شبحِ شریعتی
حاضر نادیدنی و غایب همیشه حاضر، تعبیری است كه میشل فوكو برای دكتر شریعتی به كار گرفت. این تعبیر به چندی پس از وفات دكتر علی شریعتی مربوط میشود. اما به نظر میرسد این جمله همچنان گویاست. چنانكه سال پیش اختصاص بخشهای وسیعی از مطبوعات كشور به دكتر شریعتی، كسانی را از كوره به در برد و علیه تداوم او ناسزاها گفتند.
به راستی حضور و تداوم دكتر شریعتی، وجهی شبحگون و شگفتانگیز دارد. او یك تئوریسین انقلابی بود. اینك هیچ كس نیست كه در چشمانداز آینده از انقلاب دفاع كند. او در صدد عرضه روایتی از امر سیاست با وجه كانونی ارزشهای دینی بود، اینك كمتر كسی است كه به این امر به منزله یك آرمان بنگرد. او با ایده بازگشت به خویش، از تحقق یك امت اسلامیدفاع میكرد، اینك نهتنها كسی از همبستگی فشرده در حد امت دفاع نمیكند، بلكه همبستگی در حد ملت نیز كمتر هواخواهی دارد. بسیاری از آموزههای بنیادین دكتر شریعتی مانند سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم، فلسفه تاریخ، و جامعه و انسان ایدهآل، موضوعیت خود را از دست دادهاند. با این همه، چرا دكتر شریعتی هنوز حضور دارد؟ او بر كدام پایه ایستاده است و تداوم مییابد؟
من در این سالهای اخیر، بارها با این سوال مواجه شدهام و هر بار تلاش كردهام پاسخی برای آن دست و پا كنم.
شاید بتوان تداوم دكتر شریعتی را در كاستی گفتارهای سیاسی مابعد او جستجو كرد: هر گفتار موثر سیاسی، از سه وجه بنیادین بهرهمند است:
اول آنكه شامل منظومهای از آموزههای ادراكی است. به این معنا كه ذهن مخاطب خود را انباشته میكند از باورهایی نسبت به آدم و عالم و سیاست و دین و امثالهم، و اینچنین، اموری را به منزله واقعیتهای حائز اهمیت پیش چشم مخاطب خود برجسته میكند.
دوم آنكه هر گفتار سیاسی، از یك نظام ارزشگذاری بهرهمند است تا مخاطب قدرت پیدا كند نسبت به امور جاری موضعی اخلاقی اتخاذ كند و اموری را از حیث اخلاقی نامطلوب و اموری را مطلوب بیانگارد. روند امور را ارزیابی كند. الگوهای مطلوب و آرمانی را از امور نامطلوب تمیز دهد.
سرانجام آنكه هر گفتار موثر سیاسی، ضرورت دارد واجد قدرت برانگیختن مخاطب باشد. چه بسا مخاطب با الگوی ادراكی یك نظم گفتاری همراهی كند، و با تكیه بر همان الگو، اقدام به ارزشگذاری اخلاقی كند، اما در عین حال، چندان برانگیخته نشود كه نسبت به انجام آنچه مطلوب میانگارد حركتی از خود نشان دهد.
اگر سه وجه مذكور را تحت عنوان وجوه اداركی، ارزشی و تحریكی نامگذاری كنیم، هر سخن موثر علیالاصول واجد هر سه وجه مذكور هست. اما واقع این است كه سیاست پیچیدهتر از این است. در واقعیت تبادلات سیاسی، با سخنان موثر و مولد انرژی سیاسی نیز مواجهیم كه الزاماً دارای وجوه مذكور نیستند، بلكه اتفاقاً با طرد و نفی وجوه یاد شده اثرگذار میشوند.
اجازه بدهید در این زمینه، به تحولات ایران طی چند دهه اخیر اشاره كنیم. دكتر شریعتی به منزله مولد اثرگذارترین سخن سیاسی طی چند دهه اخیر، آفرینشگر نظمی از سخن بود كه از هر سه وجه مذكور به اندازه كافی بهره داشت. قطع نظر از كم و كیف وجوه یاد شده، او توانست منشاء بیشترین انرژی سیاسی در قرن حاضر، در این بخش كوچك از جهان، باشد. وزن او چنان سنگین و حضور او چنان همهجاگیر و نیرومند بود كه برونرفت از سایه او به سادگی ممكن نبود.
این تنها نظام سیاسی مستقر شده پس از انقلاب نبود كه از آموزهها و نظم سخن او اثر پذیرفته بود، تقریباً تمامیبازیگران موثر سیاسی از چپ و راست و مذهبی و كمونیست كموبیش متاثر از ادبیات و نظم سخن او بودند. هر یك به نحوی او را تفسیر میكردند و به فراخور موقعیت خود در میدان كنش سیاسی از او بهره میبردند. به این ترتیب تنازع میان طرفین همواره از مواضع گوناگون به تثبیت موقعیت آن نظم سخن كمك میكرد. شاید از همین نقطه نظر نیز بود كه فوكو از تعبیر حاضر نادیدنی از او یاد میكند.
