زنشناسیی شریعتی
انسان دو نیمه است اما، یک نیمه آن (زن) همواره “دیده” نشده است. و امروز در جامعه ایران به عنوان یک حرکت و جنبش “واقعا موجود” که مدیر و سخنگوی خویش است، در حال دیده شدن است. هابرماس و آلن تورن، هر دو، درک آینده ایران را موکول به ادراک وضعیت زنان ایرانی که سازنده فردای ایران خواهند بود، دانستهاند.
از سوی دیگر، علیرغمِ آنکه دیوار ستم و تبعیض جنسیتی ستبرتر از تبعیض و آپارتاید نژادی است، اما توسعه همهجانبه بدون حضور و مشارکت زنان غیرممکن است.
جریان چپ نواندیشی مذهبی، برخلاف دیگر طیفها و بیشتر از بسیاری از اندیشمندان “زن” را دیده و در این باره سخن گفته و یا موضع مترقی داشتهاست. شریعتی سرسلسله آنهاست. و دیگرانی چون طالقانی، محمدتقی شریعتی، طاهر احمدزاده، ابوذر ورداسبی، پیمان، اشکوری، موحدین (از تشکلهای هوادار شریعتی)، مجید شریف و…
مدل شریعتی در حوزه زنان نیز در تاریخ متأخر ما، اثرگذارتر از دیگر مدلها، همچون مدل اشرف دهقانی (زن چریک “فاقد جنسیت”) و مدل اشرف پهلوی (فمنیسم دولتی “فقط جنسیت”)، بوده است.
نکته دیگر آنکه بسیاری از (و البته نه همه) مسائل و پرسشهای امروزین ما، و نیز منظرها و رویکردهایی که به آن پرسشها پاسخ میدهند، مشابهت فراوانی با دوران شریعتی دارد و پاسخها و مهمتر از آن منظر و رویکرد او، همچنان قابل توجه و تأمل، و بازخوانی (و بازسازی) و تداوم است.
زمانه ما با زمانه شریعتی تفاوتهایی جدی دارد. بین ما و او یک انقلاب (و یک نظام و حاکمیت) فاصله است. ما یک مرحله جلو آمدهایم و با پرسشها و مشکلات جدیدتری مواجهیم. دوره او دوره “زن؟ هیس!” و “زن؟ گیس!” بود. اما امروز با ایجاد شکاف در دیوار ستبر سنت، زنان به بحث حقوق مساوی با مردان در همه حوزهها و حتی به طرح مباحثی چون خرد مذکر و خرد مؤنث رسیدهاند.
بر این اساس؛ با شریعتی و میراث او، از جمله در مورد زن، برخورد “تاریخی – الهامی” و “راهبردی – کاربردی” میکنیم. میراث او در این باره، همچنان دارای عناصر و مؤلفههای بسیاری برای درسآموزی و الهامگیری است. و البته این برخورد مستلزم رجوع مجدد و دقیق به متن شریعتی و شناخت تحلیلی و نقد (درونپارادایمی) برای تداوم آن پروژه برای نوزایی و تغییر اجتماعی در جامعه است.
اما مهمترین نقطه قابل استفاده و استناد همچنان رویکرد او به این مسئله، بسیاری از تحلیلهای وی و همچنین متدلوژی اسلامشناسی اوست. ضمن آنکه ادبیات او نیز برای بسیاری ـ و بهویژه اقشار مذهبی ـ آگاهیبخش، انگیزهده و راهگشاست.
شریعتی به تناوب، و در سالهای ۱۳۳۴، ۱۳۳۵، ۱۳۴۱، ۱۳۴۵، ۱۳۵۰، و ۱۳۵۱، به مسائلِ زنان پرداخته است.
مبانی فکری و تحلیلی شریعتی دربارهی زنان چنین است:
● اندیشمندان و مصلحان بشری (بجز استثنائاتی چون محمد) در تاریخ معمولاً زن را یا ندیدهاند و یا به تحقیر در او نگریستهاند.
