حجِ معانی یا حجِ مناسک؟
هفتمین نشست تفکر از نمای نزدیک با سخنرانی سوسن شریعتی با گفتگو پیرامونِ کتابهای حج و میعاد با ابراهیم در خانه موزه دکتر شریعتی برگزار شد. سوسن شریعتی در این نشست به تجربههای دینی شریعتی در سفرهایش به مکه طی سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ اشاره کرد و مهمترین ایدههای این دو کتاب را مورد بررسی قرار داد. متن کامل سخنرانی وی که در بیست و دومین روزِ مهرماه برگزار شد، در پی میآید:
صحبتم را با یک اعتراف شروع میکنم و آن این که اگرچه معمولاً داوطلب صحبت درباره شریعتی نیستیم(من و دیگر اعضای خانواده) اما این بار وقتی صحبت از برگزاری سلسله نشستهایی درباره اندیشههای شریعتی و به طور خاص کتاب حج شد، من شخصاً داوطلب شدم. دلیل این اجتناب روشن است: هرچه گفته شود غالباً به حساب نسبت خانوادگی گذاشته میشود و نوعی اتوماتیزم. این بار داوطلب شدم حتی اگر دلایل موجهی نداشته باشم: تجربۀ حج را نداشتهام، فیلسوف نیستم، متاله نیستم، روحانی نیستم و شاید معلوم نباشدکه به چه صفت به خودم اجازه دادهام درباره مناسک حج صحبت کنم. من مخاطب عادی این کتاب هستم و از همین موضع در باره این کتاب صحبت میکنم و تلاش میکنم نشان دهم که اساساً این کتاب، با مخاطب پیش پای افتاده خود چه میکند؟ چه تجربهای را میتواند به مخاطب عادی خود، مخاطبی که تجربه حج ندارد، منتقل کند؟
یکی از جذابیتهای تفکرشریعتی و یکی از مهمترین ویژگیهایش در دسـترس بودگی و قابلیت تقسیم داشتن است، اینکه میتواند وسیعترین طیف را خطاب گیرد و تجربیات اجتماعی، مذهبی و فکری خود را با دیگران در میان بگذارد.
برقراری نسبتی بیواسطه و شفاف و دموکراتیک با مخاطب، با مومن، یکی از جذابیتهای این تفکر است. همه چیز به مخاطب مربوط است و از همین رو است که من غیر متخصص به خودم اجازه دادم امروز درباره این کتاب، که قبل از هر چیز مبتنی است بر تجربهای بیواسطه صحبت کنم. با این همه و علی رغم این در دسترس بودگی، خواندن کتاب حج، کار آسانی نیست و راحت به دست نمیآید.
شریعتی تعبیر «متشابه» را در برابر «محکم» که غالباً در باره آیات قرآن به کار برده میشود به احکام و مناسک دینی هم تعمیم میدهد و حج را از احکام متشابه میداند. در تعریف متشابه میگوید: « به هزار راه برنده ذهن»، «منشور صدپهلوی چندین رنگ» . به نظر من این تعبیر را به کتاب حج هم میتوان تعمیم داد. اساساً تفکر شریعتی چنین ویژگیای دارد. تفکری متشابه : «منشورِ چند پهلویِ چندین رنگ و «به هزار راه بَرنده ذهن.» وجه ممیزه این نوع تفکر این است که امکان تفسیر و امکان برقراری نسبتهای متکثر را به مخاطب میدهد و البته امکانِ سوتفاهم را نیز فراهم میکند. دنیای شریعتی دنیایی است لابیرنتی ،جهانهای متداخلی که در آثار شریعتی همزمان و با هم عمل میکنند. شریعتی این دنیاها را به سه حوزه تقسیم میکند: کویریات، اسلامیات و اجتماعیات. این تفکیک اما به هیچ وجه مکانیکی نیست و در دلِ هم جا دارد و عمل میکند. در هر حوزهای، رد پای آن وجه دیگر دیده میشود؛ سه دنیا همزمان صرف میشود و همین وضعیت به اندیشههای او خصلتی متشابه میدهد. چگونه میشود به چنین متنی نزدیک شد؟ متنی که زیبایی کلامش مخاطب را هیجان زده میکند و امکان اندیشهورزی را به تاخیر میاندازد. چگونه میشود به ایدههای اصلیاش پرداخت بی آنکه تقلیل دهی.
