منوی ناوبری برگه ها

جدید

ضدِ سیاست

سوسن شریعتی
سوسن شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : ضدِ سیاست
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : ــــــــــ



“ضد سياست” نام رساله‌يي است به قلم گئورگي كنراد، جامعه‌شناس، نويسنده و رمان‌نويس مجاري و يكي از فعالين صلح. اين رساله در سال ۱۹۸۲ تحت عنوان «خود درماني يك افسردگي» و معطوف به تجربه كشورهاي اروپاي مركزي و شرقي و مشخصا بعد از كودتاي ارتش شوروي در لهستان و به دنبال بحران اورو-ميسيل نوشته شده است: در زمانه‌يي كه روابط شرق-غرب وارد «جنگ سرد» جديدي شده بود. اين رساله نه از جنس ادبيات معترض است و نه رساله‌يي مختص فلسفه سياسي مربوط به رابطه جامعه مدني و دولت. نگاهي است شخصي به امر اجتماعي. اينكه چگونه مي‌توان خارج از قدرت، سياست ورزيد.

كنراد همچون انتلكتوئلي مستقل، خواهان آزادي در بيان و عمل، در اين رساله مي‌كوشد نشان دهد كه در شرايط از حيثيت افتادن «سياست سياستمدار»، تصلب احزاب، مرگ تخيل عمومي و بالطبع، تهديدشدگي امر اجتماعي و غيبت مشاركت شهروندان، چگونه و تحت چه شرايطي مي‌توان به گونه‌يي متفاوت به امر سياسي انديشيد و براي به صحنه آوردن آحاد، راه‌هاي جديدي را متصور شد؟ اين رساله نگاه متفكري است كه از خلال دو پديده، تهديد جنگ اتمي (در آغاز دهه هشتاد) و سنگيني سوسياليزم دولتي و گرفتاري ميان جهان دو قطبي-شرق و غرب- مي‌كوشد از اين حدود فراتر رفته و با تجربه شخصي، همچون شهروند و نيز جامعه‌شناس به حركت‌هاي اجتماعي و همه آن «اكثريت مردان و زناني كه نمي‌خواهند زندگي‌شان را به نخبگان در قدرت بسپارند»، نظر اندازد.

كنراد در اين رساله به سه نوع برقراري نسبت با سياست اشاره مي‌كند:

الف) سياستمداران. همه كساني كه درگير مساله قدرت و كسب آن هستند، نخبگاني كه به نام اكثريت يا بي‌اعتنا به آن، سكان قدرت را در دست دارند و سرنوشت عمومي را رقم مي‌زنند.

ب) غيرسياسي‌هايي كه بي‌اعتنا به موقعيت قدرت و اي بسا سرخوش از اين برائت، به وضع موجود تن مي‌دهند. يا براي اينكه در آن محتوميتي مي‌بينند يا به اين دليل كه سياست را كثيف و سياست‌ورزي را ناممكن و عبث تلقي مي‌كنند: پاكدامن اما بي‌اعتنا

ج) و دست آخر «ضد سياست» ورزاني كه خود را در اعتراض به سياست تعريف مي‌كنند. سياستي كه آمده است و همه ساحت‌هاي زندگي را تصاحب كرده و سرنوشت جامعه و آحاد آن را رقم مي‌زند و بود و نبود شهروندان را تعيين مي‌كند. به اين معنا« ضد سياست» نوعي بازگشت به حوزه سياست است براي اعتراض به آن. «ضد سياست»، «غير سياسي» نيست، ضد قدرت است. «ضد قدرت» آناني كه نمي‌توانند و نمي‌خواهند قدرت را به دست بگيرند، آناني كه نمي‌خواهند سياستمدار باشند و از مشاركت در سياست سر باز مي‌زنند، آن‌هايي كه به خطرات و محدوديت‌هاي فعاليتي كه همه چيز را معطوف به كسب قدرت مي‌كند. آگاه هستند. در واقع هدف‌شان بر سر جاي خود نشاندن سياست است.

واكلاو هاول اين نوع نگاه را قبل از هر چيز برخاسته از يك ضرورت اخلاقي، شخصي و وجودي مي‌داند: «واكنشي از جنس اخلاق و امري وجودي كه قبل از هر چيز به خاطر دل خودمان انجامش مي‌دهيم. فقط پس از اين انگيزه اگزيستانسيل و در ربط تنگاتنگ با آن است كه ملاحظات سياسي به دنبال مي‌آيد يعني اميد به اينكه اين فعاليت در سطحي عمومي‌تر نيز مفيد واقع شود، اميدي هر چند تاريك، نامشخص و غيرقابل ارزيابي.» در نتيجه وجه اشتراك پيروان سياست «ضد سياست» بيشتر از آنكه معطوف به تئوري باشد معطوف به نوعي تجربه دروني است: تلاشي مدام براي به وحدت رساندن فرد و شهروند، فردي كه شهروند نيز هست و از همين رو خواهان مقابله با تهديدهاي زمانه خود است. خواهان آن است كه فعاليت انتقادي‌اش را از زندگي خصوصي، بيولوژيك و ذهني خود جدا نكند: موجود انساني را از محيط طبيعي يا مصنوعي‌اش جدا نكند، امري كه مبناي اصلي اكولوژي سياسي است: انسان خالق را از كارش جدا نكند: تا مردم بتوانند مسووليت تاريخ خود را بپذيرند و فرهنگ خويش را بزيند. «ضد سياست» مي‌کوشد نشان دهد كه اجتماع را نمي‌توان به ديسكورهايي كه بر او –توسط اين يا آن نهاد، اين يا آن قدرت -چسبانده مي‌شود، خلاصه كرد.

