صداهایی که مدتی تحمل میشد
با رضا علیجانی، سردبیر نشریه توقیف شده “ایران فردا” در مورد چگونگی آغاز بکار و توقیف موقت این نشریه گفتگو کردیم. نشریه ایران فردا توسط عزت الله سحابی منتشر می شد و در آن سال ها، یکی از اصلی ترین ارگان هایی بود که صدای نیروهای ملی-مذهبی را به گوش مردم و حاکمیت می رساند.
ج : دورانی که نشریه “ایران فردا” منتشر می شد دوران پس از جنگ بود. یعنی سالهای 71 تا 79 . در آن دوره نشریه های دیگری هم مثل کیان، پیام هاجر، آدینه، دنیای سخن، پیام امروز، جامعه سالم و… منتشر می شدند که هر کدام در زمینه کاری خود بسیار وزین و تاثیر گذار بودند. به نظر من این مجموعه نشریات، محصول یک دوره تاریخی خاص در ایران است. دوران پس از جنگ که هم در داخل قدرت و هم خارج از آن، حرکتی از یک نوع آرمانگرایی به سوی واقع گرایی ایجاد شده است.
سه محصول مهم این دوره در ساختار قدرت را می توان در حوزه نظری، فرهنگی و دینی “دکتر سروش” دانست، در حوزه هنر و ادبیات، “محسن مخملباف” و در حوزه مدیریت و کارهای اجرایی، “کارگزاران”. این سه و زیر مجموعه های آنها محصولات چندگانه دوران پس از جنگ هستند. آن سال ها دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی بود و فضای جنگ کمی فروکش کرده بود و آیت الله خمینی هم به تازگی فوت کرده بود و به این ترتیب، کشور وارد فضای جدیدی شده بود. این فضا فرصت یک نوع درون کاوی، تجدید نظر و شروع دوباره برای همه بود. به ویژه برای ساخت قدرت. در این دوره فضای مطبوعات تا حدودی باز شد و مطبوعاتی هم منتشر شدند اما این، یک توضیح سطحی از رویدادها است. اگر بخواهیم با دید جامعه شناختی و کمی عمقی تر و تاریخی تر به مسئله نگاه کنیم باید بگوییم که جامعه ایران تقریبا تا پیش از دوره قاجار، جامعه ای یکدست سنتی بود اما از اواخر دوره قاجار با تشدید روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که ایران با غرب برقرار می کند و همچنین رشد روزنامه های تجددگرا، رشد تدریجی آموزش و تحصیلات و شهرنشینی، این جامعه رفته رفته یکدستی خود را از دست می دهد و ناموزون می شود. دولت شبه مدرن تشکیل می شود اما اقتدار و تمرکز قدرت همچنان به نام سلطنت باقی می ماند، در حوزه اقتصادی و با وجود صنایع مدرن، صنایع سنتی هم به کار خود ادامه می دهند، حوزه های علمیه با بافت قدیمی خود پابرجا هستند اما در کنار آنها مدارس جدید و بعدا دانشگاه ها نیز آغاز بکار می کنند و …در همه حوزه این دوگانگی و ناهماهنگی وجود دارد و به این ترتیب ما یک «جامعه ناموزون با غلبه وجه سنتی» داریم.
اما به نظر من از اواسط دهه 60 ما وارد یک مرحله جدید تاریخی می شویم که می توان گفت جامعه ایران تبدیل به «جامعه ای ناموزون اما با غلبه وجه مدرن» می شود. رشد شهرنشینی، طبقه متوسط فرهنگی، تحصیلات عالیه، حضور گسترده زنان در حوزه های مختلف اجتماعی، و رسانه های جمعی – که کمی بعدتر، یک نمونه آن همین نشریه ایران فرداست که به آن می پردازیم- نشان دهنده غلبه وجه مدرن در جامعه ایران است. برای مثال ما در آخرین سال حکومت شاه حدود 118 هزار دانشجو داشتیم در دهه 70 شاید حدود 2 میلیون دانشجو داشتیم و درحال حاضر 3 میلیون دانشجو در داخل کشور داریم؛ و مسائلی از این دست ریشه های این تحول هستند. مثلا در این دوره به تدریج حضور اجتماعی زنان شتاب گرفت و این شاید مهمترین دستاورد “انقلاب” ایران و نه “حاکمیت” ایران باشد. یعنی مقاومت سنت در برابر حضور اجتماعی زنان ترک برمی دارد و زنان وارد حوزه فعالیت های مدنی می شوند.