کتاب حج طی ۴۰ سالی که از زمان انتشار و توزیعِ کتابهای شریعتی میگذرد، جزو آثار پرخواننده شریعتی است؛ مثل کتاب «کویر» در این سالها، مثل کتاب «شهادت» در آن سالها. بسیاری از کتابهای شریعتی طی این چهل سال دستخوش این قبض و بسط تیراژی شدهاند اما حج همواره پر تیراژ بوده است. (مثلا کویر که در پایان دهه ۴۰ نوشته شده و در دهه پنجاه دیده نشد اما در این ایام جزو پر تیراژها است و بر عکس کتاب شهادت که در دهه ۵۰-۶۰ به تیراژ صد هزار هم میرسید امروزه کم تیراژ است.) طی این ۴۰ سال اما حج خوانده شده است و با مومنین بسیاری همراه شده و به سفر رفته است. تا مومن هست و تا حاجی هست، خوانده میشود. با این همه کتابی است غریب. غریب به هر دو معنا: غریب به معنایِ همان منشورِ چند وجهِ چندپهلو و بسیار پرحرف و پر ایده و نیز مهجور. در ترسیم اندیشههای او چه در نقد و چه در شرح کم دیده شده است که به آن ارجاع داده شود. برای فهم اندیشههای اجتماعی، فلسفی و مذهبی شریعتی کتابی است الزامی و مرجع اما به آن رفرانس داده نمیشود. چه درمیانِ کسانی که شریعتی را نقد میکنند و چه درمیانِ کسانی که خود را دوستدار و پیرو این نگاه دینی میدانند خیلی کم به حج به عنوانِ تیپی از دینداری رفرانس داده میشود. درحالیکه برای فهم اینکه شریعتی از کدام نوع تیپ دیندار صحبت میکند مراجعه به این کتاب الزامی است. آن سه گانه کویریات – اجتماعیات- اسلامیات در این کتاب به وحدت میرسند و آشتی. همین است که این نگاهِ کلوزآپی به برخی ازکتابهای شریعتی، ضروری است. اگرچه اندیشه شریعتی یک لابیرنت است و جهانی تو در تو و دنیاهایِ متداخل ولی درعین حال نگاه کلوزآپی و از نزدیک به آثار وی امکان استخراج ایدههای مهجور مانده و ناب را فراهم میسازد و معلوم میکند چه چیزی را از دست دادهایم و نادیده گرفتهایم.
گفتگو در باره این کتاب بر خلاف تصور اولیه کار آسانی نیست. ساختار محکم و منسجمی دارد؛ انسجامی که تابع نظمی است که مناسک حج به آن تحمیل کرده است و نادیده گرفتن هر یک از بخشهای این ساختمان ممکن است کل ساختار را به هم بریزد. چگونه میتوان در شرح این کتاب، به روح آن نیز وفادار ماند؟ ایدههای اصلی را معرفی کرد بی آنکه تقلیل داده باشی و نیز بی آنکه به زیبایی متن ضربه بزنی؟
آیا این کتاب یک سفرنامه است؟ خودِ شریعتی پاسخ این سوال را میدهد و میگوید «این کتاب یک رسالۀ عملیه نیست بلکه یک رسالۀ فکریه است از سوی یک حجکنندۀ مسلمان». این تذکر بسیار مهم است. یکی از نقدهایی که به شریعتی طی این چهل سال میشده است (از سویِ جریان سنتی و نیز بخشی از روشنفکران) این بوده که دیسکور شریعتی، دیسکورِ تقلیلدهندۀ دین است به کارکرد اجتماعی و نیز داشتن رویکردی ابزاری و از همین رو بیاعتنا به مناسک و شعائر و به آنچه که خودش، فرمالیزم مذهبی میداند. ضمناً واضح است که شریعتی از تقلیل دادن نگاه دینی و تجربه مذهبی به نگاه صرف فقهی پرهیز دارد و منتقد آن است. با در نظر گرفتن این دو نکته است که باید این کتاب را خواند: کتابی است درباره یک مناسک مذهبی، در نتیجه مشروط به فرم و از سوی دیگر رسالهای است فکری. راه حلی که شریعتی برای پیدا کردن ربط میان این دو وجه پیدا میکند نگاه او را به مناسک مذهبی نیز روشن خواهد کرد.
