دیالکتیکِ ایمان
کتاب کویر این بار بهانه ای شده است برای نظر انداختن به شریعتی. اهمیت این کتاب در این است که در تقسیم بندی زندگی شریعتی به دوره های پنج ساله، مربوط می شود به پایان یک دوره .کتابی است که در سالهای پایانی دهه چهل نوشته شده (قبل از شروع فعالیتهای شریعتی در حسینیه ارشاد)و از اتفاق بی اعتنا به موقعیت زمانی خود نوشته شده. پایان یک دوره و یا عنوان آغاز یک دوره جدید؛ کتابی که در زمان چاپش با نوعی بی اعتنایی روبرو شد چرا که نوعی دهن کجی نسبت به زمان خود تلقی می شد و بر عکس، امروز از پر تیزاژترین کتابهای شریعتی است . حتی کتاب سازی هایی هم که در حول و حوش این کتاب انجام می گیرد پر تیراژ هستند و از همین رو در معرض خطر عوامزدگی. پای این کتاب به اس ام اس های عاشقانه و یا تراکت های تبلیغاتی و یا مسابقات تلویزیونی و…هم باز شده است.
صحبت در باره این کتاب کار سختی است . به دو دلیل : هم از این سو که شریعتی خود در مقدمه این کتاب به استقبال منتقدین می رود و به نوعی دست منتقدین و نقدهای ممکن را می خواند . از نقد روشنفکرانه تا نقد جامعه شناسانه و ادبی و… از سوی دیگر اینکه خود در «گفتگوهای تنهایی» می گوید که «کویر» یک کتاب مجلسی نیست و در آبادی نباید از کویر سخن گفت و ادامه می دهد که جنس سخنانش در کویر از جنس میوه های ممنوع است و خوردنش به همگان توصیه نمی شود. به این دو دلیل سخن گفتن از کویر همیشه با نوعی دلواپسی همراه است. علی رغم این همه، باز در همان گفتگوهای تنهایی، با مخاطبی فرضی، وقتی در معرض این پرسش قرار میگیرد که: چرا در زمانی که هنوز میوههای مجاز خورده نشده، دست به چاپ کویر زدهاید؟ میگوید: “به امید شنیدن صدای پای آشنا از خانه بیرون زده است”.
روشن است که شریعتی با چاپ کویر در جستجوی مخاطبی آشنا _ هرچند محدود _ بوده است. این تنها دلیل مشروعی است که ما را به اندیشیدن و سخن گفتن از کویر تشویق می کند.
۱. چرا خواندن «کویر» خوردن میوه ممنوع است؟ چرا تبعید است و برهوت؟ آیا باید همگان را به خوردن میوه ممنوع دعوت کرد و یا اینکه باید آن را برای خواص نگهداشت ؟ برای آنهایی که میوه های مجاز را خورده اند و حال نوبت میوه ممنوع رسیده است. اگر نباید خلوت را در میان گذاشت پس چرا شریعتی با چاپ این کتاب به کوچه می زند؟ اصلاً چرا کتاب کویر ماجرای خوردن میوه ممنوع است ؟ سخن از چه ممنوعیتی است؟ کویر ماجرای عصیان علیه قدس است و تنهایی و رها شدگی یا ماجرای نوعی تجربه معنوی است؟ (آنچنان که « پدران کویر » در سنت مسیحی از قرون چهارم و پنجم در جستجوی خدا به کویر می رفتند، جایی که خدا در دسترس است). اما شریعتی سخنانش را در این کتاب از جنس خوردن میوه ممنوع می داند و این یعنی دچار شدن به هبوط و رانده شدن از بهشت. تجربه ای که انسان با عبور از ممنوع به آن دچار شد. تجربه یکه گی، آزادی و البته تنهایی.