این مسائل زلزله ای در اعماق جامعه محسوب می شوند که پس لرزه های آن به سطح جامعه نیز می رسد و در حوزه سیاست بروز پیدا می کند. جنگ به پایان رسیده است و به هرحال آن عامل خارجی که می توانست تا حدی خواسته ها را تعدیل کند، فضای سیاسی را نیم بسته نگاه دارد و تحرکات اجتماعی را محدود کند، جایگاه خود را از دست داده است. در چنین شرایطی است که جامعه – هم در بطن خود و هم در حوزه سیاست و قدرت- عطش یک دوران نوین را دارد. دولت سازندگی با سیاست های تعدیل و دیدگاه های خاص خود در حوزه های اقتصادی، سیاست بین الملل، اجتماعی و مدنی روی کار می آید و همین سیاست ها و نظرات بعدها در کارگزاران سازندگی جلوه گر می شود.
در این شرایط دیواره ای که بین اعماق جامعه و لایه های رویین سیاست و قدرت وجود داشت نرم تر می شود و این دو می توانند تعامل بیشتری با یکدیگر داشته باشند. در نتیجه طبقه متوسط فرهنگی که خواهان مشارکت و حضور در عرصه های مختلف و ایجاد تغییر است می تواند اعلام حضور کند و خود را بیش از پیش نشان دهد. این فشار از پایین و نرمش از بالا فضایی را بوجود می آورد که نهادهای اجتماعی و همچنین نشریاتی مانند ایران فردا در آن متولد می شوند. ضمن این که مهندس سحابی که مدیر مسئولی نشریه ایران فردا را برعهده داشت فردی موثر است که بیش از 10 سال سابقه زندان زمان شاه داشته است و سابقه عضویت در شورای عالی انقلاب، ریاست سازمان برنامه و بودجه، عضویت در مجلس خبرگان و مجلس شورا را هم در کارنامه خود دارد. ایشان همچنین به لحاظ شخصیتی و اخلاقی هم بعنوان فردی صادق، منصف و قابل اعتماد شناخته می شد. مهندس سحابی سال 69 بنا به دلایلی بازداشت می شوند و در جریان بازجویی هایش عقاید و نظراتش را بیان می کند و بر “منافع ملی” تکیه زیادی می کند. من گمان می کنم این ایده که ایران یک ظرف و کشتی بزرگی است که همه باید در آن، جا بگیرند باعث شد هراس قدرت از اینکه این صدا هم در جامعه شنیده شود مقداری کم شود و به این ترتیب با مجوز نشریه ایران فردا موافقت کردند. البته این ایده ها و نظرات مهندس سحابی پیش از آنکه در قالب نشریه ایران فردا منتشر شود بصورت سلسله مباحثی تحت عنوان “بحث های بنیادین ملی” در جزوه های زیراکسی منتشر می شد.