شریعتی در این کتاب نه به عنوان یک متخصص فقه، نه متخصص کلام مذهبی، نه متخصصِ الهیات بلکه به عنوان یک حج کنندۀ مسلمان و بر اساس یک سنت اسلامی در بازگشت از سفر حج تجربیات خود را با دیگران در میان میگذارد. از سویِ یک حج کنندۀ مسلمان. با این تذکر میخواهد باب یک سنت را بگذارد و آن اینکه هر مسلمانی مختار است و مجاز تا از تجربۀ خود در مواجهه با سرزمین وحی، صحبت کند و آن را درمیان بگذارد و درنتیجه به این معنا برداشت دینی را دموکراتیزه کند. خود هدفش را این گونه توضیح میدهد.
هدف من از قبرستان به شهر آوردنِ قرآن است؛ دوباره کتاب کردنِ کتاب. یعنی قرآن را که کتابی است خواندنی دوباره خواندنی کردن. فراخوانی است برای به میقات آمدن(محل قرار) به مومنی که آگاهانه سرقرار میآید. این تذکرات برای فهم آنچه که به آن اشاره خواهم کرد لازم است. همین مضامین در کتاب “میعاد با ابراهیم” هم تکرار میشود. این کتاب مجموعه سخنرانیهای شریعتی است طی دو سفر به مکه در کاروان حسینیه ارشاد و طی سالهای ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰ و کتاب حج، مکتوب است و نوشته شده در خلوت.
کتابِ حج شامل سه بخش است : بخشِ اول، حجِ عمره است، که خودِ شریعتی آن را در متنِ کتاب، سفر “به کعبه” مینامد. بخشِ دوم، حجِ بزرگتر است، که سفر “از کعبه” است. و بخشِ سوم، تحتِ عنوانِ «بزرگتر از حج، شهادت»، شرحی است دربارهی نیمه تمام گذاشتنِ حج توسطِ امام حسین، و به سوی کربلا رفتن، گشودنِ قبلهای دیگر.
بخشِ اول کتاب با تعریف کلیدواژههایی آغاز میشود که در عین حال مراحلِ پی در پی مناسکِ حجِ عمره است: حج، موسم، احرام در میقات،کعبه، طواف، بیعت، مقام ابراهیم، و سعی. از تعاریفِ این کلیدواژه ها شروع کنیم:
حج : حج، آهنگ کردن است، آهنگِ جای دیگری کردن، قصد کردن اما به معنای خاص عصیانی است علیهِ دور باطل زندگی. انسان حاجی کسی است که به نیت عصیان علیه این دور به میقات میرود. حج، آهنگ مطلق کردن است توسط حاجی.
موسم : در رسیدن هنگام است، لحظهی دیدار، نیتِ فرار کردن، آهنگِ خانهی خدا کردن به نشانهی هجرتِ ابدیی آدم، و هم سو با دیگران.
احرام : فراموش کردن دیروز است، بازگشتِ یک پشیمان، حل شدن در یک «ما»ی بیتشخص.
میقات : میقات به معنایِ محل قرار است و به معنایِ انتخابِ آگاهانه.
کعبه : سنگ نشانی که ره گم نشود، مکعبی که جهت تو است اما خود جهت ندارد (همه سویی و بیسویی خدا) هیچ جا نیست، هیچ کس نیست، بام است، بامِ پرواز نه سرمنزل. «کعبه، قبله است و در طواف، اگر تو از مدار، به قبله رو کنی، طواف را تباه کردهای».
طواف : قرار گرفتن در مدار خداوند اما در مسیر خلق. ذرهای مدام در حرکت، «در طواف به کعبه نمیچسبی، هرگز در کنار کعبه نمیایستی که توقف نیست که وحدت وجود نیست، توحید است. طواف غرق شدن در گرداب انسانی است. «یعنی که در این جا ، راه به سوی خدا از مردم میگذرد.
بیعت : تجدید میثاق فطرت، بیعت با خداوند و رها شدن از صاحبان بیوت، بیعت یعنی نفی تو بودن. در بیعت، در یک جمعی حل می شوی و خودت را فراموش میکنی و به یک ما تبدیل میشوی.
