزاران و فعالیتهای آقای سروش در زمینههای فلسفهیی و اندیشهیی. در دوره هشت ساله اصلاحات این فعالیتها به بار نشست و محصول داد. سروش گفتمانی را به بدنه قدرت آورد، کارگزاران در مرحله اجرا تاثیر گذاشت و فردی هم همچون مخملباف در مسائل فرهنگی و هنری. بعد از این ما در سیاست و اقتصاد یک نوع واقعگرایی را شاهد هستیم و حتی میخواهم بگویم افراط در واقعگرایی به وجود آمد. در مجموع دوران اصلاحات برخاسته از جامعه ایران بود، دستاوردهای اثرگذاری داشته ولی میتوان به کارگزاران اصلاحات نقدهایی را وارد دانست که از این فرصت تاریخی حداقل نتیجه را گرفتند.
ج : این سوال بسیار مهم است. الان به ظاهر تمام بلندگوها به نفع جمعبندی اما تمام رفتارها علیه جمعبندی است. به نظر من دوم خردادیها بنابر دلایل متعدد استعداد جمعبندی ندارند، یک دلیلش تنوع و تکثر درونی اصلاحطلبان است و دلیل دیگرش سیر تکوین شخصیتها و کنشگران این جریان است. من پیشنهاد میکنم که حتماً مطلب آقای عبدی در روزنامه شرق را در هفتههای گذشته بخوانند. اصلاحات هشت سال بر سر کار بود و دو قوه را در اختیار داشت. در واقع در حدود ۴۰ درصد قدرت را در دست داشتند. اما آیا توانستند از این ۴۰ درصد قدرت استفاده کنند؟ دستاوردهای جبری و خود به خودی روند اصلاحات بیشتر دستاوردهای ارادی جریان بود، این البته بحثاش مفصل است.
ج : دو مساله بسیار حائز اهمیت است، یکی حوزه اقتصاد است که یکی از محورهای اصلاحات بود که به آن توجه نشد، یعنی به وضعیت معیشتی مردم پرداخته نشد. دیگری خودی و غیرخودی کردن در درون اصلاحطلبان بود. اصلاحطلبان میبایست همراه با مردم و دیگر نیروهای همسو پیش میرفتند اما این کار را نکردند. یعنی اگر اصلاحات مثل پرندهیی بود با دوبال، یک بالش مردم بودند که متاسفانه این بال خوابید. دید اصلاحطلبان به مردم فقط در چارچوب روز انتخابات بود و توهم خودبرتربینی در تمام نیروهای سیاسی دیده میشود. بال دوم باقی نیروهای سیاسی بودند که با خودی و غیرخودی کردن اینها را هم از دست دادند. این مساله حتی از سوی خوشفکرترین افراد اصلاحطلب صورت گرفت. یعنی معتقد بودند ما نباید برای همه هزینه بپردازیم.
میگفتند ما باید اصلاحات را تعمیق دهیم نه گسترش. درنتیجه ارتباط با دیگر گروهها از بین رفت : فاز سوم این نقد که راه تنظیم ارتباط اصلاح طلبی با جناح راست است. به نظر من جریان اصلاحطلب در برابر جناح راست یا جیغ زد و شعار داد یا دنده عقب رفت، نه آن جیغ زدن درست بود و نه دنده عقب رفتنش. اگر اصلاحطلبان میخواستند موفق باشند باید راه تعامل با جناح راست را باز میگذاشتند. از طرف دیگر عقب نشینیهای پی درپی بود. اگر زمانی راستیها میگفتند نباید به غیرخودیها نزدیک شوید اینها عملاً اطاعت میکردند، در حالی که این مساله خلاف شعارهای آقای خاتمی بود. شعارهای محوری خود آقای خاتمی بود که سطح مطالبات را بالابرد. کدام اصلاح طلبی شعاری بالاتر از ایران برای تمام ایرانیان داده است اما عمل کردن به این شعار برای ایشان سخت بود. خب این عقب نشینیها هنوز ادامه دارد.
مساله بعدی نوع تشکیلات و سازماندهی نیروها و تغییر ساختار قدرت در ایران است. دوم خردادیها اکثراً دولتمردی را در روزنامه در آوردن میدیدند، اساساً به اقتصاد و مسائل اجتماعی توجه نمیکردند. میشود گفت که به متشکل شدن نهاد مدنی در جامعه بها ندادند. حوزه دیگر نقد حوزه اخلاقی اصلاحطلبان است. عدم رعایت پرنسیبهای اخلاقی در ارتباطات سیاسی اصلاحطلبان مسبب به نقد کشیدن این حوزه شده است و این ناشی از یکسری از بیاعتمادیهایی بود که حتی در شخص خاتمی هم به وجود آمد. این بیاعتمادی در میان شخصیتهای بزرگ جریان اصلاحات سبب وا رفتناش اصلاحات شد. حال وقتی تمام این مسائلی که اشاره شد را کنار هم بگذاریم به این نتیجه خواهیم رسید که تیم اصلاحات ضعیف بازی کرد. میتوان گفت که اگر اصلاحطلبان بر سر پرنسیبهای خود میایستادند، میتوانستند نتیجه بهتری بگیرند.