ج : فکر می کنم حدود سال 69. بعدها ما همین مباحث را در ایران فردا منتشر کردیم. ایده منافع ملی و اینکه جناح های سیاسی باید درکنار هم و باهم کنند و ایران یک ظرف بزرگی است که همه می توانند در آن جای بگیرند، نسیم و زمزمه تازه ای بود که شنیده می شد. این ایده و طرح آن از سوی مهندس سحابی اعتمادی را ایجاد کرد که منجر به دادن مجوز انتشار ایران فردا از سوی سیستم سیاسی آن زمان شد. در حال حاضر هم سرمقاله های مهندس سحابی در 73 شماره مجله ایران فردا بصورت کتابی تحت عنوان “دغدغه های فردای ایران” در دسترس است که به چاپ سوم هم از سوی انتشارات قلم رسیده و پیشنهاد می کنم مخاطبان شما آن را بخوانند. این کتاب نشان دهنده وجود ایده ای است که پیش از انتشار ایران فردا وجود داشت و در آن به نوعی بسط پیدا می کند.
به طور مثال در سرمقاله ایران فردا شماره 10 در آذر سال 1372 (دقت کنید چهار سال قبل از دوم خرداد 76 و طرح جامعه مدنی توسط آقای خاتمی) از ضرورت وجود «جامعه سیاسی مستقل» در برابر دولت سخن گفته شده است. و یا ضمن تشریح ضرورت خصوصی سازی از روندهای شکل گرفته در اقتصاد کشور در آن زمان انتقاد می شود (خرداد 1373) و یا در آبان سال 74 سرمقاله ایران فردا شماره 21 تحت عنوان «انتخابات آزاد؛ ضرورت ها و موانع ساختاری» نوشته می شود. و یا در بهمن 1375 تحت عنوان «فرایض دینی، انتخاب یا اجبار؟» به متکثر بودن جامعه ایران در ذات خویش اشاره می شود و از به کار گیری روش های اجبارگرایانه و به کارگیری زور انتقاد می شود و بالاخره سرمقاله معروف پس از دوم خرداد تحت عنوان «نه بزرگ» نوشته می شود و این تعبیر و تحلیل همگانی می شود. و یا یک هفته قبل از 18 تیر سرمقاله ای تحت عنوان «جنبش دانشجویی، هشدار!» چاپ می شود و یا در همین سرمقاله ها، سرمقاله «امنیت، شرط سرمایه گذاری» منتشر می شود و یا «تجربه سفارت آمریکا و درس های آن» و نظایر اینها که مرور آنها می تواند هم مرور چند سال از سالهای پر تب و تاب تاریخ معاصر و اخیر ما باشد و هم پیشتازی و اثرگذاری این نظرگاه در فضا و ادبیات و کنش سیاسی در ایران.
ج : نمی دانم می توان به این کار سهم دهی گفت یا نه اما اگر هم بود، سهم منصفانه ای نبوده است. شاید بتوان گفت این مجوز، نوعی “تعامل” بوده است. آن زمان نیاز به داشتن یک رسانه از سوی یک طیف وجود داشت. اما ساخت قدرت تا مدتی به این نیاز پاسخ نمی داد. اما پس از مدتی تصمیم گرفت که پاسخ بدهد. اما اگر به سیر تحولات در ایران توجه کنیم در ایران یک سیر تدریجی «حذف» وجود دارد و یک سیر تدریجی بازگشت. طبیعتا در این دوران نیروهای مذهبی نسبت به نیروهای غیر مذهبی بیشتر مورد اعتماد دولت بودند و ما، هم در عرصه مطبوعات و هم در دانشگاه ها این مسئله را می دیدیم. هرچند در آن زمان نشریاتی هم بودند که به دست نیروهای غیرمذهبی ایران منتشر می شدند و البته عملکرد مثبتی هم داشتند و شاید بتوان گفت این هم سهم آنها بود اما این سهم، از بالا به آنها داده نشده بود و تلاشی بود که از پایین شکل گرفته بود و از نظر من آنها نیز چون ما به «حداقلی» از خواسته های خود رسیدند. اما قدرت هم به نوعی پذیرفت که نمی توان جامعه را سیاه و سفید کرد و باید صداهای مختلف را شنید و به تعبیر شما باید به هریک از این صداها سهمی داد. اما این سهم به نظر من در یک کنش و واکنش اجتماعی تقسیم شد نه بر اساس یک طراحی و برنامه از پیش آماده شده. صداهایی شنیده می شد که خودشان هم فعال بودند و در مقابل، صداهایی که فعالیت نمی کردند شنیده نمی شدند…
ج : بله به این معنا درست است. یعنی با این کار، سطح تحمل هر طیفی تعیین شد. اما ما حتی در دولت اصلاحات هم هیچگاه مجوز روزنامه دریافت نکردیم. حتی مجوز یک فصلنامه (یعنی سالی 4 شماره!) برای نهاد فرهنگی که من هم در آن عضو هستم یعنی “دفتر پژوهش های فرهنگی دکتر شریعتی” به ما داده نشد. این مسئله اصلا عادلانه نبود.