سعی: جستجوگری آب، مظهر زندگی مادی. «طواف ، جستجوی عطش است و سعی جستجوی آب. طواف پروانهای برگرد شمع و سعی، عقابی بر سر کوههای سخت.» حج عمره با هفتمین سعی تمام میشود. حاجی از احرام به در میآید.
این بخش با این جملات ختم می شود: «از گرداب نیست انگاری خویش-در عشق-سربرآور، جا پای ابراهیم بگذار».
در یک کلام، حج، در نگاهِ شریعتی، آهنگِ مطلق کردن است، به قصدِ فراموش کردنِ دیروز، و خود، با حل شدن در یک «ما»ی عمومی، و به سویِ جهتی، که کعبه تعیین کرده است. حرکتی قبلهدار. حاجی، انسانی است که، با عصیان علیهِ دورِ باطلِ روزمرگی، در این تثلیثِ «هاجر، اسماعیل، و ابراهیم»، تلاش میکند تا، خودِ دیروزین را فراموش کند، و یک مای جدید را، تجربه کند. این تثلیث، در حجِ عمره، اهمیت پیدا میکند. تا جا پای ابراهیم بگذارد.
اهمیتِ موضوع آنجاست که، دربارهی نسبتِ شریعتی با امام حسین، با ابوذر، بسیار صحبت شده است، اما، دربارهی نسبت شریعتی با ابراهیم، کمتر صحبت شده است، درحالی که، اتفاقِ اصلی، اینجا میافتد. ابراهیمی کردنِ انسان، در حج اتفاق میافتد. این، نقطهی عزیمتِ اصلی است، برای تعریفِ دینداریِ شریعتی، و مومنی که وعده میدهد.
واردِ بخش دوم کتاب میشوم. حج بزرگتر به تعبیر شریعتی سفر از کعبه است: « حج بزرگتر، قبله در قفا نهادن است». «اکنون بیاموز که حج، به کعبه رفتن نیست، از کعبه رفتن است»، «از توحید ابراهیم بیاموز که از هم آغاز، مقصد کعبه نبوده است». در حج عمره حاجی تجربه بندگی را از سر میگذراند و به آزادی میرسد و شایستگی آن را مییابد که «بگویندت که از کعبه بگذر». حج عمره تو را از تویی تا خود آورد و در حج تمتع قرار است تا خدا بروی. شریعتی میپرسد :« از کعبه شریفتر کجاست؟» و پاسخ میدهد: «می روی تا ببینی. باز تعریف کلید واژهها ادامه پیدا میکند: عرفات، مشعر، منی، رمی جمرات، عید.
عرفات : سرزمین شناخت. وقوف (درنگ ) در سرزمین شناخت و در روز. این حرکت پشت به کعبه را شریعتی هبوط مینامد، هبوط از کعبه به عرفات. سرزمینی که آدم و حوا با یکدیگر روبرو میشوند ، آغاز پیدایش انسان در زمان و بر روی زمین. ورود به تاریخ. جایی که با عصیان علیه ممنوع به آنجا پرتاب میشوی. شناخت. دورترین فاصله با کعبه. آغاز آگاهی و بینایی. آگاهیای که محصول پی بردن به دیگری، به همدیگر. بنابراین، شناخت با ترکِ کعبه آغاز میشود. شناخت با پشت کردنِ به کعبه آغاز میشود. شناخت با حضورِ دیگری آغاز میشود.
مشعر : گامِ دوم مشعر است : شعورِ حرام. خودآگاهی، شعور مفرد. «در عرفات، شناخت، جمع بود، و در مشعر، شعور مفرد!» شعور، مرتبهای بعد از عرفات است، یعنی مرحلهای پس از شناخت. «خودی را که کتمان کردی اعتراف کردن. خویشتن خویش را به صراحت اعتراف کن.» در عین حال در مشعر است که شروع میکنیم به جمع کردن سنگ برای رمی جمرات در منا: «برای فردا، امشب خود را بساز». بنابراین مشعر سرزمین خودآگاهی است، کشف دوباره خود و در عین حال سرزمین تدارک جنگ با دشمنان فردا، بتهای سه گانه. پس هم تدارک جنگ است و هم در محضرِ خویشتن نشستن.
