سیمای یک زندانی ۲
با این مقدمات، به دلایلِ پیدایشِ “کانون نشر حقایق اسلامی” در سال ۱۳۲۳ در شهر مشهد میپردازد. جایی که او، همچون بسیاری از جوانان آن دوره، در گریز از الحاد، و هراس از سنتگرایی خشک، بدان پناه میبرد، و بدین ترتیب، آرام، و بدون دستپاچگی، و با آگاهی کامل، از کنارِ کلیهی فعالیتهای سیاسیی کانون و استاد محمدتقی شریعتی، در دفاع از نهضتِ ملی و مصدق، رد میشود. در سایهی همین چتر فرهنگی _ مذهبی، به نوجوانانی و جوانی خود میپردازد، و با عمده کردن وجههی فکریی فعالیتهایش، سیر و سفر در گذشته را ادامه میدهد، بیانکه منکرِ گرایشِ سیاسیی خود شود:
در اینجا نیز شریعتی کاملا به نگاه اصلی خود وفادار است و براساس همین خط، عدم مشارکت فعال خود را در دستجات و تشکلهای سیاسی موجود پس از کودتای ۲۸ مرداد، توجیه میکند. در مورد نهضت مقاومت ملی نیز صراحتا اعتراف میکند:
میبینیم شریعتی به یمن جابهجا کردن واقعیتها در آغاز و تغییر زاویه دید بازجو، فضایی آزاد برای خود فراهم میکند تا در آن بتواند به راحتی و بدون هیچگونه مصلحتاندیشی به طرح دیدگاههای خود بپردازد؛ از دوستیها و نزدیکیهایش بگوید، دربارهی مبارزه مخفی نظر دهد و اصول و پایههای صحیح یک حرکت تشکیلاتی را برشمرد، (۵۱) و این همه رودروی بازجو صورت میگیرد. برای برجسته کردن این خصیصهی فکری، شریعتی بارها و به اصرار وگاه حتی به گونهای غلوآمیز به صلاحیتها و استعدادهای فکری خود اشاره میکند، بدیهی است که این همه به قصد مرعوب کردن بازجو انجام میگیرد تا با ایجاد اختلاف سطح، طرف مقابل را در موضع ضعف قرار دهد:
با همین خط، شریعتی به دلایل و ابعاد همکاریهایش با طرفداران نهضت ملی و سپس کنفدراسیون دانشجویی در فرانسه اشاره میکند و به تکرار آنچه در بازجویی اول در ۱۳۴۳ گفته بسنده میکند :
اطلاعات نسبتا زیادی که در مسائل ایرانشناسی، تاریخی، ادبی و بخصوص سیاسی و ایدئولوژیک(۵۵) داشته است به طرح انتقاداتش به حرکت اپوزیسیون در خارج از کشور مانند عملزدگی، عدم شناختن زمینه فعالیت و مبارزه مردمی، نشناختن زمینه اجتماعی ایران و تشخیص شرایط جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی ایران، مردم و روحیه طبقات گوناگون ایران و… میپردازد.(۵۶)
در ادامه به بیهودگی تندرویهای سیاسی نیز اشاره دارد و دلیل آن را نه حقانیت نظام که عدم پذیرش جامعه میداند.(۵۷)
شریعتی در بسیاری مواقع برای کشاندن بازجویی به سطحی بالاتر از یک جدل امنیتی میان مجرم و بازجو، از تحلیلهای جامعهشناسانه پوششی میسازد برای بیان دیدگاههای خود، بیآنکه حساسیت بازجو را با کژفهمی، آن هم یک جانبه و قالبی از «مورد»ها، برانگیزاند. بر همین اساس است که از تحلیلی جامعهشناسانه، علمی و تازه در باب هیئت حاکمه ایران سخن میگوید. بنابراین نظریه :
هیئت حاکمه ایران که در راس آن شخص اعلیحضرت همایون شاهنشاه قرار دارند… برخلاف بسیاری از رژیمهای سیاسی کشورها، هیئت حاکمه ایران متکی به یک طبقه اجتماعی مشخص نیست، یعنی پایگاه طبقاتی ندارد.(۵۸)… در شرایط کنونی ایران، هیئت حاکمه که اساسا از طرف یک طبقه مشخص اجتماعی مبعوث نمیشود بلکه مجری اوامر [خطخوردگی در متن] است و چنانچه مسلم است ایشان را نمیتوان در یک چهارچوب طبقاتی مشخص اجتماع کنونی ایران محدود کرد زیرا به وسیله یک طبقه معین زمام سلطنت را به دست نگرفتهاند بلکه از نظر اجتماعی یک شخصیت فوق طبقاتی دارند و به اصطلاح از قید طبقه معینی آزادند… میتوان گفت که در ایران «طبقه حاکمه» وجود ندارد و بنابراین همه طبقات با حفظ شکل سیاسی و رژیم موجود میتوانند تغییرات اساسی و عمیق اجتماعی را به نفع خود ممکن بدانند و به سرنوشت خود بدون توسل به زور و دست زدن به یک کار تند انقلابی امیدوار باشند.(۵۹)… رژیم کنونی ایران به خاطر آنکه مقید به یک طبقه مشخص نیست میتواند طبقات اجتماعی ایران را آزادانه و هرگاه و به هرگونه که صلاح بداند تغییر دهد، اصلاح کند، در هم بکوبد، جابهجا کند، تضعیف نماید و یا تقویت(۶۰)…