ج : نه نمی خواهم بگویم بیشتر بود اما به هر حال اصلاح طلبان هم به یک دموکراسی لایه بندی شده معتقد بودند. به این معنا که به خودی ها آزادی و سهم بیشتری داده می شد و البته این مسئله به نوعی در دوره آقای هاشمی هم وجود داشت اما در دولت اصلاحات هم ادامه پیدا کرد. البته بخشی در اصلاح طلبان به تدریج پذیرفتند که دموکراسی می تواند لایه بندی شده نباشد و پیش شرط نداشته باشد. اما اگر من موضع خاص خود را( بعنوان نمونه ای از کسانی که تقاضای مجوزشان در دوره اصلاحات پذیرفته نشده) کنار بگذارم و از موضع کلان و منافع ملی (همان دیدگاه مهندس سحابی) به شرایط آن زمان نگاه کنم قطعا اوضاع بهبود پیدا کرده بود و بسیاری از مسائلی که در دولت قبلی قابل طرح نبود در دوره اصلاحات مطرح شد و این شاید به نوعی اراده و خواستی بود که در متن انقلاب اسلامی نهفته شده بود. انقلاب اسلامی انرژی را آزاد کرد که یکی از مهمترین شعارهایش “آزادی” بود و این خواست، کم و بیش می خواست محقق شود. اگرچه در حال حاضر مطبوعات ما با محدودیت های زیادی روبه رو هستند اما آزادی آن از آزادی مطبوعات پیش از انقلاب (بویژه دوره زمانی 42 تا 57) بیشتر شده است. این باز شدن فضای کار هم دیالکتیکی است میان ساخت قدرت و ساخت اجتماعی. مثل کودکی که رشد پیدا می کند و پدر و مادرش نمی توانند دهان او را ببندند.
ج : این نکته را به نوعی می توان پذیرفت. فعالیت این نشریه هم با آنکه فعالیت مطبوعاتی به حساب می آمد اما در آن دوره بدلیل فقدان نهادهای حزبی، مطبوعات هم کنش سیاسی پیدا کرده بودند درحالیکه در یک جامعه موزون نباید اینطور باشد. مانند جنبش دانشجویی که باری بیش از ظرفیت آن بر دوشش گذاشته شد چراکه امکان و فرصتی برای نهادهای دیگر نبود. مطبوعات هم به همین شکل بود. وقتی مجوز تشکیل حزب داده نمی شود، افرادی که می خواهند فعالیت حزبی داشته باشند به جای حزب، مطبوعات را برای فعالیت هایشان انتخاب می کنند. البته اینطور نیست که الزاما قصد پیشینی برای این کار داشته باشند بلکه بصورت طبیعی این اتفاق می افتاد. حدودا از سال 78 می توان گفت که ایران فردا ارگان جریان اجتماعی ملی – مذهبی بود، خود را تعریف می کرد و به انتخابات شورای شهر وارد شد و ساخت قدرت نیز در یک توافق نانوشته پذیرفته بود که ایران فردا ارگان این جریان اجتماعی است.