منی : و آخرین سر منزل: منی . مکان نبرد است و عید، زمان نبرد. طولانی ترین وقوف. روز اول رمی جمرات : سه جلوه قدرت و سلطه: قارون، فرعون، بلعم باعورا. هفت بار یعنی همیشگی در رمی جمرات باش. جشن میگیری و از احرام بیرون میآیی. اما دو روز دیگر را پس از جشن به رمی جمرات ادامه میدهی. روز چهارم نیز اگر در منی ماندی باید رمی کنی. (ایام تشریق): یعنی اینکه «عید قربان بگیر و عید فتح مگیر»، یعنی اینکه «پس از ابراهیمی شدن نیز در خطری»، یعنی اینکه: «زمام منی را که به دست گرفتی، سلاح را از دست مگذار» که ابلیس هزار چهره دارد و با نامهای مختلف بر میگردد: به نام کفر، به نام دین، به نام صلح و… در پایان سفر باید قرآن را نیز به پایان ببری. آیات پایانی قرآن نیز با انذار و اعلان خطر به پایان میرسد: «قل: اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، و من شر غاسق اذا وقب…”
پس حج، از کعبه تا عرفات رفتن است و از عرفات، به سوی کعبه تا منا بازگشتن» . با این همه در پایان این سفر ، در این بازگشت ، نرسیده به کعبه سفر به پایان میرسد: «حج در پشت دیوار مکه به نهایت رسیده است» ای تویی که از عرفات برگشتی، از مشعر برگشتی، از منا برگشتی بدان که در پایان این تجربه سه گانه شناخت و شعور و عشق، و قربانی کردن اسماعیل، تو شدهای ابراهیم. در پایان این سفر، مومن میشود ابراهیم. یعنی از نظر شریعتی برای کسی شدن باید تجربه هیچ کس بودن را از سر گذراند و آن هم از طریف متصل شدن به جمع، ماندن در صحنه و به سوی قبله رفتن تا در گام بعدی کسی شدن را تجربه کنی با پشت به قبله کردن و به سفر ادامه دادن .تا برسی به مقام ابراهیم، تا همنشین، همداستان و همدستِ خداوند شوی. اینجاست که به این متن پایانیِ تکاندهنده میرسیم: «در مقام ابراهیم نشستهای و تو ای بانی کعبه. ( اینجا دیگر خطاب به مومن است.) معمارِ خانۀ آزادی، بنیانگذارِ توحید، مسئول، عاشق، آگاه، بت شکن، راعد قبیله، درگیر با جورِ نمرود، در نبرد با جهلِ شرک، در جهاد با وسوسۀ ابلیس، با خناس که در درون خلق، وسوسه میافکند، …«ابراهیموار زندگی کن و در عصر خویش، معمار کعبۀ ایمان باش. (به نظر من این کلید واژه این کتاب است. )”قوم خویش را از مرداب راکدِ حیات مرده و آرامِ خواب و ذلتِ جور و ظلمت جهل، به حرکت آر. جهت بخش. به حج خوان. به طواف آر. و تو ای هم پیمان با خدا، ای همگام با ابراهیم. ای که از طواف میآیی و کار حجت را با طواف نسا به پایان آوردهای و از فنای خویش در خلقِ طایف در هیات ابراهیم برون آمدهای و در جایِ معمارِ کعبه، بانیِ مدینه حرم، مسجد الحرام ایستادهای و رو در روی هم پیمانِ خویش، خدا داری. هم پیمانِ خویش، خدا سرزمین خویش را منطقه حرم کن که در منطقه حرمی. عصر خویش را زمانِ حرام کن که در زمانِ حرامی و زمین را مسجد الحرام کن که در مسجد الحرامی که زمین مسجدِ خداوند است و میبینی که نیست.”
این پایانِ بخش دوم کتابِ حج است. بخش سوم نیز چنانچه اشاره کردم مربوط به نیمه تمام گذاشتن حج توسط امام حسین است و گشودن قبلهای دیگر، رو به کربلا. محور اصلی هر سه بخش کتاب مسئله جهت است و نسبت مومن و قبله . قبلهای که جهت است و خود بیجهت.