بدیهی است که هدف شریعتی از ارائه تحلیلی جامعهشناسانه، ایجاد این ذهنیت است که عدم تمایلش به کار سیاسی تند و نیز التزامش به سیستم شاهنشاهی موجود، بر مبانیای نظری استوار است. ضمن آنکه ناراضی بودن خود را از وضع موجود به عنوان یک روشنفکر گوشزد کرده و صراحتا از ضرورت تغییر سخن میگوید. شریعتی معتقد است و بر آن اصرار میورزد که تا هنگامی که امکان ایجاد تغییر به گونهای مسالمتآمیز وجود دارد، توسل به اعمال خشونتآمیز بیثمر است و همین تحلیل را در برابر بازجو اعلان میکند. شریعتی به عنوان یک متفکر سیاسی بازجویی میشود و طبیعتا باید از همین مقام و با زبان خاص این جایگاه از خود دفاع کند. این موقعیت برای او نوعی مصونیت امنیتی ایجاد کرده و باید برای خنثی کردن حساسیتهای مقامات ساواک، از ابزارهای نظری استفاده کند تا قابل قبول به نظر آید. در پایان این متن بار دیگر بر ضرورت نهضت فکریای که در میان نسل جوان ایجاد کرده تکیه میکند؛ نهضتی که در دو جبهه میجنگد : مبارزه با غربزدگی و ارتجاع مذهبی.
شریعتی بازجویی خود را با این خطوط به پایان میبرد:
ثابت خواهم کرد و ثابت خواهد شد که مبارزه با «آخوندزدگی» و «غربزدگی» که همه کوشش علمی من و سر موفقیتهای اجتماعی من است کار لازمی است که به خاطر مصالح این جامعه باید در زمینه وسیعی به عنوان یک انقلاب فرهنگی ادامه یابد و این همه کار فکر من است.(۶۱)
در بازجویی دوم، بار دیگر شریعتی موفق میشود زمان را به نفع خود مصادره کند. او در آستانهی حرکت جدیدی است و به منظور نگهداشتن فرصتی که بنابر یک تصادف تاریخی و نیز یک سوءتفاهم از جانب مقامات فراهم شده، از تمامی راههای ممکن و مشروع بهره میگیرد. مدیرکل ادارهی سوم، تیمسار مقدم، همان که چندی پیش با تهدید و ارعاب تصمیم گرفته بود مانع سخنرانیهای شریعتی شود، اینبار در گزارشی به تاریخ ۴۸/۶/۳۱ مینویسد :
شرکت و سخنرانی نامبرده بالا در جلساتی که از وی دعوت به عمل میآورند با کنترل ضمنی مطالب مورد بحث مشارالیه توسط آن ساواک بلامانع است.(۶۲)
در گزارش مقدم خطاب به ساواک مشهد، میتوان موفقیت شریعتی را در ایجاد این توهم که پروژه فکری او در راستای سیاستهای عمومی دولت است به خوبی ردیابی کرد. مقدم مینویسد :
با شخص مذکور تماس حاصل و ترتیبی اتخاذ گردد که در متن سخنرانیهای یاد شده نیز مطالب مفیدی در زمینه اصلاحات جاری کشور منظور و … نامبرده به نحو مقتضی در موارد فوق راهنمایی و بهرهبرداریهای لازم را از وجود شخص مذکور به عمل آورند…(۶۳)
ظاهرا ساواک مطمئن است که میتواند از شریعتی و نفوذ وی در میان جوانان برای پیشبرد اهداف دولت استفاده کند، اما دقت بیشتر بر روی متن بازجویی شریعتی، روشن میکند که این تصور را شریعتی، خود عامدانه ایجاد کرده است تا پروژه خود را تحقق بخشد. با همین روش او چهار سال دیگر را به دست میآورد، آن هم بدون دادن کوچکترین امتیاز یا نقض اصولی؛ بیلان کار او در آن چهار سال، گواه قاطعی است بر صحت و درستی روش او در رویارویی با مسئولان امور.