ج : بیشتر تحمل می شد. البته ما فعالیت حزبی مستقل هم داشتیم. وقتی شورای فعالان ملی- مذهبی تاسیس شد همواره فعالیتی مستقل از مجله ایران فردا داشت که اطلاعیه و بیانیه صادر می کرد. البته ما اخبار آن را در نشریه منتشر می کردیم. اما ایران فردا فعالیت مستقل مطبوعاتی خود را هم داشت که بحث های کارشناسی در حوزه های مختلف را منعکس می کرد. درواقع این دو نهاد با یکدیگر همپوشانی داشتند اما مستقل از هم فعالیت می کردند. ایران فردا با هیات تحریریه و سازماندهی مستقل خود فعالیت می کرد، شورای فعالان ملی – مذهبی هم مستقلا کار خود را می کرد، من و طیفی که متاثر از دکتر شریعتی بودیم هم نهاد فرهنگی مستقل خود را داشتیم و نهضت آزادی هم با کمی فاصله از ما به فعایت خود ادامه می داد. ما با نهضت آزادی همسایه بودیم، هم خانه نبودیم.
ج : ایران فردا ایده مهندس سحابی بود و به نوعی می توان گفت در آن دوره ادبیات زیراکسی به ادبیات مطبوعاتی تبدیل شد. همانطور که گفتم در دوران پس از جنگ، جامعه ایران می خواست فصل جدیدی را آغاز کند و درحال نفس کشیدن بود اما این نفس کشیدن ها در حوزه های فرهنگی و سیاسی بصورت ادبیات زیراکسی بود و هنگامی که فضا کمی بازتر شده بود این ادبیات، به مطبوعات منتقل شد. همانطور که در حال حاضر هم وقتی فضای مطبوعات با محدودیت مواجه می شود این ادبیات به فضای مجازی منتقل می شود و به نوعی بازگشت به نوعی ادبیات زیراکسی با دامنه خاص تر است. به نظر من امروز اگر فضای مجازی در دسترس افراد نبود ما شاهد رشد انفجاری جزوات زیراکسی بودیم. همانگونه که در 10 سال اخیر شاهد رشد نشریات دانشجویی هستیم. نشریات دانشجویی سیگنالی است از همین تحولاتی که اشاره کردم. یعنی دانشجویان دور هم جمع می شوند، به حرف و درد مشترک می رسند و تصمیم می گیرند آن را در قالب یک نشریه دانشجویی منتشر کنند.
ج : شاید جالب باشد، نام ایران فردا نمایان گر دغدغه خاص مهندس سحابی است. من حتی در رویدادهای اخیر از لحاظ روانشناختی هم تامل و توجه کردم و متوجه شدم اولویت بسیاری از افراد در میان مسائل مختلف؛ اول خودشان هستند. عده ای دیگر که از لحاظ اخلاقی متعالی تر هستند به منافع “ما”ی جمعی یا حزب و جریان خود توجه می کنند. اما بسیار کم هستند افرادی که از میان “من” ، “ما” و “ایران” ، ایران را بعنوان اولویت اول خود انتخاب کنند. از دیدگاه دغدغه ملی به تمام مسائل کشور نگاه کردن ویژگی بود که من سالها در مهندس سحابی دیده ام. ایشان جامعه آن زمان خود را نمی پسندید (همانطور که جامعه امروز را نمی پسندد) اما به فردا هم نگاه می کرد و شاید نام ایران فردا را از این جهت انتخاب کرده است که به ایران آینده امیدوار است و گویی این حرفها را برای ایران فردا می زند. در آن زمان که سرمقاله های اسران فردا به قلم مهندس سحابی نوشته می شد برخی انتقاد می کردند که گوش شنوایی برای شنیدن این حرفها وجود ندارد. اما استراتژی مهندس سحابی در این گفت و گو با ساخت قدرت این بود که حتی اگر طرف مقابل گوش خود را بسته باشد، یک طرف سومی هست که می بیند، می شنود، قضاوت می کند و آموزش می بیند. به نظر می رسد این استراتژی در ایران جواب داد و باعث رشد جامعه مدنی شد. امروز هم این امید به فردا را در مشی و منش و احساسات مهندس سحابی می بینیم.
