رنجِ آگاهی و مسئوليت
آنچه در پی خواهد آمد متن یادداشت آقای مصطفی مستور است که روز بیست و نهم خرداد ماه امسال، ۱۳۸۶، در روزنامه شرق منتشر شد. آقای مستور سخنرانی مبسوطی نیز در کنفرانس شریعتی دیروز امروز فردا و با موضوع زبانشناسی ادبی شریعتی ایراد کردند که به زودی متن آن نیز در سایت قرار خواهد گرفت.
شریعتی، فارغ از اینکه با او موافق باشیم یا نباشیم، از آن جنس شخصیت هایی است که در هر جامعه به ندرت و در دور گردشی دست کم صدساله، تکرار میشوند. آدمهایی با تاثیرگذاری عمیق و دامنهدار که به شکل بهتآوری در جامعه انرژی معنوی تولید میکنند و به نسلی، و گاه به نسلهایی، توان تحرک و پویایی میبخشند. بزرگی و شعاع انتشار این انرژی اغلب با ژرفای رنجها و وسعت یافتههای چنین شخصیتهایی نسبت مستقیم دارد.
راز ماندگاریی شریعتی را نه تنها باید در کوششهای بیبدیل او در نوسازی اندیشه دینی یا نقادیهای بی پروای او از سنت و تجدد یا تلاش برای گشودن راهی نو در جامعهای که جسارت هموارسازی راههای تازه از آن سلب شده بود، جستوجو کرد، بلکه، باید آن را در وسعتِ رنجهای روحیی عظیم او که انرژی کافی برای چنین کوششها و جوششهایی فراهم میکرد، سراغ گرفت. رنج مسوولیت انسان بودن، درک وجوه مخاطرهآمیز آشکارسازی حقیقت، و البته زیستن در جامعهای که دست هایش را بر گوشهایش فشرده بود تا چیزی نشنود. بدین گونه شریعتی، به دلیل آگاهیاش نسبت به بیماریهای مزمن برآمده از سنت و تجدد و فشار مسوولیتی که در برابر این آگاهی احساس میکرد، لحظهای نمیتوانست سکوت کند یا باورهایش را با مصلحت زمانه همسو کند.
از این رو او در انعکاس درک تازهاش از جامعه و تاریخ و هنر و مذهب و زن و سیاست و روشنفکری، مدام به دیوارهای تنگ محدودیتها و بدفهمیها و کج فهمیها و جهلها و البته دشمنیها و حسادتها و کینه توزیها برخورد میکرد و زخمی میشد.۱ او بدون شک قبل از هرچیز تاوان “ادراک تازه اش” را میپرداخت و سپس، مانند بسیاری از همتایانش، تاوان متفاوت بودن در جامعهای که تفاوت را برنمی تابید. رنج برآمده از آگاهی که در نمود بیرونیاش به گونهای تاسف انگیز شریعتی را در کام تنهایی و به شکل تناقض آلودی در انزوای میان جمع فروبرده بود، در شکل درونیاش او را به تجربههای روحی عمیق پیوند میداد. موقعیتی که در وجه بیرونیاش او را به تولید “سیاسیات” و “اسلامیات” وامی داشت و در وجه درونیتر زمینهای بود برای آفرینش “کویریات”.
او هرگز در شمایل یک متفکر یا جامعهشناس یا نویسنده یا سخنران یا حتی انقلابی و احیاگر دینی صرف ظاهر نشد. شریعتی ترکیب غریبی بود از همه این نقشها که با ریشه مشترک عمیقی به هم پیوند میخوردند. ریشهای که همه نقشهای اجتماعی و فردی او را در سیمایی منحصر به فرد یکه میکرد و او را از اینکه به تنهایی در هرکدام از این نقشها حبس شود به شدت دور میساخت. گرچه تعریف این ریشه مشترک دشوار است اما شاید بتوان آن را به یاری ادبیات خود شریعتی و در دو کلیدواژه “آگاهی” و “مسوولیت” تا حدی توضیح داد. او آگاهی را نه حقیقت هایی که فیلسوفان و عارفان و عالمان به آن دست یافتهاند، بلکه واقعیت هایی میدانست که مردم به آن نیاز فوری و حیاتی دارند.۲ بدین گونه شریعتی با بازتعریف “آگاهی” به بازتعریف روشنفکر میپردازد. روشنفکر کسی است که بهرغمِ همه مخاطرات و دشواریها، “مسوولیت” انتشار این آگاهی را به عهده میگیرد. کسی که نه در نقش یک فیلسوف یا عالم یا زاهد یا ادیب و شاعر و هنرمند، بلکه در کسوت یک پیامبر بر آگاهیبخشی و انذار و بشارت مردم تمرکز میکند؛ آگاهی هایی که به تعبیر او هم “فوری”اند و هم “حیاتی”.
کار روشنفکر از نگاه شریعتی، ادامه کار افلاطون و جالینوس و بقراط و بطلمیوس و حافظ و مولوی و حلاج و برگسون و پاستور و پلانک و راسل و پیکاسو نیست، کار او ادامه کار ابراهیم و زرتشت و موسی و مسیح و محمد است. از این رو از نگاه شریعتی، برای مردمی که “آب قنات” ندارند، سخن گفتن از “آب حیات” و روانه کردن آنها در پی اسکندر نوعی شیطنت است. نیز آنهایی که “عشق” را در زندگی مردمان جانشین “نان” میکنند فریبکارانی هستند که نام فریبشان را “زهد” گذاشته اند.۳
شریعتی، خود نمونه کاملی است از سلوکی پیامبرانه که هرگز تسلیم وجه جامعهشناس و ادیب و متفکر و حتی انقلابی خود نشد. او همواره روشنفکری باقی ماند که “حرف هاش” پیامبری بود و مسوولیتش آگاهی بخشی. کاری که او را همواره آماج نقادیهای اغلب غیرمنصفانه سنت گرایان و سیاستمداران و روشنفکران دیگر قرار میداد. نقادی هایی که به داوری تاریخ هنوز نتوانسته است تلاشهای معنادار او را بی اعتبار کند. با این همه، شریعتی در عمر کوتاه خود و در دوره کاری کوتاه ترش، چنان درخشید که یادآوری تحولات فکری، اجتماعی و سیاسی نیم قرن اخیر ایران، بدون لحاظ کردن کارنامه او، نه واقعی است، نه منصفانه و نه البته جذاب و خواندنی.
۱. نگاه کنید به تعبیر و تشبیه جالب شریعتی از این محدودیتها به “غار دیوستنس” در مجموعه آثار ۹ / تشیع علوی و تشیع صفوی / ص۲۲
۲. مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی ۲ / ص ۱۲۶۷
۳. مجموعه آثار ۲۶ / علی / ص ۱۲۶۶