از آبان ۴۸ سخنرانیهای شریعتی با سرعت و فشردگی «هوشربایی» آغاز میشود. او که نوشته بود و بارها تکرار کرده بود و همه میدانستند که مرد خلوت است و گریزان از هیاهو، مرد تنهایی است و تفکر، از این تاریخ به بعد میبینیم شب را به روز میدوزد تا از هر فرصتی برای طرح اندیشههایش استفاده کند. در دانشگاه مشهد، در حسینیه ارشاد، دانکشدههای گوناگون تهران و شهرستانها و نیز در محافل پی در پی خصوصی، شریعتی در همه جا هست. از سال ۱۳۵۰ که تحولاتی در ترکیب حسینیه ارشاد به وجود میآید و موجب خروج عدهای از مسئولان پیشین آن میشود، شریعتی نیز که از دانشگاه اخراج و به وزارت علوم در تهران منتقل شده بود، به فهرست بلند فعالیتهای خود، سلسله درسهای تاریخ ادیان و سپس اسلامشناسی را اضافه میکند و این چنین از چهرهی روشنفکری مسئول به یک مبارز حرفهای، بیاعتنا به روزمرگی زندگی و ضرورتهای مشروع آن تبدیل میشود. سالها بعد او در نامهای به پسرش به این دوگانگی وضعیت خود اشاره میکند؛ از تضادی که همواره میان «موقعیت اجتماعی» و «وضعیت انسانی»اش وجود داشته و او را مدام در معرض کشاکشی نفسگیر قرار میداده است. به نظر میرسد شریعتی در سالهای آخرین دهه ۴۰ این کشاکش بیوقفه را حل کرده و «عقل و دل و نگاه» را یکسر به موقعیت اجتماعی و آموزگاری این نهضت جدید فکری باخته است. اگرچه با ربودن لحظاتی فرار و کوتاه، توانسته است گهگاه برای خویش خلوتی فراهم آورد، و گواه آن بسیاری از اوراق «گفتگوهای تنهایی» است.
اوجگیری مبارزات چریک شهری و قهرمانیهای بسیاری از چهرههای نسلی نوین که با اشکال کهنه مبارزه میانهای نداشته و در عصر نتوانستنها برخاسته بودند تا طرحی نو دراندازند، در شتابگیری حرکت شریعتی نقش بسزایی بازی میکند. نقطهی مشترک او با این حرکت جدید، نقد اشکال مبارزاتی و سیاسی نسل گذشته و بیهودگی آنهاست. این را خود در بازجوییهایش در پرده و گاه آشکار نوشته است. اساسا جداییاش از جبههی ملی و شروع حرکتی مستقل و فردی، براساس همین نقد به اهداف و شیوههای آنان صورت میگیرد. او نیز مانند این نسل برآمده، به حرکتی مبتنی بر یک اندیشه منسجم نظامیافته اعتقاد دارد و کوشش شبانهروزیاش در همین راستاست. از یک سو این چهرههای جسور و بیباک او را محسور میکنند و امیدوار؛ از سوی دیگر ورود ناگهانی و بیمقدمه به مبارزه نظامی را زودرس و فاقد مبانی محکم اعتقادی مییابد. شریعتی در بسیاری از سخنرانیها شاهد بیتابیها و التهاب این نسل است و میکوشد تا آنها را به آرامش فرابخواند. سالن سخنرانی حسینیه تبدیل به مرکزی برای پخش شبنامهها و اطلاعیههای سیاسی این نیروهاست. ماموران ساواک در گزارشهای خود مکرر به این حوادث اشاره دارند. به عنوان مثال پس از سخنرانی حج به تاریخ ۵۱/۲/۱ گفته میشود :