ج : ایران فردا ابتدا با دیدگاه ها و بحث های توسعه ای بویژه در مباحث اقتصادی آغاز به کار کرد و همواره یکی از منتقدان دیدگاه های آقای رفسنجانی محسوب می شد. البته این تسامح دولت وقت در مورد نشریه ای که تمام سیاست های اقتصادی دولت را نقد می کند قابل توجه است چراکه در ادامه کار هم این نشریه با مانعی از سوی دولت مواجه نمی شود و اجازه نشر دارد.
ج : نه. ایران فردا تا پس از دوم خرداد هیچگاه به دادگاه نرفت. شاید تذکراتی گرفته باشد اما با هیچ ممانعت جدی برای انتشار رو به رو نشد. یکی از بخش های اصلی مجله، سرمقاله های مهندس سحابی بود که حول موضوعات استراتژیک نوشته می شد. یکی از مقاله ها تحت عنوان “پس از آزادی” است که من خاطرم هست ایشان پس از بازگشت از سفر خود به خارج از کشور این مقاله را نوشت به این منظور که آزادی فقط موانع را برمی دارد اما نمی تواند تمام مشکلات را حل کند. مقصودم این است که ایران فردا نسبت به تمام مسائل روز کشور یک نگاه توسعه ای داشت که در نگاه روشنفکری آن زمان، مفقود بودند.
همچنین یک نگاه ملی داشت که بر اساس آن، معتقد نیست که جریان راست باید حذف شود بلکه می گوید هر دو طرف باید یکدیگر را به رسمیت بشناسند تا در این ظرف ملی جا بگیرند. از موضع منافع ملی به همه چیز نگاه کردن در ایران و جا افتادن این نوع نگاه که امروز افراد دیگری هم از آن سخن می گویند، بسیار تحت تاثیر نشریه ایران فردا و بویژه سرمقاله های مهندس سحابی است. چراکه ایشان یک پیشینه تفکر چپ اقتصادی دارد اما در عین حال گذشته اندیشه چپ در ایران را نه از موضع راست که از موضع چپ نو به نقد می کشد و به همین جهت است که صدای او خوب شنیده می شود.
به هر حال گفتاری که ایران فردا مبلغ آن بود، گفتاری توسعه گرا با دید منافع ملی و مذهبی نواندیشانه بود و در موضع استراتژیک هم راهکارهای مسالمت آمیزی ارائه می داد. این نشریه به همراه نشریات دیگری که در آن دوره منتشر می شد توانست یک تغییر گفتمان را در فضای سیاسی و اجتماعی ایران تقویت کند و در این رویکرد اصلاحی به روند اجتماعی، ایران فردا و بویژه سرمقاله های مهندس سحابی نقش به سزایی داشت. ما می بینیم که این مجله در سال 72 از جامعه مدنی و توسعه سیاسی صحبت می کند درحالیکه تصور بر این است که تولد این مباحث، پس از دوم خرداد است. ما در مطبوعات فعالیت می کردیم و البته آقای هاشمی هم در دولت، از سیاست تعدیل اقتصادی به “توسعه” توجه می کرد. اما اولویت “منافع ملی” در کنار خواسته های دیگر همچون آزادی، استقلال، عدالت، انتخابات آزاد و حقوق بشر و توجه به این شاخص یکی از ویژگی های منحصر به فرد گفتمانی بود که در مطبوعات شکل گرفته بود.