۲. سوال دوم این است که :آیا شریعتی با عبور از کویر یا به عبارتی پس از گذر از آن، با دست پر بر میگردد یا با دست خالی؟ اگر هبوط مجازات انسان است به دلیل ایستادن در برابر اراده قدسی در این تجربه پرتاب شدگی چه امکانی برای انسان می ماند؟امکان بازگشتی هست و اگر هست چگونه امکانی هست؟
۳. شریعتی زندگی اش را به سه ساحت کویریات، اجتماعیات و اسلامیات تقسیم کرده( برای خودم، برای دیگران ، هم برای خودم و هم برای دیگران.) پرسش این است: آیا این ساحت ها با یکدیگر هم پوشانی دارند و یا این که کاملاْ از هم گسسته و بی ربط به یکدیگرند؟ آیا معنای این تفکیک میان خود و دیگری این است که هیچ شباهتی میان «من پنهان » شریعتی و جلوه های بیرونی او وجود ندارد؟ آیا این گونه که می گوید نوشته هایش در «کویریات» حیاط خلوتی است برای آزادانه اندیشیدن، بی دغدغه مجاز و غیر مجاز و از همه مهمتر بی ربط به دنیای بیرون و مصلحت هایش؟آیا این ساحت بندی ها، تفکیکی است مجازی یا می توان میان این همه حلقه مشترکی کشف کرد؟ آنچه در زندگی شریعتی ممیز است این است که این ساحت بندی ها به دوره های مختلف زندگی او بر نمی گردد . همزمان و در آن واحد با یگدیگر صرف می شوند. در باره زندگی شریعتی نمی توان گفت که مثلاْ در این دوره عارف مآب بوده است و در دوره ای دیگر فعال سیاسی و زمانی دیگر مذهبی. او در همه ادوار زندگی اش در رفت و آمد میان این سه بعد – کویری، اجتماعی، اسلامی- بوده است و هیچ یک از آن وجوه را وانگذاشته. از زمانی که می اندیشد با او هستند. از این رو کویریات را مثلاً به دوره سرخوردگی او از امر اجتماعی نمی توان ربط داد . (کتاب «گفتگوهای تنهایی» در اوج فعالیت های ارشاد نوشته می شده است. )در نگاه شریعتی نسبت من و دیگری مدام و در همه بزنگاهها برقرار است.
در این صورت، مسئله ی اصلی این است که آیا می توان حلقه مشترک و واسط العقدی میان این ساحت های موازی در زندگی و اندیشه شریعتی پیدا کرد و یا اینکه این زیست های موازی در عمل، دست اندرکار خنثی کردن یک دیگرند و موجب نوعی چند پارگی معنایی در یک تفکر می شوند.
در کتاب کویر شریعتی به دو صفت هست: نویسنده و متفکر. در کویر با شریعتی نویسنده سر و کار داریم. با تعریفی که اورهان پاموک از نویسنده دارد : «نویسنده، کسی است که بر زخمهای دورن دست می گذارد.» این «اول شخص مفرد» است که در این کتاب صحبت می کند. شریعتی از« من» می گوید بی واسطه دستگاههای نظری و از همین رو به تعبیر خودش« بر اساس اصل علیت، صحبت نمی کند بلکه بر اساس تداعی معانی حرف می زند . در اینجا معانی همدیگر را می خوانند. استیل ندارد. از جنس غزل است.»
از سوی دیگر در این کتاب متفکر سخن می گوید: کسی که می اندیشد و نه الزماً سیستم ساز؛ کسی که مرزهای نظری را نادیده می گیرد و در میان ساحت های مختلف تردد می کند. از الهیات گرفته تا جامعه شناسی و هنر و…نگاهی بدون کلیشه . شریعتی در این کتاب شبیه نوعی زائر رفتار می کند.
موضوع محوری کتاب کویر «خویشتن» است. فهم دقیق موقعیت این خویشتن کلید اصلی ورود به دنیایی است که کویر را می سازد. به خصوص اگر بدانیم که شریعتی متهم به دعوتی است ارتجاعی ، بازگشتن به خویشتنی در دیروز مانده ، متصلب و یک بار برای همیشه تعریف شده، دعوتی که موجبات نوعی هویت گرایی کور و بسته را فراهم کرده است: ایده آلیزه کردن دیروز، نوستالژی برای دیروز، اسطوره کردن دیروز به قصد الگوسازی برای اتوپیای فردا.
در این کتاب است که ما می توانیم برای این خویشتن تعریف دقیقتری به دست آوریم. در سراسر کتاب و در بخش های متعدد آن دغدغه ای که مدام سر می زند یک «کدام خویشتن»است. خود می گوید: « من به تازگی فهمیده ام که چندین خویشتن ام». «کدام هستم»؟« اکنون نمی دانم این «خودم» کیست»،«من نمی دانم کدام خویشتنم»، « تازگی ها خویش های جدیدی در من سر بر داشته است …»، «نمی توانی وارد این کتاب شوی مگر این که از خویشتن عزیمت کنی»، «همه کلیشه های خویشتن -محور را به کناری بگذار» ،«من از مدت ها پیش متوجه شده بودم که یکی نیستم»،و غیره.