● شریعتی معتقد به نگاه تاریخی به مسائل زنان است و بر این اساس معتقد است: مذکرنگری عمدتاً ریشه در مسائل اقتصادی داشته و بر این اساس “سود” به “ارزش” تبدیل شده است. وضعیت تاریخی رابطه زن و مرد نیز شکل ارباب – رعیتی داشته است.
● علت عقب افتادن زن این بوده که زن بر اساس مناسبات مردسالار عقب نگه داشته شده و این وضعیت نگذاشته است زن رشد کند. پس ریشه وضعیت تبعیضآمیز زنان سلطه تاریخی است، نه نقض و نقصان در زنان (ریشهیابی تبعیضها نه در تفاوت ذاتی بلکه در اعمال سلطهگری تاریخی بر زنان)
● در طول تاریخ مرد نیز خواسته است بر زن تسلط مستبدانهای داشته باشد. در خانواده پدرسالار زن “ابزار جنسی” و “کلفت بیجیره و مواجب” است (ریشهیابی تبعیض نه تنها در سلطه اجتماعی، بلکه در سلطهطلبی مرد در خانواده و اجتماع).
● “زنشناسی” اندیشمندان سنتی نه تنها تحتالشعاع مناسبات و سلطه جنسیتی حاکم بر جامعه، بلکه تحت تأثیر منافع جنسیتی فردی خود آنان نیز بوده است. آنان طبق منافع و مصالحشان تمایل دارند وضعیت زنان همچنان در همین وضعیت سلطهآمیز باقی بماند. در زنشناسی دینی (متولیان دین)، تمایلات و منافع فردی آنان نیز دخیل است (همانند منافع طبقاتیشان در قرائت اقتصادیشان از دین). و آنچه به نام سنت اسلامی از طریق اینها بر زنان تحمیل میشود مربوط به سنتهای دوره پدرسالاری و حتی بردهداری است.
● از نظر شریعتی که هم معلم دبیرستانهای دخترانه و هم استاد دانشجویان دختر و پسر بوده است، هوش و تیزبینی عقلی دختران و زنان هیچ تفاوتی با مردان ندارد. به علاوه آنکه زنان از احساس و لطافتی افزونتر نیز برخوردارند که همیشه در فرهنگ مردسالار، با بدفهمی، به ضعف و لوسی و سطحی بودن تعبیر میشده است.
بر این اساس او ضمن اعتقاد به تساوی ذاتی و انسانی زن و مرد و “نقش، حق و شخصیت” همارز مردان برای زنان؛ اما به سرشت خاص زنانه نیز اعتقاد دارد و آن را نه تنها نقطه ضعف بلکه ممیزه مثبت زن میداند (خود شریعتی نیز از شخصیتی لطیف با نگاه و حسی شاعرانه به زندگی و انسان برخوردار است).
● یک منظر مهم نگرش شریعتی به جامعه و پدیدههای اجتماعی، از جمله در مورد زنان، “جماعتگرایی” و نه “فردمحوری” و منگرایی است (عشق فراحقوق نه عشق مادون حقوق). او از این منظر به نقد خانواده اتمیزه شده در غرب مدرن میپردازد.
اما بنمایههای تحلیل جامعهشناختی و استراتژیک شریعتی دربارهی وضعیت زنان در جامعه خویش نیز حاوی چنین نکاتی است:
● زن در جوامع شرقی و اسلامی بیش از همه از مذهب سنتی رنج کشیده است.
● چهره زن در جامعه جدید دچار تغییری سریع و جبری شده است. هیچ چیز هم نمیتواند جلوی این تغییر را بگیرد.