ما تابعی از شرایط سیاسی کشور بودیم و هرچقدر جامعه بازتر و سیاسی تر شد فعالیت مجله هم سیاسی تر شد و به تدریج از دو ماهنامه به ماهنامه و دوهفته نامه تبدیل شد و صدای بخشی از جامعه ایران را منعکس می کرد. بعدها من در تجربه های اجتماعی خود حتی در شهرهای دورافتاده و دانشگاه ها دیدم که ادبیات ما با افرادی که با آنها هم صحبت می شدیم بسیار شبیه یکدیگر است. به قول یکی از متفکرین، ارگان ارگانیزه هم می کند یعنی این مجله ارگانی بود که باعث وحدت هم می شد و برای ما و بخشی از جامعه به نوعی تبدیل به یک نقطه وصل شده بود. به هر حال ایران فردا هم برای من و هم دوستان دیگری که در آنجا فعالیت داشتند یک دوران طلایی محسوب می شود.
ج : هنگامی که مهندس سحابی تصمیم داشتند این مجله را منتشر کنند چند حلقه از دوستان جوانی که البته حالا میانسال شده اند در فضای مطبوعات آن زمان حضور داشتند.عده ای سابقه فعالیت در دفتر امت (جنبش مسلمانان مبارز) دکتر پیمان را داشتند و برخی دیگر پیرامون مهندس سحابی بودند و نقطه نطرات ایشان را قبول داشتند. هنگامی که مهندس سحابی مجوز نشریه ایران فردا را گرفت از بعضی از این افراد نیز برای همکاری در این نشریه دعوت کرد. من اینجا باید از فصلنامه حسن یوسفی اشکوری به نام “احیا” یاد کنم که به گمانم بیش از 4_5 شماره هم منتشر نشد. مهندس سحابی و آقای اشکوری هردو مدتی نماینده مجلس و بایکدیگر همسو بودند و به یک نحوی هسته اولیه تحریریه ایران فردا از همین فصلنامه احیا شکل گرفت. علاوه بر این، نشریه ای هم به نام “دریچه گقتگو” منتشر می شد که یک تیم مطبوعاتی نیز در آنجا شکل گرفته بود و بخشی از آن وارد تحریریه ایران فردا شد.
ج : تا جایی که خاطرم هست محمد بهزادی، علیرضا رجائی، سعید مدنی، مصطفی تنها، عیسی خندان و برخی دیگر در دریچه گفتگو مشغول به کار بودند که البته بعد از چند شماره، این نشریه هم به نوعی جوانمرگ شد. به هر حال محور توافق تمام این نیروها که از چند تحریریه نشریات قبلی گرد هم آمده بودند مهندس سحابی بود و به این ترتیب اولین تحریریه ایران فردا شکل می گیرد.
ج : من و همسرم، مهندس سحابی را از دهه 60 می شناختیم و البته با آقای اشکوری هم ارتباط داشتیم. مهندس سحابی پس از یک دوره نمایندگی مجلس، در شرکت سهامی انتشار مشغول بود و من هم گاهی در همان شرکت به دیدن آقای اشکوری می رفتم که این دیدارها باعث شده بود با مهندس سحابی نیز مراوده پیدا کنم. در هنگامی که در دهه 60 من در زندان بودم، ماجرای اعدام های سال 67 پیش آمد. در آن هنگام همسرم به مهندس سحابی مراجعه کرده بود تا هر کاری می تواند بکند مانع از اعدام ماها شود. و انصافا ایشان هم برخورد فعالی کرده بود و با یکی از روحانیونی که مدتی در یکی از کمیسیونهای مجلس اول همکار بود و آن موقع در قوه قضاییه و این ماجراها دست اندرکار بود، تماس گرفته بود و ظاهرا آنها هم گفته بودند قصد اعدام های جدیدی را ندارند…
پس از آزادی از زندان و از شماره سوم یا چهارم نشریه مقالاتی از من در ایران فردا منتشر می شد. البته اول با اسم مستعار و سپس با نام اصلی. جالب است که اولین مقاله من در نقد سرمقاله و دیدگاه مهندس سحابی در رابطه با استقلال و نظریه ایشان در این مورد و هراس فراوان از تجزیه ایران توسط قدرت های بزرگ بود که انصافا خود مهندس از نقد استقبال کرده و گفته بود حتماً چاپ شود. البته در شماره بعد یکی از اعضای تحریریه طی مقاله ای پاسخی به نقد من داد. اما حضور مستقیم من مربوط به دعوت آقای اشکوری برای فعالیت در سرویس اندیشه مجله می شود. به هر حال پس از ورود به تحریریه من در ابتدا دبیری سرویس اندیشه را که تا آن زمان برعهده آقای اشکوری بود برعهده گرفتم، بعد از آن دبیر تحریریه شدم و در نهایت هم سردبیری نشریه را بر عهده گفتم. کارهای سردبیری حدودا 11-10 شماره نخست نشریه را آقای مدنی انجام می داد، 10 شماره بعدی را آقای رشیدیان بر عهده داشت و از شماره 22 تا 73 – که در چاپخانه توقیف شد – هم توسط من انجام می شد. البته در آن زمان نام کسانی که سردبیری می کردند زده نمی شد اما بعد از دوم خرداد و باز شدن فضای سیاسی نام من را بعنوان سردبیر در نشریه می زدند. من درواقع اولین حقوق مطبوعاتی ام را از ایران فردا گرفتم و مبلغش هم 50 هزار تومان بود که البته برای آن زمان من خیلی خوب بود.
