منوی ناوبری برگه ها

جدید

دیالکتیک ناز و نیاز

 

سوسن شریعتی

 
 
 
نویسنده : سوسن شریعتی
 
موضوع : روابطِ میانِ کاندیداها و مردم در انتخاباتِ ایران
 
 
روزِ انتخابات، تجربهٔ بی‌بدیلِ کسى بودن براى مردم است. انتخابات نَه، روزِ انتخابات. به‌مدت ۲۴ ساعت توده تبدیل می‌شود به آحاد، به افراد. افراد تبدیل می‌شوند به آدم. آدمى که حرف دارد و نظر و قدرتِ انتخاب. به مدت ۲۴ ساعت سیاست‌مدار می‌شود همه تنْ چشم، همه تنْ گوش، همه تنْ نیاز؛ و تو، به مدتِ ۲۴ ساعت می‌توانى دل بجزانى یا بلرزانى، رو کم کنى، ناز بفروشى، پشتِ چشم نازک‌کنى، جوابِ سربالا بدهى و… : حالا ببینیم، مطمئن نیستم ، تا چه شود و… بازى کردن با اعصابِ سیاست‌مدار.
 
در این ۲۴ ساعت همه چیز بر محورِ توىِ شهروند می‌گذرد. اگر تا دیروز، سیاست‌مدار به تو سلام حتى نمی‌کرد امروز حاضر است تعظیم کند، تکریم کند، تملّقِ تو را بگوید، به سازت برقصد، تو را سِحر کند و جادو. وعده‌هاى بهشتِ برین دهد. فقط براى این‌که تو بله را بگویى. همین توىِ ناچیزِ بی‌مقدارى که از این انتخابات تا آن انتخابات اصلاً مطرح نیستى، عددى نیستى، به حساب نمی‌آیى، حالا همه سر و دست می‌شکنند برایت. در چنین روزى می‌فهمى که تو پس فلّه نیستى، عددى. عدد نیستى نظرى. نظر نیستى عملى. عدد و نظر و عملى که در ترکیبِ با هم می‌تواند بشود یک اتفاق، یک حادثه و گاه بسیار غیرِمترقبه.
 
اما همهٔ بحث این است که چگونه می‌توان این تجربهٔ بی‌بدیلِ کسى بودن را ممتد کرد و هر چه طولانى‌تر. سیاست‌مدار را نیازمند نگه داشت و ملتزم. دموکراسى این است : روزِ انتخابات و فرداى آن. تجربهٔ ممتد و طولانى و بی‌وقفهٔ کسى بودن توسطِ شهروندان و نیازمندىِ ممتد و طولانى و بی‌وقفهٔ سیاست‌مدار… همهٔ بحث این است که طىِ چه فرآیند، سیستم و نظامى و به نامِ چه می‌توان از تبدیل شدنِ رأی به رأس، مهره، عدد و درصد، سیاهی ‌لشکر، جلوگیرى کرد؟
 
نباید گذاشت که تو را در صحنه بخواهند اما براى مدت المعلوم و به قصدِ تحقّقِ برنامه‌اى مجهول. اگر هندوانه‌ای زیرِ بغل‌ات می‌دهند تَوَهّم برت ندارد اَلسّاعه ممکن است تبدیل شود به پوستِ خربزه. اگر می‌نشانَندَت بر صدر که مثلاً تویى ملتِ همیشه در صحنه، باد به غبغب نیندازى. اَلساعه است که اصلِ صحنه جابه‌جا شود. یعنى تو در صحنه‌ای اما بازى جاى دیگرى اتفاق می‌افتد و تو ممکن است بمانى روى دستِ خودت.
 