بر اساس این مقدمات به نظر من، مخاطب معمولیِ غیر متخصصِ این کتاب، تجربه دینی در مناسک حج، تجربهای است آزادیبخش. سر بر داشتن مومن همچون سوژهای آزاد، عاصی و جستجوگر. دریافت این موقعیت برای فهم آنچه تجربه دینی در نگاه شریعتی است ضروی است. شریعتیای که متهم است به داشتنِ نگاهِ صرف جامعهشناسانه، متهم است به تقلیل دادن دین به کاربرد، متهم است به داشتن درکی لاغر از مذهب. اما سوال این است که چگونه این تجربه دینی- نسبت انسان و قدس- یعنی تجربه در محضر خداوند نشستن برای شریعتی، تجربهای است آزادی بخش است؟ میتوان به این ترتیب خلاصه کرد:
الف) منشوری کردنِ رابطۀ مومن و مناسک. منشوری کردن یعنی چه؟ من تعبیر خودِ شریعتی را در باره حج به کار میبرم : منشورصدپهلوی چندین رنگ و به هزار راه برنده ذهن. متشابه بودنِ مناسکِ حج، نسبت مومن و مناسک را نیز منشوری میکند و از تصلب، اتوماتیزم و فرمالیزم و یک بار برای همیشه خارج میکند. منشوری کردن رابطه مومن و مناسک، یعنی امکانِ سرزدنِ اشکالِ مختلفِ تجربه دینی را فراهم کردن، تداوم بخشیدن، خود را هر بار در معرض تجربهای جدید قرار دادن. مومنی نه منفعل، ایمانی دینامیک و نه استاتیک. یعنی دینداری کلیشه نیست، دگم نیست. شریعتی در تجربه خود به سفر حج به همین موضوع اشاره میکند. در سفر اول اتحاد مسلمین را فهمیدم و بار دوم با خود گفتم احتمالاً تکرار همین تجربه است . اما در سفر دوم کشف دیگری کردم و اشاره میکند به همین ایده تا کعبه رفتن و از کعبه رفتن، از کعبه به بعد را رفتن. ( و یا مثلاً موقعیت هاجر در طواف، دامن یک کنیز و…) هر بار آهنگِ حج کردن و هر بار با تجربهای متفاوت بازگشتن. تجربهای طوماری، تجربهای که یک بار برای همیشه به دست نمیآید، تجربهای سیال، مداوم و متغیر.
ب) پرسوناژهای تاریخی _ اسطورهای را به یک سری موقعیتها و تجربیات وجودی بدل کردن.
هاجر، ابراهیم، اسماعیل در این مناسک در عین حال موقعیتهای وجودی هستند. تجربیاتی اگزیستانسیل. هاجر: عزیمت از خود. هاجر شدن، تجربه هجرت کردن، تمدنساز. اسماعیل، هر نوع وابستگی و تعلق: «شاید اسماعیل تو، خودت باشی». «اسماعیل»ات را کشف کن. ببین اسماعیل تو چیست، کدام موقعیت است. موقعیت طبقاتی تو است، مقام تو است، شهرت تو است، یا..هر نوع وابستگی مادی. اسماعیل در اینجا دیگر یک شخصیت تاریخی یا اسطورهای نیست، آن «من» یتی است که باید قربانی شود. و دست آخر، ابراهیم: ابراهیمی شدن، ابراهیم شدن، «بنیانگذارکعبه ایمان خود» شدن. این همان ایده پروتستانی ِ«کشیش کلیسای خود بودن» لوتر است در کنار ایدههایی چون تنها رحمت، تنها ایمان و تنها متن. تجربه بیواسطه دینی، مراجعه مستقیم به متن و از انحصار درآوردن تفسیر دینی . ایدههایی که منجر به آزاد شدن و اتمیزه شدن کلام مسیحی شد و در نتیجه دموکراتیزه شدن آن.