● تفکیک سه چهره از زن در جامعه جدید: زن سنتی – زن متجدد (شبهمدرن) و زن روشنفکر (آگاه و مسئول)
● شریعتی در رابطه با زن اروپایی تحلیلی دولایه دارد. در یک لایه معتقد است قرون وسطا ضدزن بود. زن موجود منفوری بود که از وجودش در فضا گناه پراکنده میشد. اما این فشارها عکسالعمل ایجاد کرد. اما وی زن امروز اروپایی را زنی میداند که بر اساس آگاهی، تلاش و مبارزه و فرهنگ به آزادی رسیده است. او زنی صاحب فرهنگ، اهل کار مولد و آزاد و صاحب حقوق است. هر چند فردگرایی منفعتمحور حاکم بر فرهنگ جدید او را دچار “تنهایی” نیز کرده است (تنهایی زن مدرن).
شریعتی در لایه دوم، به برخورد سرمایهداری با مسئله زن توجه کرده است. سرمایهداری به زن به عنوان نیروی کار جدید خود؛ از منظر تفنن و مصرف نگریسته است. و بهویژه در کشورهای تحت سلطه زن را مظهر سکس و عامل تنوع در مصرفزدگی دیده است. در این راستا تلاش شده آزادی به آزادی جنسی تقلیل داده شود. اینک عشق را از بین برده است. اما در معبد سکس اولین قربانی خود زن است. زن به کنیزی مدرن برای مرد تبدیل شده است.
● شریعتی بین “تمدن” و “تجدد” فاصلهگذاری و تفکیک میکند. زن شبهمدرن و متجدد در ایران نیز با زن اروپایی آزاد، که آزادیاش را از تلاش فرهنگی و مبارزه و تغییر شخصیت و نقش اجتماعیاش به دست آورده، متفاوت است. آزادی او ناشی از قیچی آجان! است نه تغییر و مبارزه خود او. زن شبهمدرن و آلامد در ایران نه دچار تغییر تفکر شده است و نه تحول شخصیت. او تنها به کار توسعه مصرف و تحریک شهوت آمده است و تمامی ارزش او در لباسها و اسافل اعضایش است. او نه “احساس” زن دیروز را دارد نه “شعور” زن امروز را.
● شریعتی بر شناخت نادرست “زن غربی” در جامعه ما تأکید میکند. “چهره زن غربی” که ما میشناسیم ساخت ایران است و زنان غربی اندیشمند، محقق، اهل کار مولد، فرهنگ، مبارزه سیاسی و… در اینجا شناسانده نمیشوند و تنها زن “بار” معرفی و شناسانده میشود. استبداد نیز به شدت مروج آزادی جنسی، به جای همه آزادیهاست.
● شریعتی به فاصلهگذاری و تفکیک “مذهب” و “سنت”های تاریخی و قومی نیز میپردازد. او معتقد است زن در صدر اسلام شخصیت یافته بود. اما بعداً در سنت تاریخی به “ضعیفه” تبدیل شد. زنی که به جرم زن بودن، زندانی خانه است و مثل جنس قاچاقی است که باید سخت از آن مراقبت شود. زن سنتی در شبکههای تارعنکبوتی از “نه، نه” و “حرام است”؛ محصور است. او ماشین رختشویی است که کارش در خانه تولید بچه و در جامعه تولید اشک و وجودش بین مطبخ و بستر در نوسان. در این چارچوب مذهب نیز زنانه – مردانه شده است: فکر برای مرد و اشک برای زن. فراتر از آن نباید از زن حرفی زد “زن؟ هیس! اسماش را نبرید!”.
شریعتی، البته، “نزدیکبینانه” تصور میکرد عمر زن سنتی در جامعه ایران به پایان رسیده است (و زن شبهمدرن در نقطه آغاز خود قرار دارد).
● شریعتی معتقد است اسلام و پیامبر در جامعه پدرسالار آن دوران “اصلاحی انقلابی” به نفع زنان انجام داده است.
● شریعتی با نگاهی تاریخی با روش تفکیک “فرم ـ محتوا” به فاصلهگذاری بین “حقیقت” و “اشکال” و “قالب”های حقیقت دست میزند و به جداسازی مذهب از سنتهای قومی و تاریخی میپردازد.
