دستورالعملهایی ممکن برای ترکِ عادت
از کسی که هیچگاه در زندگیاش رای نداده ـ نه در عالم مجردات، درهمین جمهوری خودمان ـ به راحتی نمیشود خواست که بیاید پای صندوقهای رای. هرچی فحش بدهی که ای بیغیرت، ای در خواب مانده، ای در پتو پیچیده، و یا مثلاً، ای خشونتطلب، ای عقدهای، ای ستونپنجمی، ای عتیقه… بیفایده است. خاطرهای که یا به او میگوید نتایج از پیش معلوم است، و یا برعکس، یادآور وعدههایی است تحققنیافته.
ازهمین رو، برای رای دادن، آن کس که به بایکوتاش عادت کرده، نیازمند یکسری تمرینات اولیه است، ترک عادت. همه میگویند ترک عادت موجب مرض است، با هزاران عارضه و عوارض(درست مثل خوردن جام زهر). ترک عادت یکسری آمادهسازی میخواهد، و انجام برخی تمرینها ضروری است. قبل از هر ورزش سنگینی یکسری حرکات کششی برای آدم آماتور مگرنه اینکه اجباری است؟ تمرینات اولیه ضروری، برای رای اولیهای پا به سن گذاشته، که ناچار میدانند باید رای داد اما دلشان پاک نیست، را میتوان چنین فرموله کرد. این تمرینات شاید در رفتن به پای صندوق کمکشان کند:
۱. همهی خاطرههایت را فراموش کن. نمیشود فراموش کرد، بایگانی کن. هر روز تا سر انتخابات سرت را با چیزی گرم کن تا به یاد نیاوری. برو سینما، چند تا روزنامه را با هم بخوان. دروغهایشان را نادیده بگیر تا وعدههایشان را باورکنی. به خیابانها سر بزن. خودت را قاطی بوق، جیغ، ماشین، موزیک، و رنگها کن. بگذار سرخوشیی جوانان (انرژی مثبت) در تو نفوذ کند. دوستانات را عوض کن تا مجبور نشوی هی بنشینی و خاطراتات را مرورکنی. با آدمهای جدید و با سنین پایین رفت و آمد کن و… آهنگهای جدید گوش کن، رپ و تکنو و سامی مانکن و تتلو… و باز نرو سراغ شجریان و… عکسهای دور و برت را جمع کن، آلبومها را بگذار توی صندوق خانه و…
۲. رویاهایت را مشروط کن. مشروط به زندگی، مشروط کن به زندهها. خودت را قانع کن که زندگی از رویا گاه جذابتر است. هی نگو چی فکر میکردیم، چی شد. هی نگو اون زمونا یادش بخیر. به خودت بگو زندگی یعنی همین لحظات دم دستی. شاید واقعیت از رویا و غیب اسرارآمیزتر باشد(اسکاروایلد). امیدوار باش به غیرمترقبهای که از دل همین واقعیتهای کنترلشده ممکن است سربزند.
۳. خودت را قانع کن که همه تغییر میکنند، و ای بسا در تعییرات خود حسننیت دارند. قبول کن که زمان همه چیز را حل میکند. در خود حل میکند. توقعات را کم کن. منتظر نشو بیایند دلجویی از تو. راضی باش به همین تغییرات خاموش. مسیح درونت را فعال کن، مرغ ثار را بُکن تو قفس، به خدا توکل کن، یا به فردا امید ببند. اصلاً از آدمها انتظارات زیادی نداشته باش. همه را ترحمانگیز ببین، و قابلبخشایش. بزرگواری را تمرین کن. بگذار فرزندت تو را قانع کند. از جوانها بیاموز سبکبالیی حافظهها را.
۴. به آن کس که میخواهی رای دهی، تا میتوانی ناسزا بگو، در دلت، یا به صدای بلند، فرق نمیکند. تا اگر رای میدهی، و شده است شبیه جان کندن، دلت خنک شود، تا اعصابت تسکین یابد، تا اگر وعدههایش تحقق نیافت، خیالت راحت باشد که از همان اول میدانستی، از همان اول هیچ توهمی نداشتی. تا مطمئن باشی به هوشیاریات، به اینکه این بار ملعبه نشدهای، و…
۵. همهی این تمرینات تا سر انتخابات اعتبار دارد، بعد از آن بنشین یک فصل گریه کن. از خاطراتات عذرخواهی کن، و با خودت عهد کن که رویاهایت را هرگز فراموش نکنی، تغییرات را شفاف و مشهود بخواهی، گریبان کاندیدای منتخب خود را بگیری، هر روز موی دماغش شوی، و به یادش آوری وعدههایش را، و تغییراتاش را. تنها راه برای گریز از عذاب وجدان همین است. مگر نه اینکه ما همیشه محکوم به عذاب وجدانیم؟ چه آن هنگام که رای میدهیم: نکند شدهام بازیچه؟ چه آنوقت که رای نمیدهیم: نکند با یک رای خود میتوانستم؟…