بعد از اتمام گفتار وی تعدادی اعلامیه که به صورت اشعار در مورد چهار نفر معدومین اعضا نهضت آزادی بود به وسیله بانوان از بالکن به محل اقامت مردها پخش شد و تراکتهایی توزیع شده است که نمونههایی از آن پیوست است.ضمنا جلوی در حسینیه چند نفر شعار میدادند مرگ بر حکومت یزیدی، خمینی بتشکن بپاخیز.(۶۴)
چند روز بعد بار دیگر گزارش میشود که:
پس از اتمام سخنرانی شریعتی از بالکن زنانه حسینیه ارشاد دو برگ کاغذ که روی آن با دست مطالبی نوشته شده بود به میان جمعیت انداخته شد و مردم به طرف آن کاغذها هجوم بردند.(۶۵)
در خرداد همان سال باز میخوانیم :
“… در این موقع یکی از خانمهای حاضر در مجلس با صدای بلند گفت امروز روزی است که باید قیام کرد حضار کف زدند و صدا قطع شد…”
شریعتی میداند که حسینیه به زودی بسته خواهد شد. تذکارهای مدام امنیتی(۶۶)، موج سازمانیافته تبلیغاتی از سوی بخشی از مقامات روحانی(۶۷)، و حرکتهای اعتراضی برخی از موسسات و هیئتهای مذهبی(۶۸)، نشانههایی از عکسالعملهای تند ساواک در آینده هستند. مقامات امنیتی که در آغاز در اندیشه بهرهبرداری از حرکت شریعتی، با نوعی تساهل و تسامح رفتار میکردند، در ماههای پایانی سال ۵۱ تغییر سیاست داده و گویا متوجه میشوند که کنترل این جریان کاملا از دستشان خارج شده است. این رفع توهم را در بسیاری از گزارشهای ماموران ساواک و نهایتا رئیس سازمان امنیت- نصیری- میتوان دید:
فعالیتهای مذهبی حسینیه ارشاد در واقع قائم به وجود دکتر علی شریعتی مزینانی که به طور نسبتا مرتب در این حسینیه سخنرانی مینماید، میباشد. این شخص در گذشته فعالیتهای خلافی را علیه مصالح کشور انجام میداده که بعدا در ظاهر خود را فردی که قصدش مبارزه با عناصر منحرف میباشد قلمداد و در زمینههای مذهبی شروع به فعالیت کرده و با گام گذاشتن در حسینیه ارشاد در این زمینه تلاشهای زیادی از خود نشان میدهد. آنطور که نوشتهها و اظهارات یاد شده نشان میدهد در جریان فکری مشارالیه هیچگونه تغییری به وقوع نپیوسته، بلکه وی با هوشیاری کامل مقاصد خود را در پوشش مسائل مذهبی به مستمعین اظهاراتش و خوانندگان کتبی که انتشار میدهد، ارائه میکند و هر روز گام جدید در این راه برمیدارد در طرز تفکر نامبرده وجوه تشابه بسیاری با عناصر سازمان آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی مشاهده میگردد، وجه تمایز او با این افراد صرفا عدم اظهار نیات خود بطور آشکار و ارائه آن در قالبهای خاص مذهبی است.(۶۹)
براین اساس، مسئولیت شریعتی در حسینیه به پایان میرسد و پروژهی که در مراحل آغازین خود بود، نیمهتمام میگذارد. با بسته شدن حسینیه، شریعتی که تحت تعقیب است، چند ماه زیست مخفی را ادامه داده تا اینکه به دنبال دستگیری پدر و برادر همسرش در مهر ۵۲ خود را به مقامات امنیتی معرفی میکند.