● او خود نیز سعی کرده با رویکرد “اصلاح انقلابی” و گاه حفظ فرم و دگرگونی محتوا (و گاه نفی کامل برخی فرمها)، با برخی از احکام برخورد کند. این رویکرد شریعتی امروزه میتواند در موارد جزئی و مشخصی (چون حجاب، تعدد زوجات، مهریه، چادر و …) مورد بازبینی و بررسی انتقادی تحلیلی – کاربردی قرار گیرد.
● شریعتی به بازخوانی یا معرفی برخی الگوها میپردازد همچون هاجر (سرباز گمنام خدا که در مسجد خدا و خانه کعبه مورد طواف ابدی است)، مریم، سمیه، فاطمه (که او را “امام” میخواند)، زینب (که وی را مظهر رهبری زن در دوران شکست مردان مینامد)، محبوبه (که در داستان حسن و محبوبه، به عنوان یک “معلم”، نماد زن روشنفکر شریعتی است) و…
● مردان (و نیز بخشی از زنان) اساساً باید در نگاه خود به “زن” تجدیدنظر کنند (انقلاب در تفکر)
● روشنفکران باید زنان را موضوع و مخاطب خود قرار دهند (مسئله کردن زنان)
● شریعتی در “فاز صفر” حرکت زنان قرار داشت. در این مرحله او بر آگاه شدن زنان بر حقوق اساسی و اولیه خود و بهطور مشخص تغییر نقش کلیشهای سنتی زنان در جامعه و خانواده تأکید داشت. در این فاز باید به دادن شخصیت و اعتماد به نفس به زنان پرداخته میشد (انقلاب در معنا و نقش در زندگی با تأکید بر نگاه وجودی – اخلاقی به زندگی).
● نگاه همهجانبه و دید موازی و ترکیبی به استراتژی حرکتی زنان در جهت رشد و رهایی و تأکید بر هم کار فکری و فرهنگی و هم کار اجتماعی و سیاسی، حقوقی، اقتصادی، تولیدی و…
● وظیفه فکری روشنفکر جهت تفکیک “مذهب – سنت” و “تمدن ـ تجدد”
● تنها راه مقابله با شبهمدرنیسم اعطای “حقوق زنان” است.
● مرور فشرده میراث شریعتی که تا اینجا تحلیل شد
● تجربه ۳۰ ساله و لزوم نگرش “پساجمهوری اسلامی”
● نگاه تاریخی او ناتمام است و با توجه به دوصداییهای متون مقدس برای انسان کنونی باید تفکیک گاه مبهم و گاه ناتمام “مذهب – سنت”های قومی و تاریخی به ردگیری این سنتها درون خود متن نیز تداوم و تسری یابد. (آسیبشناسی اسلامشناسی شریعتی)
● ناکارآمدی روش “حفظ فرم، تغییر محتوا” در جامعه کنونی در برخی موارد (همچون تعدد زوجات، ازدواج موقت و …)
● لزوم توجه به تنوع و تکثر کنونی جامعه ایرانی از جمله در میان زنان آگاه و مسئول (روشنفکر) و تنوع (مذهبی و غیرمذهبی) زنان مستقل و روشنفکر
● لزوم عبور از “فاز صفر” به “فاز یک” و طرح مطالبات سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی، قضایی و… زنان.
● مهمترین مزیت چپ مذهبی تلقی آنها از توحید و عدالت است که به شدت مستعد بسط به حوزه زنان و طرح مساوات و عدالت جنسیتی است.
ضمن آنکه درونمایه شخصیتی و نیز نگرش و ادبیات لطیف و انسانی شریعتی دربارهی زندگی نیز، که تجانس فراوانی با “زنشناسی” او دارد، امکان بازخوانی و تداوم زنخواهانه پروژه او در مورد “زن سوم” (زن روشنفکر، آگاه، مسئول و مولد) را مضاعف میکند.