تجربهٔ ممتدِ کسى بودن، مواظبت می‌خواهد و مراقبت. فرداى انتخابات نباید به خانه برگردى و چهارسال هیچ‌کس نبودن را دوباره طی کنى وگرنه همان سیاست‌مدار از فرداى روزِ انتخابات باز شروع می‌کند به طاقچه بالا گذاشتن. از قدیم گفته‌اند سیاست پدرـ مادر ندارد و مرادشان از این جمله حرام‌زادگى آن بود و از آن‌جا که در جهانِ سنّتى، حرام زادگى مرتبه‌ای بود پُر‌گناه، بدین وسیله قدیمى‌ها بدبینىِ خود را به سیاست نشان می‌دادند. اما یکى از مشخّصاتِ مدرنیته این است که دیگر مشروعیت‌اش را از دیروز، از تبار و ریشه نمی‌گیرد. هست به اعتبارِ خودش. درنتیجه خیلى حرف‌ها و از جمله سیاست، براى خود به دنبالِ سلاله و تبار و شناسنامه نیست چرا که هست قائم بالذات. از این مرتبه به عنوانِ ماکیاولیسم و پُستْ ماکیاولیسم نام می‌برند. چنین پیدا است که جامعهٔ ما ورود به چنین مرتبه‌ای را دارد تجربه می‌کند. حرکت در چارچوبِ امرِ ممکن، عملى بودنِ وعده، شدنى شدنِ برنامه، بی‌دغدغهٔ زشت و زیبا، حق و باطل.
 
همهٔ دعواى انواع و اقسامِ دموکراسى‌ها (لیبرال، اجتماعى، سوسیالیستى و دینى) بر سرِ این است که چگونه و طىِ چه روندى رأی می‌تواند رأی بماند. چگونه و طىِ چه مکانیسمى رأی می‌تواند به امیدِ تکانى و حیاتى از محدودهٔ خانه و خانواده و پچ‌پچ‌هاى زیرِ سقفى و زیرِ‌لبى و درِ گوشى به بیرون پا بگذارد و به صندوق‌‌ها ریخته شود. سر به هم دهد، بشود اراده‌ای به قصدِ بود کردنِ نابوده‌ای و نامِ این سیر و سفر می‌شود مشارکت. شرکت : یعنى همان که شاعر می‌گوید من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما نشوى می‌شکنى. پس مشارکت به قصدِ آن است که تنها نشوم و نشکنم نه به قصدِ اینکه تنها نشوند و نشکنند. اما اگر قرار باشد مشارکتْ مرا از تنهایى و شکنندگى درنیاورد، اگر خروجِ رأی از خانه به جامعه و از جامعه به صندوق و از صندوق به بایگانىِ اداره‌جات سپرده شود که دیگر چه فرقى می‌کند. به هرحال رأیِ من، ما، می‌شود آرشیو. یعنى من در عینِ زنده بودن، سپرده شده‌ام به تاریخْ. مُرده به دنیا آمده‌ام.
 
اینجاست که همان تجربهٔ بی‌بدیلِ بیست و چهار ساعته کسى بودن می‌شود تجربهٔ تلخِ رودست خوردن. پس براى تنها نماندن، نشکستن، سپرده نشدن .به آرشیو، من و رأی‌ام باید راه‌هاى خروجِ دیگرى را از خانهْ تجربه کنیم و شناسایى. اگر دیروز از خانه بیرون آمدیم باید راه‌هاى بیرون ماندن را کشف کنیم و از بازگشتِ دوباره به زیرِ سقف و خانه‌نشینى بپرهیزیم. من و رای‌ام به دیروزِ انتخابات فکر نکنیم به فرداى آن بیندیشیم و این‌که چگونه می‌توانیم سیاست‌مداران را هم‌چنان دل‌نگرانِ حضورِ خود نگه‌داریم. همان نگرانى‌ای که آن‌ها را واداشت تا وعده‌هایى چون آزادى، دموکراسى، توسعه، ایران براى ایرانیان و… بدهند و ما را به وسوسهٔ امیدى به دمِ صندوق‌هاى رأی بکشانند. وگرنه بارِ دیگر آن‌ها می‌شوند شهریارانِ تنها و ما رعیت‌هاى بی‌زار از سیاست، و کارمان ناسزا گفتن به این موجودى که نه پدر دارد و نه مادر، حتى اگر نام‌اش مرتبهٔ مدرنى باشد به نام ماکیاولیسم.
 
 

pdf

تاریخ انتشار : ۲۸ / خرداد / ۱۳۸۴
 
منبع : سایت شاندل / منبع اصلی : روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : شروین یک بارedit
Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هشت + 16 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.