این بار بازجویی از او از نوع و سطح دیگری است. دست شریعتی در تاویل و تفسیر حرکتی که به راه انداخته کاملاً بسته است. اتهام وی تشکیلاتی و گروهی نیست، سیاست روز نیست، وابستگی به این یا آن جریان سیاسی نیست، او متهم است به تحقق همان چیزی که چهار سال پیش در آخرین بازجویی خود وعدهي آن را داده بود : ایجاد یکی جنبش فکری، انقلاب فرهنگی. چهار سال پیش شریعتی توانسته بود در تفسیر و تاویل این ادعا، ساواک را به بیراهه بکشاند. امروز که ابعاد گسترده اجتماعی و نظری حرکت او آشکار شده، ابزار کارآمدی برای دفاع از خود ندارد. ماموران امنیتی نیز با برخورد او آشنا و طبیعتا از قدرت تهاجمی بیشتری برخوردارند. در این سالها که سالهای اوجگیری مبارزات چریکی و نیز سرکوب آن است، ساواک از تکنیک، آگاهی و پیچیدگی بیشتری برخوردار است و در نتیجه رویارویی با ماموران آن، که از همهي روشها – از شلاق گرفته تا مصاحبه تلویزیونی- به منظور شکستن شخصیت چهرههای مقاوم بهره میگیرند، کار سخت و خطیری است.
شریعتی این همه را میداند و این بار برخلاف گذشته هدف اصلی او حفظ و پاسداری از جایگاهی است که در چشم و دل نسل جوان پیدا کرده است.
بازجویی سوم، طی پنج جلسه از ۷ مهر ۵۲ تا ۳۰ آبان، در عرض یک ماه و نیم انجام میگیرد. وجه ممیزه دور سوم بازجویی، برخلاف گذشته، تفهیم اتهام است و نه نظرخواهی (اتهام او چنانچه در جلسهی اول مطرح میشود، فعالیت مضره م اقدام علیه امنیت کشور است.) از همین رو لحنی پرخاشجویانه و گاه توهینآمیز داشته و هر بار که شریعتی، بنا بر تکنیک همیشگی، به کلیگویی و اطالهي کلام متوسل میشود، مورد اعتراض بازجو قرار میگیرد.(۷۰) هدف از سوالات، کسب اطلاعات است : در کدام یک از احزاب و دستجات عضویت دارید؟ اسامی دوستان خود را بنویسید؛ از چه راهی میخواستید انقلاب اسلامی در ایران به وجود بیاورید؟ چه کسانی به شما در این راه کمک میکردهاند؟ چه نوع کلاسهای دایر کردی؟ چه کسانی به آن کلاسها مراجعه میکردند؟ سرپرستهای نمایشگاهها چه کسانی بودند؟
در این پنج بازجویی، شریعتی برای چندمین بار از تاریخچه و سوابق خود در نهضت مقاومت ملی، جبههی ملی، و مبارزاتش در فرانسه میگوید و با قاطعیت و خونسردی تمام بر خصلت فرهنگی کار خود با دو جبهه مبارزه با تحجر و اندیشههای غیر، پای میفشارد. در پاسخ به سوال بازجو که میپرسد از چه راهی میخواستی انقلاب اسلامی به وجود بیاورید؟ مینویسد:
در بخشهای دیگر بازجویی، شریعتی به همین سیاست ادامه میدهد و در توجیه قانونی بودن فعالیتهایش تساهل مقامات امنیتی و استقبال مقامات دانشگاهی را نسبت به پیشرفت کارش گواه میگیرد. اما این بار به تعبیر عامیانه، این حنا دیگر رنگی ندارد؛ از همین رو بازجو به سوالات مستقیم میپردازد تا او را در برابر عمل انجام شده قرار داده و مانع طفره رفتن مدام او شود:
در عمل مشاهده شده سخنرانیهای شما و طرز نوشتههای شما تماما تحریککننده بوده و یک نوع طغیان در حاضرین به وجود میآورده است کما اینکه در اثر سخنرانیهای شما بود که جریان تظاهرات حسینیه به وجود آمد و در نتیجه به پلیس و ماشین پلیس حمله کردند. لازم است توضیح دهید انگیزه شما از به وجود آوردن این اوضاع و انحراف افکار جوانان چه بوده است.(۷۲)