ج : به نظر من اصلاحطلبان مستلزم یک تعیین تکلیف سیاسی و روانشناختی هستند، به این معنا که سمت و سوی سیاسی کلانشان را مشخص کنند. آیا میخواهند تبدیل به یک سرمایه اجتماعی بشوند و از طریق کسب اعتبار تبدیل به یک قدرت سیاسی شوند یا میخواهند به هر نحوی وارد قدرت شوند. اینها الزاماً با هم در تعارض نیستند اما میباید اولویتبندی شوند. به نظر من هنوز دوم خردادیها این را انتخاب نکردهاند و دو دلیل دارد، یکی تنوع و تکثر داخلیشان است و دیگر تنوع انگیزههایشان است. اینکه نمیتوانند تعیین تکلیف بکنند به خاطر تنوع داخلیشان است. دوم خردادیها هنوز به عزم نقد نرسیدهاند. نقد قبل از آنکه یک تصمیم سیاسی باشد یک تصمیم روانی است. موقعی انسان به تصمیم نقد میرسد که به یک تحول درونی رسیده باشد. یعنی از خودش فاصله میگیرد و از بیرون به خودش نگاه میکند. اگر فقط روند اصلاحات را منعطف به انتخابات کنیم آنگاه نقدهای ما تکنیکی و تاکتیکی میشود، مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری نهم اصلاحطلبان دو سه کاندیدا داشتند ولی در انتخابات اخیر شوراها به این نتیجه رسیدند که یک لیست واحد داشته باشند و این مثبت بود، خب این مساله نوعی جمعبندی بود اما چرا این جمعبندی عمق پیدا نمیکند به خاطر این است که در حد تاکتیک باقی میماند، یعنی وارد ضعفهای گفتمانی، ساختاری و منشی خود نمیشوند. نقدهای اصلاحطلبان در سطح باقی مانده است.
ج : من احساس میکنم شما میخواهید به نقاطی بپردازم که در کوتاهمدت قابل حل باشد. ولی من در کوتاهمدت چیزی را قابل حل نمیبینم، مگر اینکه در درازمدت اصلاحطلبان تعیین تکلیف کنند که از کدام مسیر میخواهند حرکت کنند. گفتمانشان باید اصلاح شود، نوع روابط باید تغییر کند. من اصلاً فکر نمیکنم که برای کوتاهمدت راهکاری وجود داشته باشد. من الان تحلیلم تعلیق استراتژی است. تعلیق استراتژی یعنی فقدان پروژه کوتاهمدت سیاسی. در کوتاهمدت جریانات سیاسی پروژه تاثیرگذار ندارند، ولی هر انتخابات نیمه آزاد و نیمه باز را باید شرکت کرد. به نظر من در کوتاهمدت باید دو مساله را مورد توجه قرار داد، یکی آنکه جریانات اصلاحطلب واقعگرا باید بپذیرند که جریان راست اقتدارگرا تا اطلاع ثانوی اصلاحات را در حد پاورقی نمیپذیرد. در این صورت باید به مردم بگویند که سطح توقع این است، موانع هم وجود دارد و امکانات ما هم در همین حد است. در واقع در حال حاضر اصلاحات در پاورقی است. دومین نکته تقسیم کار است. اصلاحطلبان میتوانند یک نوع تقسیم کار داخلی داشته باشند و در این تقسیم کار شعارهایشان را شفاف کنند. شعارها نباید رمانتیک باشند. مصدق گفت نفت را ملی میکنم و کرد. شعارش ملموس بود.
ج : ملی _ مذهبیها مجمع الجزایری هستند با جزایر مختلف. هنوز به تصمیمگیری جمعی دربارهی انتخابات نرسیدهاند، ولی تصمیم گیریها تاکنون دموکراتیک بوده. تا حالاهر تصمیمی در این گروه دربارهی انتخابات گرفته شده جمعی موافق بودند جمعی مخالف و از این به بعد هم همینطور خواهد بود. من به شخصه معتقدم که در انتخابات در صورتی باید شرکت کرد که نیمه آزاد و نیمه باز باشد. اصلاحطلبان میباید در زمان فقدان پروژه به چهار اصل بپردازند که من آنها را تیتروار بیان میکنم:
۱. صبر ۲. اعتراض ۳. انباشت ۴. ارتباط
اگر ارزیابی ملی _ مذهبیها به این نتیجه برسد که حضور در انتخابات موثر است برنامه خواهند داشت.