پرونده این خویشتن اگر باز شود، خویشتن شریعتی در ساحت اجتماعی و اسلامی هم روشن می شود.
در نگاه شریعتی، این خویشتن برای فهم موقعیت و تعریف خود، بی شک باید در گذر از کویر تعریف شود. کویر چیست یا کجاست؟ کشف خویشتن در کویر از چه جنسی است؟ کویر تجربه گسست است و یا حسرت ایام از دست رفته؟ تاریخ است یا جغرافیا ؟ غیبت امر قدسی است ، تجربه یکه گی و تنهایی و بی سر پناهی انسان مدرن است ؟ تجربه ای است اگزیستانسیالیستی یا اشاراتی به تاریخ و تمدنی که دارد فرو می پاشد، فروپاشی یک تمدن؟
شریعتی می گوید: این کتاب«جهان من، تاریخ من، میهن من، دل من، خویشتن من است». کویر در این تعریف دلالت بر چندین موقعیت و تجربه دارد؛ تجربه ای اگزیستانسیالیتی، موقعیتی تاریخی- تمدنی و فرهنگی است. در گام اول تجربه ای است وجودی از همین رو باید کویر را همراه با کتاب دیگر او یعنی «هبوط» خواند: تجربه سقوط، پرتاب شدگی از ، یا به… عبور از برزخ ، و تنهایی انسان:«هر چه به خود بیشتر پی می برد، تنهاتر می شود»،«بریده از ما، رسیدن به من…».
در درجه دوم، کویر اشاراتی تاریخی-تمدنی نیز در خود دارد. در مقاله «کاریز» می توان به این اشاره پی برد . فرهنگ کاریزی در انتظار مقنی تا بیاید و لایه ها را بکوبد و امکان سر زدن آب را فراهم کند. و البته این معنا که حقیقت از پایین، از زمین، از اعماق سر خواهد زد و نه از بالا.
در کویر البته سخن از فروپاشی یک جهان، یک تمدن و یک فرهنگ نیز هست . سخن از محتومیت یک فروپاشی و سر زدن یک موقعیت جدید ؛ دو راهه ای که تو را مجبور به انتخاب می کند. فروپاشی ای که طبیعتاْ نوستالژی را برمیانگیزاند، انسان را دچار اضطراب و نومیدی می کند چرا که پایانش را محتوم می بیند. سراسیمگی انسانی است که همه تکیه گاه های محکم فرهنگی –اجتماعی اش را از دست رفته می بیند. بر این اساس می توان پرسید: کویر آیا تجربه یک گسست است؟
کویر را می توان جور دیگری نیز فهمید: تجربه خلق جاده سوم. جاده ای که فعلاْ سنگلاخ است، و آن هم پس از تجربهی گسست.
در نگاه شریعتی، برای خلق این جاده سوم، مواجهه بی واسطه با خویشتن ضروری و پیش شرط است. پیشنهاد شریعتی این است : «آنچه داریم را از دست بگذاریم. نخستین گام را به قصد بیرون آمدن از خود باید برداشته شود. برای تجربه عبور از کویر باید خویشتن را وا بگذاری. عزیمت از خویش. یعنی واگذشتن خود. تردید انداختن در همه نقاط عزیمت دیروزی و به پرسش گرفتن خود». حرکت از نقطه صفر برای این محکوم به عبور.