در جای دیگر سوال این است :
شما در تمام مدتی که در حسینیه ارشاد سخنرانی میکردی… حتی برای یکبار از شاهدوستی و وطنپرستی برای حاضرین در مجلس صحبت کردی؟ (۷۳) چرا شاگردان شما تماما انقلابی شدهاند؟(۷۴) اصولا اعتراف دارید که سخنرانیها و متن کتب و جزوات شما انقلابی و تحریکآمیز بوده است؟(۷۵)
در پاسخ به سوال اول، شریعتی باز هم، بیهیچ رودربایستی، تحلیل اصلی خود را ارائه میدهد و آن اینکه برخلاف گرایشی که معتقد است «در شرایط کنونی راه اصلی فقط مبارزهی سیاسی مخفی است» او در شرایط کنونی راه اصلی را کار فکری و علمی و اعتقادی میداند :
کار روشنفکر باید کتاب باشد و درس و سخن در شرایط و با امکانات موجود.(۷۶)
در ادامه همین استدلال به سوال دوم میپردازد و آن اینکه از رنگ سیاسی دادن به سخنانش میپرهیزد تا از نفوذ کلاش در میان جوانان کاسته نگردد : کوشش داشتم برای اینکه لحن درسم جنبه سیاسی نگیرد.(۷۷)
شریعتی با ذکر انتقاداتی که احیانا بخشی از روحانیت و نیز طیفی از نیروهای چپ به حرکت او داشتهاند، و تساهل دولت را نسبت به او با دیدهای مشکوک مینگریستند، میکوشد به نفع خود بهرهبرداری کند و آن را گواهی گیرد بر صحت ادعاها و حسن نیت خود. توجیه اصلی او از چرایی سوء استفادههای انقلابی از اندیشههایش، کجفهمی، شتابزدگی برخی و غرضورزی و انگیزههای منفی برخی دیگر از نیروهاست. در اینجا شریعتی باز بر همان تکنیک سابق خود وفادار میماند؛ از چهارچوب واقعیتها و تحلیلهای موجود خارج نمیشود، اما آنها را به نفع خود جابهجا میکند، و تا حد توان میکوشد بازجو را به امکان دیدن واقعیات آن هم به طرزی دیگر نزدیک کند. او در این کار تا حدودی موفق است. این موفقیت را میتوان در سوال بازجو خواند، وقتی که از شریعتی میخواهد به شتابزدگی خود در سخنانش اعتراف کند. او به شتابزدگی در کار تبلیغاتی خود اعتراف میکند(۷۸) و دلیل آن را یکی «تجمع سریع جوانان تشنه یک فکر نو اصیل بر پایه اسلام» میداند و دیگری “عوامل ارتجاع که وضع خود را بشدت در خطر دیدند.”(۷۹)
این بازجویی با یک سلسله سوالات جزئیتر از جمله صندوق ازدواج در ارشاد، استفاده از کلمهی خلق در سخنرانیها و ترجمهی کتاب دوزخیان روی زمین اثر فانون ختم میشود. همزمان ساواک به جمعآوری وسیع و گسترده کتابهای شریعتی از کتابفروشیها، کتابخانهها و… میپردازد و چاپ و پخش و نیز داشتن آنها ممنوع میگردد.(۸۰)
از آخرین جلسات بازجویی، در ۳۰ آبان ۵۲ تا واپسین روزهای سال ۵۳ که شریعتی از زندان آزاد میشود، در اسناد ساواک اثری از بازجویی مکتوب یا شفاهی با او نیست. نظریات این و آن است دربارهی او، کتابها و نقطهنظراتش. چنین پیداست که ساواک در جستجوی راهحلی به منظور مخدوش کردن چهرهی شریعتی در میان پیروان و دوستدارانش، به نظرسنجی میپردازد. صفحات بسیاری به امکان مصاحبهی تلویزیونی و اثرات مثبت و منفی آن در میان افکار عمومی و بهویژه جوانان اختصاص دارد. نظرات مشورتی بر این است که این کار تاثیرات نامطلوب و گاه عکس خواهد داشت و براین اساس مسئولان این راه حل را منتفی میدانند. پیشنهاد دیگر، بازگشایی حسینیه و سخنرانیهایی از جانب شریعتی است تا بدینوسیله وی غیرمستقیم به حک و اصلاح افکار انقلابیاش پرداخته، جوانان را از شتابزدگی پرهیز دهد.