ماجرا ادامه داشت تا زمانیكه كسانی به این نتیجه رسیدند كه در پهنه مباحث یاد شده، امكانی برای برون رفت از افق اولیه انقلاب فراهم نمیشود. زمانیكه تصمیم گرفتند به هر دلیل افق تولید شده در انقلاب را به نقد بنشینند، همگی راهشان به دكتر شریعتی افتاد. برون رفت از افق دكتر شریعتی به معنای تولید سخنی متفاوت با افق و دایره آموزههای او بود. اما این برون رفت و تولید افق متفاوت، با نقد این و آن آموزه خاص ممكن نبود. تنوع، پهنه و گستره كلام او آنچنان بود كه نقد هر آموزه تو را به دام سویه دیگری از آموزههای او پرتاب میكرد. چنین بود كه منتقدان هوشمند راه چاره را در فرم و ساختار اندیشه شریعتی یافتند و تلاش كردند با تولید الگویی از سخن كه الزاماً واجد هر سه وجه یاد شده نیست، امكانی برای تفاوت و برون رفت بیافرینند.
اگر به مباحث اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد مراجعه كنید، تردیدافكنی دكتر سروش در نسبت وثیق میان “است” و “باید”، با استقبال وسیعی مواجه شد. شاید اولین گامهای دكتر سروش در خلق افق متفاوت با دكتر شریعتی در همین جا بود. ایشان با تولید نظمیاز سخن كه صرفاً دغدغه وجوه ادراكی داشت و از صدق و كذب سخن سوال میكرد، فیالواقع آفرینشگر نظمی از سخن بود كه وجه اداركی نیرومندی داشت، اما تقریباً فاقد وجه ارزشگذارانه و اخلاقی بود.
دكتر سروش به نحوی فیلسوفانه از عدم ارتباط میان “است” و “باید” سخن گفت، تا به سبك و سیاق سنت لیبرال، ربط وثیق میان نظر و عمل از هم گسیخته شود. خدمت نظر به كنش و مقتضیات عمل به حاشیه رانده شود، نقش سیاسی دین از میان برداشته شود، و اینچنین افق فهم ایدئولوژیك، به نحوی رادیكال، مورد نقادی قرار گرفت.
واقع این بود كه دكتر سروش صرفاً فیلسوفانه سخن میگفت و جنس سخنان و نوشتارهای او اصولاً از جنس سخنان موثر سیاسی نبود. اما در عین حال نمیتوان تردید كرد كه وی اثرگذارترین سخنور سیاسی طی دهه هفتاد بود. اما اثربخشی در تفاوتی بود كه با الگوی مسلط سخن تولید كرده بود. به عبارتی دیگر، اثربخشی سخنان او ناشی از دلالات ضمنی آن بود. مخاطب خود را به افقی تازه و بیرون از افق دكتر شریعتی پرتاب میكرد.
همینكه در جهان سخنان دكتر سروش ناچار نبودی که در باب همه چیز قضاوت اخلاقی كنی، نسبت همه چیز را با آرمانهای سیاسی سنجش كنی، از مسئولیت سیاسی بپرسی و خود را بر مبنای تعهدات به امر عمومی مورد سنجش قرار دهی، سوژه خسته از بار تحمیلات ایدئولوژیك را آزاد میكرد. جهان یوتوپیكی كه اینك ایدئولوژیك شده بود، مثل غل و زنجیر سوژه مخاطب را تحت فشار قرار میداد. تولید جهانی در آئینه یك سخن كه سوژه را در جهان فردیاش رها میكرد، جاذبه آفرین بود. به این ترتیب شاهد نظمیاز سخن موثر سیاسی بودیم كه اتفاقاً با نفی وجوه اخلاقی، اثربخشی خود را كسب كرده بود.
جهانی كه فاقد ارزشگذاریهای متكثر اخلاقی بود، طبعاً فاقد وجوه محرك و تحریك كننده نیز بود. به این ترتیب، جهانی آزاد و عاری از دغدغههای سیاسی میآفرید و این جهان در فضای پر از آرمانهای كسالتبار سیاسی در اواخر دهه شصت، بسیار جاذبه افكن بود.
دكتر سروش با موضعی فیلسوفانه، آفرینشگر این افق بدیع بود. اما ماجرا سویه دیگری نیز داشت. اساتید علوم انسانی به ویژه جامعه شناسان نیز در این زمینه پیش قدم شدند. بازار فهم جامعهشناسانه از امور نیز داغ شد. فهم علمی و متكی بر مشاهدات تجربی نیز وجهی دیگر از همان جهان بود. علم هنگامی علم است كه عاری از ارزشگذاریهای اخلاقی باشد. زبان جامعهشناسی كه با ارزشداوریهای اخلاقی درآمیخته باشد و یا مخاطب خود را به امری توصیه و تحریك كند، به كلی فاقد ارزش علمیاست.