اما مشکل شریعتی به اینجا ختم نمی شود. خویشتن های موازی نه تنها تعریف جدید از خود را مشکل ساخته که ساخت و سازی جدید را تراژیک کرده است. نه تنها در کویر ک در کتابهای دیگر نیز شریعتی به این نزاع خویش ها در درون انسان اشاره دارد«در درون هر انسانسی جنگ احدی بر پاست». «انسان، سراسیمگی میان شرق و غرب خویشتن است » ، «هر کسی، دوتاست». شریعتی می گوید باید با خودکشی آغاز کنیم و تعبیر هیراگیری را به کار می برد. چرا این خویشتن ها سر زده، من کدامم به چه معنا است؟ می گوید من نمی دانم نامش را چه بگذارم. اسمش رابگذارم حقیقت؟ بگذارم خدا؟ عقل؟… این قرار گرفتن های ناگهانی در برابر خویشتن های موازی هست که تجربه شریعتی را تراژیک می کند. او می گوید: من نمی خواهم بین این خویشتن ها انتخاب کنم اما مجبور به انتخاب است. در اینجاست که کویر گاه لحن نوستالژیک پیدا می کند، نوستالژی برای دنیایی که دارد از دست می رود. آنچه که نگاه شریعتی را نزدیک به فلاسفه اگزیستانس می کند همین جاست. کویر برای شریعتی معنایش این می شود: «کویر، قصه جان کندن و خلق دوباره خویشتن است ». شبیه جان کندن است، خلق دوباره خویشتن بر اساس امکانات خود، دست اندرکار خلق ثانوی خویشتن شدن: «من اکنون دست اندرکار خلق خلقت ثانوی خویشم.» تجربه خلقت ثانوی. یا خود-آفریدگار خویش بودن… قربانی کردن همه آن من هایی که بی حضور من، بر من تحمیل شده. کویر نه نوستالژی است و نه گسست از امر قدسی است .حتی اگر عبور از دیروز همین خصلت تراژیک را پیدا کرده است. قربانی کردن همه آن من هایی است که به من تحمیل شده. از این رو بازگشت به خویش هست اما پس از عصیا ن علیه خویش. خلق دوباره خویشی که هنوز معلوم نیست چیست؟
سوال اولیه خود بر گردیم. چه نسبتی است میان این ساحت های سه گانه در اندیشه شریعتی (کویریات، اجتماعیات، اسلامیات). این ساحت های سه گانه در نگاه شریعتی در عین حودمختاری در هم تنیده اند. شریعتی در هر ساحت شبیه خود باقی می ماند. در حج همان دغدغه ای است که در کویر هست و همانی که در حوزه اجتماعی به دنبالش می گردد. در حج و در رابطه با تجربه قدسی می گوید: «قرب هست ، نیل نیست» ، «الی الله هست، فی الله نیست.» در حوزه اجتماعی همان ایده باز نکرار می شود: “نهضت هست، نهاد نیست”. در معبد _ مهمترین مقاله کتاب کویر _ که جستجوی ایمان است، تجربه خود -بنیاد جدید امر قدسی هم هست. اگرچه باز در همان معبد، تجربه خسوف و کسوف معنا نیز هست : “کورهها را همچنان خشک و غبارآلوده بازگرداندهام”(۵۴۰) کویر در نتیجه نه تنها تجربه هبوط، تنهایی و به خودوانهادگی و حتی گسست است که تلاش برای یافتن راه دیگری به سوی ایمان نیز هست . تجربه ای خود-بنیاد و انسان محور. ایمان در نگاه شریعتی جستجوی قطعیت است و نه قطعیتی یکبار برای همیشه به دست آمده . ایمان در نتیجه همیشه در معرض ریسک است و از دست رفتن. ایمان در تجربه کویر یک بار برای همیشه بدست نیامده و همواره در معرض است . اگرچه اوج هایی دارد اما دستخوش سکوت هم می شود. ایمانی که برای بدست آوردنش مدام باید افت و خیز را، حیرت را تجربه کرد.
آیا برای فهم شریعتی، کویر پیش شرط است؟ شریعتی – معلم امید و انقلاب، ایدئولوگ، آرمانگرا و اتوپیست را – نمی توانیم بفهمیمم مگر اینکه با این پیش شرط ها آشنا باشیم. شریعتی خود مدعی است که برای شناخت «خود» او باید کویریات او را مقدم دانست. در غیر این صورت او را به یک سری کلیشه تقلیل داده ایم.
کویر پایان یک دوره در زندگی شریعتی نیست. نگاهی که در کویر موج می زند –با همه پارادوکسی که در خود نمایندگی می کند- پا به پای شریعتی با او می آید و همزاد او است. در همه سالهای حسینیه ارشاد و تا آخر حیاتش. پیش شرط فهم دنیای شریعتی معلم انقلاب این هاست: عصیان علیه خویش، بازسازی و خلقی دوباره که از دیروز عناصری برمی گیرد و البته جور دیگری می چیند. با تکیه بر کویر و نگاه کویری است که می توان به معرفی تیپ جدید دیندار امیدوار بود و آن را ممکن دانست.
کویر کشف امر قدسی نیست، کشف تنهایی انسان است و یا کشف خود همچون خالق. خالق خلقت ثانوی خود و یا خلق راه سوم و این البته تجربه معنویتی جدید است؛ معنویتی خواهان برقراری نسبتی جدید میان خالق و مخلوق . صحبت از خلقت دوباره انسان است تا این بار به کمک خداوند، امیدوار به بهشتی باشد که در خلقش نقش داشته. تجربه ای است مدرن چرا که انسان سر زده است اگرچه تراژیک و این پرسش : کدام انسان؟