اسناد چنین نشان میدهد که تصمیم نهایی مقامات امنیتی بر چاپ مطالبی از شریعتی است که در آن وی به توهماتی که حول وحوش افکارش در میان جوانان ایجاد شده، پاسخ دهد. سوال اساسی این است که آیا این مطالب توسط شریعتی در اختیار ساواک قرار گرفته یا اینکه مسئولان با جمعآوری یکی از سخنرانیهای او، در تیراژ محدود و نسبتا ناشناخته برای عموم، به نشر آن اقدام میکنند؟ این اسناد به هیچوجه پاسخ روشنی به این سوالات نمیدهد. در هیچ یک از اسناد این سه جلد، نوشته یا تعهدی مکتوب از سوی شریعتی مبنی بر چاپ مطلبی در این راستا نیست. نخستین گزارش دربارهی کتاب انسان، اسلام و مکتبهای مغربزمین در صفحه ۴۲۲ جلد دوم اسناد درج میشود با این عبارات :
اداره کل سوم کتاب را ملاحظه فرموده بودند. پاورقی دیگر مورد ندارد. کتاب منتشر شود اداره یکم طرح توزیع کتاب هرچه زودتر ارائه و اقدام به توزیع شود.
بخش ۳۱۲ کتاب اسلام و مکتبهای مغرب زمین اثر دکتر علی شریعتی… [خوانا نیست] اقدام شده به سابقه ضمیمه گردد.
روشن نیست که این کتاب چگونه فراهم شده؛ سخنرانی است یا دستنوشته؟ گفتوگویی شفاهی است طی دو سال اقامت شریعتی در زندان، یا از قبل جمعآوری شده؟ چند روز قبل از آزادی شریعتی، در گزارشی به تاریخ ۵۳/۱۲/۲۲ میخوانیم:
علی شریعتی در مدت بازداشت مورد مصاحبه و بازجوییهای مدام واقع و سرانجام با قبول اینکه برخی آثار و نوشتههای او تاثیر منفی به وجود آورده، آمادگی خود را اعلام نمود که در رد نظریات مارکسیسم اسلامی و امواج فکری ناسالم علیه ملیت ایرانی اقدام به نوشتن کتاب بنماید. مشارالیه طی این مدت دو جلد کتاب تحت عنوان «انسان، اسلام و فلسفههای مغرب زمین» در رد نظریات مارکسیستهای اسلامی و اثبات وجود تناقض و تضاد اسلام و مارکسیسم و نیز «بازگشت به خویشتن» پیرامون اصالت ملیت ایرانی و اثبات بزرگی و عظمت این قوم و دلیل تداوم تاریخی آن، نوشته که کتاب اول او به صورت پلیکپی تکثیر و منتشر و کتاب دوم نیز قرار است بزودی چاپ و منتشر گردد.(۸۱)
به دنبال درج این گزارش- که چند روز قبل از آزادی او تهیه میشود- باز هم اثری از تعهد کتبی شریعتی یا متن کتب نامبرده نیست. از دو کتاب انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین و بازگشت به خویشتن نام برده میشود اما اثری از آنان نیست. در مورد کتاب اول، آنجا که مسئول اداره یکم مینویسد : «کتاب را ملاحظه فرموده بودند پاورقی دیگر مورد ندارد و طرح توزیع کتاب هرچه زودتر ارائه و اقدام به توزیع شود»، میتوان مطمئن بود که کتابی در دسترس هست، اما چگونگی آن روشن نیست.
هنگامی که حدودا یک سال بعد، روزنامهی کیهان اقدام به چاپ این مطالب میکند، نخستین کسی که از «بیشرمی کیهان» برمیآشوبد، شخص شریعتی است. در آن سالهای خفقان تنها عکسالعملی که از عهده او برمیآید، تنظیم شکایت قانونی علیه روزنامهي کیهان است؛ او این مسئولیت را بر عهده احمد صدر حاج سیدجوادی میگذارد.(۸۲) توضیح شریعتی همه جا این است که این مطالب درسهای او در دانشکده مشهد است و ساواک آنها را جمعآوری کرده و بیاجازهی او به چاپ رسانده است. انجمنهای اسلامی اروپا و امریکا نیز به شکلی گسترده به درج و پخش این خبر میپردازند و در ردایوهای اپوزیسیون نیز این اطلاعیه انعکاس پیدا میکند. (۸۳) روحانیون مبارز نیز در قم اطلاعیهای در این باب به چاپ میرسانند با این مضمون که :
اخیرا مقالاتی از متفکر بزرگ اسلامی جناب آقای دکتر شریعتی تحت عنوان انسان، اسلام و مسلکهای مغرب زمین با اضافه کردن جمله مارکسیزم لنینیزم اسلام که سلسله درسهایی بوده است برای جمعی از دانشجویان در دانشگاه مشهد و گروهی از دانشجویان اصفهان که این درسها را جمعآوری و برای تفسیر آماده کرده بودند دستگیر شده و این مجموعه هم همراه آنان به چنگ ماموران ساواک میافتد…(۸۴)
ادارهی ساواک در جریان کلیه این عکسالعملها قرار دارد و گزارشهای دقیق آن در این اسناد منعکس است. شگفت اینکه به هیچ اقدامی برای خنثی کردن این موج اعتراض دست نمیزند. واقعیت این است که اگر این نوشتهها توسط شخص شریعتی در اختیار آن اداره قرار گرفته، میباید با چاپ دستخط یا سندی به این شایعات پایان میداد. مگر نه اینکه انگیزهی اولیه از چاپ این مطالب استفاده از نفوذ شریعتی در میان جوانان و هدایت آنان به راه راست بود. مگر نه اینکه برای بالا بردن اطمینان جوانان به سخنان شریعتی، به مصاحبههای تلویزیونی متوسل نشد تا سخنان او آزادانه و بدون هیچ فشاری تلقی شود. این سوالات نیز بیپاسخ میماند.