از همین موضع نیز بود كه دكتر شریعتی به باد نقد گرفته شد، و از این حیث كه لباس جامعهشناس پوشیده بود، اما زبانش فاقد ارزش علمیبود، طرد و نفی شد. اما جامعهشناسان خدمتی دیگر نیز به تولید این فضای تازه كردند: در الگوی فهم جامعهشناسانه از امور، سیاست را منحل كردند. جوهر سیاست كنش و اقدام و خلاقیت و تصمیم است. مولدان سخنان موثر سیاسی، به ناگزیر بر موضع تصمیم و فاعلیت و عاملیت كنشگران سیاسی تاكید میكنند. اما هنگامیكه امر سیاسی را به ضرورتهای جامعهشناسانه نظیر قواعد ضروری گسترش جمعیت و سواد و شهرنشینی و ارتباطات و امثالهم فروكاستی، خواست و تصمیم كنشگران سیاسی وجهی پیدا نخواهد كرد. به این ترتیب، سخن سیاسی از بنیاد ضرورت ارزشگذاری و تحریك را از دست میدهد.
پیشتر گفتیم كه سخن موثر سیاسی علیالاصول باید واجد سه وجه ادراكی و ارزشگذارانه و تحریكی باشد، اما مشاهده میكنیم كه در حوزه سیاست اتفاقاً میتوان مواقعی را یافت كه با تولید سخن فاقد وجه ارزشگذارانه، سخن موثر و شالودهشكنی علیه سخن سیاسی مستقر آفریده میشود. جوهر سیاست خلاقیت است و هیچ قاعده و انضباط پیشینی نمیپذیرد. گاهی اثر و نفود سیاسی به بهای نفی و طرد مقومات آن صورت میپذیرد. اما هیچ چیز بیبها نیست. اگر سخن دكتر شریعتی به اولویت تام سیاست انجامید، سخن شالودهشكن او (سروش) سیاست را همه جا به حاشیه راند. سیاست در عالم سخن به حاشیه رفت، اما در جهان واقعی سرنخ همه چیز در عالم سیاست چهره نشان داد. جالب بود كه كسانی از منتقدان دكتر شریعتی یكباره برآشفتند كه چرا همه فیلسوف شدهاید. بحث و گفتگو بس است. برخیزید. شجاعت از خود نشان دهید. كاری بكنید. مقاومت كنید.
سكوت جایز نیست. گفتند و فریاد زدند و از دوستان و همراهان خود گله كردند. اما معلوم نبود كه بر مبنای چه الگوی میان ذهنی از داوری اخلاقی نسبت به امور و بر مبنای چه الگویی از وجوه محرك باید از خانه بیرون رفت و به مقاومت سیاسی تن در داد؟ در چنین موقعیتی است كه دوباره شبح دكتر شریعتی از راه میرسد. بر مبنای آموزههای او دیگر نمیتوان در باب مناسبات مستقر قضاوت اخلاقی كرد. با تكیه بر وجوه محرك نظم گفتاری او دیگر نمیتوان در میدان سیاست حضور یافت. اما نظم كلامیاو تنها جهان موجود در خاطره جمعی ماست كه مولد وجدان ارزشگذار و محرك مقاومت سیاسی است.
به آغاز سخن بازگردیم. سیاست نیازمند سخن موثر است. سخن موثر نیز بر سه وجه مقوم ادراكی و ارزشگذارانه و تحریكی استوار است. اما سیاست مملو از موقعیتهای واكنشی است و تنها در یك موقعیت واكنشی ممكن است سخن فاقد وجوه سه گانه مذكور موثر باشند. اینك از شرایط واكنشی نسبت به افق دوران انقلاب عبور كردهایم و برای تداوم حركت سیاسی نیازمند تولید نظمهای تازه از سخن هستیم. به دوستانی كه از حضور مستمر دكتر شریعتی گلهمندند، و زمین و آسمان را مورد حمله قرار میدهند كه چرا زمانه دكتر شریعتی به پایان نمیرسد، باید گفت كه شبح دكتر تا زمانیكه بدیلی پیدا نكند، تداوم خواهد یافت. تلاش در اثبات سواد و بیسوادی او دردی را دوا نخواهد كرد. هیچ چیز دگرگون نخواهد شد اگر اثبات كنید كه همه فجایع پس از پیروزی را باید به گردن او انداخت.
دكتر شریعتی خالق جهانی بود كه مقتضی كنش سیاسی است. در واكنش رادیكال به او، جهان سیاست و كنش سیاسی را بلاموضوع كردهاید. اینك ضرورت دارد بنای بدیلی برای احیای حوزه سیاست بسازید، و تا چنین نكنید شریعتی هست و حیات سایهگون خود را تداوم خواهد داد. این امر به ویژه در یك كشور جهان سومی كه تنها با نیروی بسیج مردم قادر به دگرگونی امور هستید، یك ضرورت اجتناب ناپذیر است. به عبارتی دیگر، برای خلاصی از حضور و افق شریعتی، بیش از آنكه نیازمند نقد و طرد شریعتی باشیم، نیازمند نقد و فاصلهگزینی از افق كلیشه شده امروز هستیم.