اين معنايش اين نيست كه «ضد سياست» از پذيرش مسووليت سر باز مي‌زند بلكه نوع مسووليت‌ورزي‌اش متفاوت است. نه اتوپيك است و نه دستخوش كلبي‌گري رئاليستي مي‌شود. نوعي انتخاب اخلاقي است بيشتر از آنكه يك استراتژي جمعي تعريف شده داشته باشد. پروژه‌اش كسب قدرت نيست، به عبارتي، چوب لاي چرخ قدرت گذاشتن است. قدرتي كه بنا بر ذات ميل به بزرگ شدن دارد و بدل ساختن شهروند به رعيت، برده، بنده. به نام يك اكثريت باشد يا به نام مردم.

كنراد «ضد سياست» را اينچنين تعريف مي‌كند: «ضد سياست، توانايي متعجب شدن است. امورات را غريب، احمقانه و حتي ابسورد يافتن. خود را قرباني ديدن اما نپذيرفتن آن. مشروط به تصميم ديگري نبودن، نه در زندگي خود نه در مرگ خود. سر باز زدن از سپردن زندگي خود به دست‌هاي سياستمداران. به نام يك جمع يا اكثريت سخن نگفتن: بي‌ اين ادعا كه پشت سر خود ارتشي دارد، حزبي، ملتي يا طبقه‌يي و دولتي. عمل كردن بر اساس نوعي دفاع از خود. سوژه است در برابر اتوريته… متواضع در برابر افراد و مغرور در برابر نهادها. ضد سياست، مقاومت انتلكتوئل و نويسنده است در برابر قدرت بي‌اندازه طبقه سياستمداران و ساختارهاي سياسي. در چنين وضعيتي ضد سياست هميشه متهم است. هيچ نقش ديگري مناسب او نيست. او مخالف نظارت و كنترل فرهنگ است. ضد سياست اميدوار است كه نهادهاي دولتي به نقش‌هايي كه هيچ كس به جز دولت نمي‌تواند تقبل كند، تقليل پيدا كنند. هر چه را كه مي‌شود ملي كرد بايد ملي كرد. ضد سياست نقطه نظر قرباني است. قرباني‌اي كه هميشه ابژه اكسيون‌هاي تاريخي بوده است بايد سوژه سرنوشت خود شود. قرباني نمي‌خواهد قرباني باشد. در عين حال كه خواهان كسب قدرت هم نيست.»

در يك كلام “ضد سياست” كشف يك

انتروپو-مورفيزم سياسي جديد است. پيدا كردن يك نگاه شخصي از امور. سياستي نه معطوف به كسب قدرت كه معطوف به انسان.

ضد سياست توطئه يكسري دوست است، انترناسيونال معترضين: شبكه‌يي از سمپاتي‌ها. بي‌اعتنا به نزاع چپ و راست در تلاش براي آشتي ميان اتوپي و رئاليسم، «ضد سياست»، با بسط عادت‌هايي چون روح تساهل، گوش سپردن به ديگري، شبكه‌هاي دوستي، تبادل و گفت وگو، پرهيز از محدود شدن به ديسكورهاي ايدئولوژيك مي‌كوشد تقابل با تمركز قدرت را ممكن سازد.

كنراد اگرچه با تكيه بر تجربه كشورهاي اروپاي شرقي، دستخوش دولت‌هاي متمركز سوسياليست دولتي، تحت سلطه برادر بزرگ و گرفتار در نزاع شوروي-امريكايي حرف مي‌زند اما نشان مي‌دهد كه رفتار «ضد سياست» را همچون كنشي اجتماعي مي‌توان به همه تيپ اجتماعي تعميم داد: از دموكراسي‌هاي پارلماني اروپايي گرفته تا دولت‌هاي نظامي جهان سوم يا امريكاي لاتين. (سبزها در آلمان، جنبش صلح در انگلستان، مه 68 در اروپا، جنبش آگاهي‌بخش در برزيل و…)

اينكه چگونه مي‌توان در ميدان اجتماعي سياست ورزيد عليه «سياست» و به قصد نشان دادن سياست سياستمدارانه- معطوف به قدرت- بر سرجاي خود، مساله اصلي سياست‌ورزي‌هاي آلترناتيو است. در جهاني تهديد شده و در زمانه مرگ اتوپياها و نيز كلبي‌گري رآل –پليتيك. كنراد نه استراتژي تعريف مي‌كند و نه دستورالعمل اما تا اطلاع ثانوي ما را قانع مي‌كند كه «ضد سياست» قبل از هر چيز حفظ يك روحيه است: وضعيت روحي‌اي كه مركز ثقلش حفظ كرامت بشري است و نيز «آن دموكراسي‌اي كه در ميان خود ما برقرار است». نگذاريم ديگران معنايش را عوض كنند!


تاریخ انتشار : ۲۳ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : روزنامه اعتماد

ویرایش : شروین ۰ بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × دو =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.