شریعتی میدانست که هدف دستگاه درهم شکستن اعتبار و شخصیت او در میان جوانان است. او که همواره آزادی را از آبرو بیشتر دوست میداشت و بیاعتنا به نگاه و قضاوت دیگران زیسته بود، برای نخستین بار در زندگی از امکان خدشهدار شدن نامش بر خود میلرزد :
ترس من از ناتمام مردن نیست، مردن اگر خوب انجام شود، دیگران کار را تمام خواهند کرد، اما ترسم از نفله شدن است، با دست دشمن سر به نیست کردن و به گردن دوست انداختن، دیروز قیل و قال «کافی»ها برای این بود که نشد و اکنون بیشرفی کیهان.(۸۵) (با مخاطبهای آشنا، صص۱۷۴ و ۱۷۵).
شریعتی خود را چاووش این کاروان جدید میداند. اما دستانش بسته است. امکان هرگونه دفاع از او گرفته شده و این احساس سنگین رسالت و ناتوانی، او را مضطرب و درمانده ساخته است:
اندکی بعد، شریعتی به امید گشایشی در این تنگنای نفس کشیدن ایران را ترک میکند و یک ماه پس از ترک ایران، دنیا را نیز. در چهل و سه سالگی او دیگر بار رسالت را بر زمین گذاشته بود.
۴۹. همان، ص ۱۴۳
۵۰. همان، ص ۱۵۳
۵۱. همان، ص ۱۵۴
۵۲. همان، ص ۱۴۰
۵۳. همان، ص ۱۴۳
۵۴. همان، ص ۱۴۹
۵۵. همان، ص ۱۶۲
۵۶. همان، ص ۱۶۳
۵۷. همان، ص ۱۶۶
۵۸. همان، ص ۱۷۸
۵۹. همان، ص ۱۷۹
۶۰. همان، ص ۱۸۰
۶۱. همان، ص ۲۵۲
۶۲. همان، ص ۲۵۳
۶۳. همان، ص ۲۵۳
۶۴. شریعتی به روایت اسناد ساواک، جلد دوم، ص۸.
۶۵. همان، ص ۲۹
۶۶. همان، ص ۵۹
۶۷. همان، ص ۷۶
۶۸. همان، ص ۸۸
۶۹. همان، ص ۹۸
۷۰. همان، ص ۲۷۰
۷۱. همان، ص ۲۷۲
۷۲. همان، ص ۲۷۲
۷۳. همان، ص ۲۸۴
۷۴. همان، ص ۲۸۲
۷۵. همان، ص ۲۸۷
۷۶. همان، ص ۲۹۹
۷۷. همان، ص ۲۸۵
۷۸. همان، ص ۲۸۲
۷۹. همان، ص ۳۰۲
۸۰. همان، ص ۳۰۲
۸۱. همان، ص ۳۵۹
۸۲. همان، ص ۴۴۹
۸۳. برای اطلاع بیشتر به کتاب طرحی از یک زندگی نوشتهی پوران شریعتی رضوی، ص ۲۰۹ مراجعه شود.
۸۴. شریعتی به روایت اسناد ساواک، جلد دوم، صص ۵۱۱-۵۱۰.
۸۵. همان، صص ۵۱۲ـ۵۱۱
۸۶. م.آ.۱، صص ۱۷۵_۱۷۴