ج : من از آذر 74 یعنی پس از انتخابات مجلس پنجم سردبیر شدم. مجله ایران فردا یک کار دسته جمعی بود و جدا از سردبیر، یک شورای سردبیری داشت. اما می توان گفت حضور من در آنجا باعث شد انتشار آن ریتم منظم تری پیدا کند چراکه اوایل، بصورت گاهنامه منتشر می شد. تغییر دیگری هم که ایجاد شد چون من صبغه روشنفکری هم داشتم شاید تا حدودی پای این موضوعات را بیش از قبل به نشریه باز کردم. اما بطور کلی وجه غالب ایران فردا سیاسی – اقتصادی با دید آزادی خواهانه و توسعه ای بود.
ج : من آن زمان در زندان بودم و شاید همین زندانی بودن من تا حدی در دریافت این جایزه اثر داشت. در آن سال ها بسیاری از افرادی که در دهه 60 به زندان رفته بودند پس از آزادی تصمیم می گرفتند که از فضای سیاسی و حتی روشنفکری و فرهنگی موجود قهر کنند و فاصله بگیرند. اما من و چند تن از دوستان مانند آقای رحمانی، علی رغم اینکه در دهه 60 تجربه زندان را داشتیم پس از آزادی تحلیلمان این بود که باید در همین فضای موجود فعالیت کرد و به همین جهت وارد گفتمان سیاسی و استراتژیک جدیدی شدیم. به هر ترتیب گزارشگران بدون مرز که با زندگی من آشنایی داشتند تصمیم گرفتند جایزه روزنامه نگار سال را به من بدهند و من هم خبر این جایزه را هنگامی که در زندان بودم در یک تماس تلفنی از سوی همسرم شنیدم. البته من هنوز این گوی بلورین را ندیده ام چراکه در آن زمان یکی از همکاران محترم مطبوعاتی، آقای کردوانی (مدیر مسئول نشریه جامعه سالم) که به کنفرانس برلین رفته بودند به جای من این جایزه را دریافت کردند. من پس از مدتی از زندان آزاد شدم و برخی بر این باور هستند که اعطای این جایزه در آزادی من بی تاثیر نبوده است.
به هر حال همه این اتفاقات مربوط به گذشته است اما من به آینده بسیار امیدوارهستم. در حال حاضر هم شاید موازنه قوای سیاسی به نفع دموکراسی نباشد اما موازنه قوای اجتماعی به نفع دموکراسی است و من مطمئن هستم که در آینده ای نه چندان دور، روزنامه نگاران و مطبوعاتی ها آزادتر و راحت تر بتوانند فعالیت حرفه ای خود را انجام دهند و حتی نیازی به ادغام کردن کنش سیاسی و حزبی با فعالیت مطبوعات هم وجود نداشته باشد!