شریعتی سوسیالیستی رادیکال بود. و میگفت:
“… من سرمایهداری را در هر شکلاش ربا میدانم…”۷۴
“سوسیالیسم، جامعهای طبقهای میسازد…”۷۵
پس از نقل چند آیه میپرسد :
“… آیا اینها نفی مطلق مالکیت خصوصی بر منابع تولید یا سرمایه نیست…”۷۶
“… تشیع از آغاز اسلام ، با تکیه بر عدالت و ولایت و امامت علی که نمونهی برابری و مظهر خصومت آشتیناپذیر با قدرتطلبی و سرمایهداری و بهرهکشی و ظلم و جوهر ناب تقوای انسانی و اقتصادی و عدل قاطع و خشن و دفاع از طبقات مظلوم و ملتهای محروم در نظام خلافت اسلامی است، نمایندهی اسلام انقلابی و مردمی و ضد طبقاتی بود و اسلام که پس از پیامبر گرایش به راست را آغاز کرد…”۷۷
شریعتی در نقد و طرد سرمایهداری و بورژوازی از هر دشنامی استفاده میکند. میگوید:
“… روح بورژوازی چیست؟…باید…بورژوازی را به صورت یک طبقهی کثیف متعفن پول پرست و… مطرح کنم…”۷۸
“… بورژوا آدم بد و پستی است…”۷۹
“… اکنون، سئوال اساسی این است که شما، اگر فردا رهبری یک جامعه را به دست گرفتید تا یک جامعهی انقلابی بر اساس این جهانبینی و این ایدئولوژی بیافریند، با این سرمایهها چه میکنید، با سرمایهداران چگونه رفتار میکنید؟ برای طبقهی کارگر و دهقان چه ارمغانی بالاتر از مارکسیسم دارید؟ آیا سرمایهداران رباخوار، متقلب، وابسته به استعمار، فاسد، بهایی مال مردم خور را به دست عدالت انقلابی میسپارید اما سرمایهدارانی را که ربا نمیخورند، تقلب نمیکنند، ملیاند، صالحاند، مسلمان نمازخوان وجوهات بدهاند و مال کسی را نه تنها نخورده اند که خیرات و مبرات و حسنات هم کردهاند، نگاه میدارید و تشویق و تأئید و تقویت میکنید، طبقه کارگر را – به عنوان طبقهای که نیروی کارش را به سرمایهدار میفروشد تا زنده بماند- حفظ میکنید و تنها میکوشید که هر چه بیشتر از خدمات رفاهی و بهداشتی و مزد بیشتر برخوردار شوند یا آنها را زندان طبقاتی خود رها میکنید…”۸۰
“… این طبقهی بورژوازی متوسط است که وحشتناک و هیچ است و اعتقاد و بیاعتقادیاش هر دو مساوی است. میدانید بدبختی دین اسلام از چیست؟ از آنجا است که این طبقه به وجود آمد و دین وابسته شد و رابطهای بین حوزه و بازار پیدا شد.اگر اسلام بتواند روزی از این رابطهی کثیف نجات پیدا کند، برای همیشه رهبری بشر را به عهده میگیرد و اگر این رابطه بماند، دیگر اسلام رفته است…”۸۱
“… آدم چهار پولی دیناش ارزش ندارد، دیناش دین منفور و دین کثافت است، و اصولاً اعتقاداتاش نجاست است، پست است. او آدم پستی است…”۸۲
“… در چشم ما، بورژوازی پلید است، نه تنها نابود میشود، که باید نابودش کرد… [بورژوازی انسانها را] به گرگ خونخوار بدل میکند یا به روباه مکار و یا موش سکه پرست و اکثریت خلق را گلهای میش میسازد که باید پوزه در خاک بچرند تا پشمشان را بچینند و شیرشان را بدوشند و پوستشان کنند… سوسیالیسم انسان را از بندگی اقتصادی در نظام سرمایهداری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی، آزاد میکند و روح پست سودجویی فردی و افزونطلبی مادی را که جنون پول پرستی و قدرت ستایی و هیستری رقابت و فریبکاری و بهره کشی و سکه اندوزی و خودپرستی و اشرافیت طبقاتی زادهی آنست، ریشه کن میسازد…با سرمایهداری دشمنیم و از انسان بورژوازی نفرت داریم…”۸۳
“… سرمایهداری صنعتی… همچون سیلی کثیف عالمگیر میشود…”۸۴
درک همدلانهی سخنان شریعتی :
برای آن که دربارهی شریعتی بیانصافی نکرده باشیم، باید به وصیتنامهی او هم بنگریم که خود بهترین داوریها را در پایان راه از همهی آثار خود کرده است. مینویسد:
“… بسیاری از کارهای اصلیام به همان علت همیشه، زندانی زمانه شده و به نابودی تهدید میشود آن چه هم از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت، خم و عجولانه و پر خطا چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی- تحقیقی،که فریادهایی از سر درد،نشانه هایی از یک راه، تکانهایی برای بیداری، ارائه طریق،طرحهایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایدهها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد، آن هم در شرایطی تبعیدی، فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظهاش انتظار فاجعهای میرفت. آنها همه باید تجدید نظر شود، از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد – غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی بشود – اینک من همه اینها را که ثمره عمر من و عشق من است و تمام هستیم و همهی اندوختهام و میراثم را با این وصیت شرعی، یک جا به دست شما میسپارم و با آنها هر کاری که میخواهی بکن. فقط بپذیر تا سرنوشت سختی را که در پیش دارم، بتوانم با فراغت دل بپذیرم و مطمئن باشم که خصومتها و خباثتها در محو یا مسخ ایمان و آثار من، کاری از پیش نخواهد برد و ودیعه هایم را به دست کسی میسپارم که از خودم شایسته تر است…”۸۵
دربارهی اتهام همکاری شریعتی با ساواک در بخش مربوط به مطهری سخن گفتیم. در آنجا از مرتضی مطهری انتقاد کردیم که چرا بدون مدرک علی شریعتی را متهم میسازد؟ اما شریعتی هم از همین روش علیه دیگران استفاده کرده است. او به پدر خود و چند تن دیگر گفته بود که کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی، ساواکی است.۸۶
محل نزاع این نوشته ساواکی یا غیر ساواکی بودن کاظم رجوی نیست، کاظم رجوی حتی اگر ساواکی هم بود، علی شریعتی نمیتوانست از آن مطلع باشد. این زبانی بود که در دههی پیش از انقلاب علیه دیگران به کار گرفته میشد. این زبان همچنان در کار متهم کردن این و آن است. معنای واژه چیزی جز کاربرد واژه نیست. ساواکی، آمریکایی، اسرائیلی، عامل جمهوری اسلامی؛ همهی اینها به عنوان دشنام به کار میروند. بر اساس کدام شواهد و قرائن میتوان اثبات کرد که فلان شخص عامل جمهوری اسلامی یا سازمان سیا یا موساد یا انگلیسی است؟
نکتهی دیگری هم در کارنامهی شریعتی وجود دارد که در دو دههی اخیر از سوی بسیاری از ناقدان مطرح شده است. شریعتی دکترای جامعهشناسی نداشت، پایان نامهی دکتری او ترجمهی بخشی از فضایل بلخ به فرانسه بود. اما در چندینجا خود را اینچنین معرفی کرده است. در نامهی ۴۰ صفحهای به ساواک (سال ۱۳۴۷) نوشته است:
“… سال ۱۳۳۹ بود که من و همسرم وارد دانشگاه سوربن شدیم و رسماً مشغول تحصیل در رشتهی دکترا شدیم. من در جامعهشناسی مذهبی و همسرم در زبانشناسی… روی هم رفته خطوط اصلی چهرهی سیاسی من در دوران اقامتام در اروپا عبارت بود از مردی که با یک بورس دولتی (۸۰۰ تومان) به اضافهی ماهی سیصد تومان که از حقوق انتظار خدمتمان میرسید (جمعاً در حدود ۱۱۰۰ تومان) دو دکترا تهیه میکند و در مدرسهی عالی نیز درس میدهد… من دو دکترا یکی در جامعهشناسی مذهبی (مسلمان) و دیگری در تاریخ گرفتم و در ضمن مدرسهی تحقیقات عالیه وابسته به سوربن را نیز در رشتهی جامعهشناسی اسلامی گذراندم و در کشورهای جامعهشناسی عمومی و تاریخ و علوم اسلامی و کشورهای توسعه نیافته شرکت میکردم… برای تحقیق و تدریس در C.N.R.S (مرکز ملی تحقیقات علمی) و نیز در مدرسه ی تتبعات عالیه و C.N.D.F(مرکز ملی آمار و اسناد فرانسه) کار میکردم و در مدرسه ی تتبعات عالیه استخدام شدم و به عنوان آسیستان پروفسور برک، که قرار بود جامعهشناسی ایران را تدریس کنم…”۸۷
این مدعا در آثار او هم وجود دارد. مینویسد:
“… من که تحصیلاتام در جامعهشناسی است…”۸۸
“… در دانشگاهی که درس میخواندم، یک مرتبه دیدم که تابلویی زدهاند که ما به دانشجویانی که جامعهشناسی و روانشناسی را تمام کردهاند، احتیاج داریم و حقوق خوبی هم میدهیم، بیایید برای ما کار کنید… من به آنجا مراجعه کردم. او با من مصاحبه کرد و گفت که لابد میپرسید که ما به چه دلیل از شما که جامعهشناسی خواندهاید، دعوت کردهایم…”۸۹
شریعتی در زندگینامهی خود نوشتاش مینویسد:
“… در خرداد ۱۳۳۸ از طریق اعزام فارغ التحصیلان رتبهی اول دانشکدهها به پاریس رفت و در آنجا تا سال ۱۳۴۳ به اخذ درجهی دکترا در تاریخ تمدن و دکترا در جامعهشناسی و طی دورهی مدرسه تتبعات عالیه وابسته به دانشگاه سوربن در جامعهشناسی مسلمان به ریاست پرفسور برک نائل آمد…”۹۰
نمیدانم این مدعا برای چه در آثار شریعتی طرح شده است؟ بیائیم و مدعای مخالفان شریعتی را بپذیریم که او آگاهانه دروغ (خبر کاذب به قصد فریب) گفته است. اما در عصری که مخالفان رژیم مدعی بودند که شاه یکصد هزار زندانی سیاسی دارد، صمد بهرنگی و تختی و… را شاه کشته است، بیان این نوع مدعیات شاید چندان خلاف زمانه نبود. مگر پس از درگذشت شریعتی، مخالفان رژیم شاه، مرگ طبیعی او را به “شهادت” به وسیلهی ساواک تبدیل نکردند؟
فراموش نکنیم، اریک هابسبام گفته است: قرن بیستم، قرن استفادهی افراطی از همه چیز بود. جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم در قرن بیستم روی داد. زبان به تانک و خمپاره انداز تبدیل شد و شریعتی هم از همین زبان علیه دشمنان و رقبا استفاده میکرد. برای شکست دشمنان، کارهای اخلاقاً مذموم، به رفتارهای مجاز تبدیل شد. سرقت از بانکهای دولتی، عملیات چریکی علیه رژیم قلمداد میشد. کشتن پاسبانها، مأمورین راهنمایی و رانندگی و سربازان وظیفه در دورترین نقاط کشور، مبارزهی با رژیم شاه به شمار میرفت.
در زمانهای که دروغ، سرقت و کشتن مأمورین عادی؛ مبارزهی ایثارگرانه قلمداد میشد، علی شریعتی هم در مواردی نوشته بود، دو دکتری در علوم اجتماعی دارد. این، یعنی دیدن و فهم رفتارها در زمینه ای که رخ میداد. این یعنی، برای فهم رفتار گذشتگان، تاریخ را باید چنان بازسازی کرد که ناظر و مفسر کنونی هم اگر در همان شرایط قرار میگرفت، دقیقاً همان اعمالی را انجام میداد که بازیگران و فاعلان گذشته انجام دادهاند. نام دیگر این نوع تفسیر، “منطق موقعیت” است. اما فهم تاریخ و اعمال فاعلان و قهرمانان از طریق همدلی یک چیز است، و ارزیابی و داوری اخلاقی آن کنشها، چیزی دیگر.
پاورقی :
۷۴- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، جلد ۱۰، ص ۲۹.
۷۵- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، ص ۸۰.
۷۶- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، ص ۱۱۲.
۷۷- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، ص ۸۵.
۷۸- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، صص ۱۰- ۹.
۷۹- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، ص ۱۱.
۸۰- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، صص ۸۴- ۸۳.
۸۱- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، صص ۳۶- ۳۵.
۸۲- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، ص ۳۴.
۸۳- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، صص ۷۹- ۷۸.
۸۴- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جهت گیری طبقاتی اسلام، ص ۸۰.
۸۵- روزنامهی نوروز، ۳۱/۳/ ۱۳۸۰.
۸۶- وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در کتاب سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام( ۱۳۸۴- ۱۳۴۴)، مدعی است که یک “سند نشان میداد که کاظم رجوی از سال ۱۳۴۹ با نام مستعار “میرزا” منبع ساواک بوده است”[ سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام( ۱۳۸۴- ۱۳۴۴)،جلد سوم، ص ۱۰۱]. همین کتاب به نقل از لطفالله میثمی نقل میکند که علی شریعتی به پدر و چند تن دیگر گفته بوده که کاظم رجوی ساواکی است(لطفالله میثمی، آنها که رفتند، خاطرات لطفالله میثمی، نشر صمدیه،جلد ۲،ص ۱۸۸).
۸۷- سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، دفتر سوم، صص۲۱۴ و ۲۱۷ و ۲۱۹.
۸۸- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد ۳۱، ص ۳۱۶.
۸۹- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد ۳۱، ص ۳۹۷.
۹۰- علی شریعتی، مجموعهی آثار، جلد ۳۳، بخش اول، ص ۲.
لینکِ هر سه قسمتِ این مقاله :