شریعتی و روشنفکریی امروز
جریان روشنفکریی به اصطلاح دینی در ایران، تقریباً همزمان با شکلگیریی نسل دوم کاست روشنفکران مشروطه در کشور پدید آمد، و در دوران غربزدگیی شبه مدرن رضاشاهی تا حدودی فعالیت نمود. اما در دوران محمدرضاشاه به صورت یک گرایش نیرومند و تأثیرگذار درآمد. در دوران محمدرضاشاهی، جریان فکریی موسوم به “خداپرستان سوسیالیست” که در سالهای ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴ تحت رهبریی فکری و تشکیلاتیی مهندس “جلالالدین آشتیانی” و “محمد نخشب” پدید آمد را میتوان اولین گرایش روشنفکریی به اصطلاح دینی، یا به تعبیر دقیقتر “روشنفکریی التقاطی”، در این دوران دانست.
اساس و شالودهی جهانبینی و رویکرد عملیی گرایش روشنفکریی به اصطلاح دینی را، نوعی تفسیر مدرنیستیی دین و نحوی بازخوانیی منطبق با زمان و علوم زمانهی مفاهیم و معانیی دینی تشکیل داده و میدهد. و این امر البته موجب خدشهدار گردیدن خلوص اندیشهی دینی و سیطرهی تدریجیی تأویلهای اومانیستی و مدرنیستی بر معانیی قدسی و الهیی مفاهیم دینی میگردیده و میگردد.
جریان روشنفکریی به اصطلاح دینی در دورههای مختلف حیات خود به لحاظ میزان صداقت و اخلاص رهبران و نیز کارکرد تاریخی و اجتماعی و نقشی که در جریان مبارزات انقلابی بازی کرده است، دارای حال و هواهای مختلف و متفاوت بوده است. در مقطع مشروطه برخی چهرههای اصلی روشنفکریی به ظاهر دینی ایران، دارای همان سوابق و وابستگیهای کلیی منورالفکران عهد مشروطه بودهاند. در مقطع سلطنت مخوف رضاشاهی، چهرهی بارز جریان روشنفکریی التقاطی و به ظاهر دینیی ایران، در آراء و شخصیت پر مسئله و مشکوک و وابستهی احمد کسروی ظاهر گردیده بود.
در دورهی محمدرضاشاهی، نسل نخست روشنفکران التقاطیی به اصطلاح دینی، یعنی خداپرستان سوسیالیست، دارای صداقت در شخصیت خود بودند، اما به شدت گرفتار انحراف در عقاید بودند. در نسلهای بعدی روشنفکران به اصطلاح دینیی عصر محمدرضاشاهی، این روند انحراف در عقاید متأسفانه از عمق و شدت بیشتری برخوردار گردید، به گونهای که در سال ۱۳۵۴ و پس از آن در سازمان مجاهدین خلق آن زمان و منافقین بعد از انقلاب(به رهبری رجوی)، به صورت یک نفاق تمامعیار ظاهر گردید.
سردمداران جریان روشنفکریی التقاطی یا به ظاهر دینیی پس از انقلاب، یعنی تشکلی چون “نهضت آزادی ایران” و افرادی چون عبدالکریم سروش، دیگر فاقد هرگونه صداقت مبارزاتی و اسیر عمیقترین صور التقاط و انحراف لیبرالیستی بوده و به صورت همپیمانان استراتژیک و دائمیی دستاندرکاران سرمایهداران جهانی درآمدهاند.
البته در میان روشنفکران به اصطلاح دینیی دوران محمدرضاشاهی، بودند چهرههایی که به لحاظ شخصیت، از صداقت و حتی معنویت درونی بهرهمند بودند، هر چند که به لحاظ اعتقادی گرفتار برخی انحرافات و اعوجاجهای فکریی جدی بودهاند. یکی از این افراد، مرحوم دکتر علی شریعتی است، که به لحاظ فردی و شخصی دارای سجایایی چون صداقت و درد دینداری و شور معنوی و انقلابی و احساسات بلند عرفانی و انسانی بود، و در مسیر مبارزه با رژیم ستمشاهی نیز به راستی مبارزه و مجاهده نمود(هرچند که در این زمینه نیز ممکن است بتوان بر بعضی رفتارها و تاکتیکهای او خرده گرفت)، اما در عرصه و قلمرو مباحث نظری، گرفتار کاستیها و ضعفها و اعوجاجاتی بود که در جای خود قابل تأمل بوده و نقد و نقادیی آنها ضروری است.
مرحوم شریعتی یکی از چهرههای جریان روشنفکریی به اصطلاح دینیی ایران است. او شخصیتی پرشور و زبانی گیرا و طبعی شاعرمسلک و روحی آزاده و عصیانی و شورشگر داشت. در لابلای حرفها و نوشتههای او میتوان درد دین و تعلق به معنویت و اسلامخواهیی صادقانه را تشخیص داد.