ج) آگاهی مومنانه در تثلیث «شناخت- خودآگاهی- عشق». شریعتی با تعریفی که از سه مرحله عرفات، مشعر و منی میدهد در حقیقت به دنبال آن نوع آگاهی یا حکمتی است که به ترتیب از شناخت، خودآگاهی و عشق گذر کرده است (یا علم، فهم و ایمان) و با ایدآلیزم، متافیزیک و «دین آنچنان که همه میفهمند» و نیز تصوف مرزبندی میکند. با عقلانیت ابزاری و خودبنیاد مدرن، با اندیشههای انتزاعی فلسفی. میگوید: «اول شناخت و سپس شعور و انگاه عشق. چه، اول مشعر و سپس عرفات، یک ایدآلیزم خیالبافانه است، حکمت الهی! متافیزیک. اول منی، تصوف: دین بیشناخت و بیشعور! عرفات، بیمشعر و منی، ماتریالیسم، سیانتیسم بیخدا و بیخودآگاهی، علم مانده در پدیدهها … و مشعر و منی بیعرفات: دین! آنچنان که همه میفهمند!» شریعتی در پی پیدا کردن یک تعادل است. چرا تصوف نیست؟ نه مردن در خدا، ماندن در خدا. برای اینکه پیوند خورده است با یک تجربه جمعی و نه در انزوا و بریده از غیر و خزیده در خویش.
د) بدل ساختن مومن به سوژه آزاد. حج، آهنگ مطلق کردن است، قبله در قفا نهادن، حرکتی پر تنش، بیقرار و بینهایت. تبدیل کردن عبد به یک منِ متشخصِ آگاه. منی که میتواند بگوید من نه تنها در برابر دیگری که در برابر خدا. در بیان این حرکت از این تعابیر استفاده میکند: «قرب هست، نیل نیست»، «الی الله هست، فی الله نیست»، «مقصود هست و مقصد نیست»، مقصدی که همواره مقصد میماند. در بیان این مسیر از سه موقعیت حرف میزند: « خود را یافتن و راه را گم کردن، فاجعه است. خود را در راه گم کردن ، نجات است و بالاتر از آن خود را راه کردن عبادت!» در کعبه ممان که در کعبه هیچکس نیست، در کعبه ممان که در کعبه خدا نیست. کعبه آغاز راه هست. تجربه دینی، تجربهای است مقصوددار و نه مقصددار؛ حرکتی است بیقرار، ابدی و بینهایت. تجربه از خودبیگانگی و الیناسیون توسط امر قدسی نیست، به یادآوردن خود است و یا بهتر است بگوییم ابداع خود است. تلاش شریعتی این است که تجربه دینی را از تجربه الیناسیون توسط مذهب جدا کند؛ توحید را از وحدت وجود. با مسخ شدن – حتی توسط مذهب – در میافتد. ایمان برای شریعتی نه تنها تجربهای است منشوری بلکه خودِ تجربۀ دینی یک تجربۀ بیپایان و پرتنش است. به تعبیر کی یرکه گارد:« قطعیت نیست، جستجوی قطعیت است.» بنابراین یک تنش مدام بین من و قدس است. پس حج قرار است که حرکتی باشد بیقرار، بیپایان و قرار است که کعبه آغاز راه باشد و نه آخرش و قرار است که تو ابراهیم شوی، یعنی بنیانگذارِ کعبۀ ایمانِ خویش. به نظر من شریعتی در یک کلام تجربه دینی را نه بندگی که تجربه آزادسازیِ مومن میداند، تجربۀ رهایی بخش برای اینکه بشوی ابراهیم. یکی از اومانیستیترین تفاسیری که میتوان در این نسبت انسان و قدس داشت. تجربه دینی یعنی توطئهای مشترک میان انسان و خدا، هم محضری.
ه) پیوند زدن تجربه دینی با تجربه اجتماعی و نیز جمع. این عنصر رهاییبخش تنها به تجربهای شخصی محدود نمیشود بلکه در پیوند است با اجتماع. مومن عاصی، ایستاده در برابر مظاهر سه گانه قدرت، همواره در حال رمی جمرات. مومنی که همیشه گوش به زنگ است و همواره در معرض خطر. خطر سر برداشتن ابلیسهای به خواب رفته. حتی پس از عید و پس از پیروزی میداند که همواره این امکان هست که جنگی در پی بیاید. مهمتر از همه این و همیشه در پیوند با مردم چرا که به تعبیر شریعتی : « سراغ خدا نیز باید با خلق رفت»، «دور از خلق، جستجوی بهشت خودخواهی زشت راهبان است».
مومنی همواره در حرکت، در معرض، معترض و هوشیار، در صحنه و همدست و هم پیمان با خدا و دست اندرکار توطئهای مشترک.
این نوع نگاه تنها شانسِ هنوز مومن ماندن نیست؟