اما او در قلمرو نظر، مثل بسیاری دیگر از نسل روشنفکران به اصطلاح دینیی دوران خود، گرفتار جوزدگی و مرعوبیت نسبت به مارکسیسم و تقلید از قالبها و مفاهیم و چارچوبهای ایدئولوژیی مارکسیستی بود. مارکسیسم یکی از صور ایدئولوژیک مدرنیته است و با خود کلیت روح اومانیسم تجدد را نیز همراه دارد. حضور رگههایی از این روح اومانیستی را شاید بتوان در تفسیر خوشبینانهی مرحوم شریعتی در تلقیهای او از اصطلاح “اومانیسم اسلامی”(که در ذهن مرحوم شریعتی معنایی مغشوش و مغلوط و تحریفشده دارد) شاهد بود.
علی شریعتی معتقد به “پروتستانتیزم اسلامی” بود و این معنا را در کتابهایی چون “از کجا آغاز کنیم؟” و “ما و اقبال” بیان کرده است. مرحوم شریعتی فاقد تعریفی درست و منطبق با واقع از پروتستانتیزم مسیحی بود، و اگر پروژهي پروتستانتیزم اسلامی او موفق میشد و یا خدای ناکرده موفق شود، حقیقت تابناک اسلام را به مسلخ سرمایهسالاریی اومانیستی میبُرد یا میبَرد. هرگز چنین مباد.
رویکرد شریعتی به روح و باطن تعالیم اسلامی بهگونهای بود که نتیجهی آن رسماً و علناً به التقاط میانجامد. مرحوم شریعتی در کتاب “انسان و اسلام” صراحتاً از ضرورت تفسیر و تأویل متون سنتیی مذهبی بر پایهی “بینش و تجربهی جهان امروز و ایدئولوژیهای امروز” نام میبرد، و این چیزی نیست مگر دعوت به مسخ حقیقت دین و باطن قدسی و معنوی و فرازمانیی اسلام. البته بیتردید مرحوم شریعتی از نهایت و لوازم این نظر و سخن خود مطلع نبوده، وگرنه، به اصلاح و تصحیح آن میپرداخت.
در ادامهی این انحرافات و پارهای تصورات و تفسیرهای التقاطی و اکثراً شبه مارکسیستیای که مرحوم دکتر شریعتی از مفاهیم و یا عناصر فرهنگ اسلامی ارائه میداد، یک انحراف بسیار تلخ در تفسیر شبه ماتریالیستی او از مفهوم “دنیا” و “آخرت” وجود دارد، که متأسفانه در بطن خود دارای نتایج و توابع و لوازم خطرناکی است. مرحوم شریعتی در مقالهی “انسان، خداگونهای در تبعید” و “سلسله درسهای اسلامشناسیی حسینیه ارشاد” به گونهای از دنیا و آخرت سخن میگوید که معنایِ آن اصلاً نفی وجود “آخرت” به عنوان یک عالم عینی در برابر “دنیا” و در ادامهی آن به عنوان عالم پس از مرگ میباشد. مرحوم شریعتی، دنیا و آخرت را یک “صفت” و یا “بینش” تلقی مینماید.
علیرغم تمامیی این انحرافات فکری و اعوجاجهایی که گفتیم، باز بر این نکته مهم تأکید میورزیم که مرحوم شریعتی فردی دارای صداقت و شور معنوی و انگیزهی دینداری بوده و بهویژه نقش و سهم او را در پیشبرد امر مبارزه نمیتوان و نباید فراموش کرد. تفسیر مرحوم شریعتی از مدل حکومتیی مورد نظر او، که در کتاب “امت و امامت” مطرح گردیده، یک تعریف انقلابی است که از جهاتی پوستهی تفاسیر لیبرال ـ دموکرات و سرمایهسالارانه را در هم میشکند. در مدل “دموکراسی متعهد” مرحوم شریعتی میتوان رگهها و گرایشهایی از مدل “مردمسالاریی دینی”ی پس از انقلاب اسلامی را شاهد بود.
در خصوص نسبت شریعتی با افراد و چهرههای امروزیی جریان روشنفکریی به اصطلاح دینی، به این امر بسیار مهم باید توجه کرد که روح آراء و شخصیت دکتر شریعتی، انقلابی و ظلمستیز و عدالتطلب و دینطلب است، و همین امر مرحوم شریعتی را از چهرههای امروز روشنفکریی التقاطی و به اصطلاح دینی(افرادی نظیر سروش و کدیور و اعوان و انصار نهضت آزادی و…)، که در خدمت نظام سرمایهداریی جهانی و ضدانقلاب لیبرال ـ فراماسونری قرار دارند، کاملاً متمایز و جدا ساخته و به او جایگاهی برجسته و خاص میبخشد.
در واقع شور انقلابی و گرمای معنوی و غیرت دینمداری شریعتی آن قدر هست که علیرغم همهی انحرافات فکریی او، امروز نیز همچون گذشته از صداقت و شور وجود او در مبارزهی علیه استکبار و نظام جهانیی سرمایهداری بهره بگیریم، هرچند که باید با دقت و هوشیاری و انصاف و خودآگاهیی نقادانه و ملهم از اسلام اصیل فقاهتی، به نقادی وجوه ناصواب آراء او نشست.