جشنِ ملی
امروز ۲۹ اسفند، شصتویکمین سالروز ملیشدن نفت به معماریِ مصدقِ بزرگ، یک روز «ملی» است. امر ملی و نقش مصدق را اما در این میان، همه می شناسند؟ نه! مگر امر ملی پیش از انقلاب بنام امر «باستانی»- پادشاهی- و پس از آن بنام امر «دینی»-روحانی- مطرود و مغفول نماند؟ پس از کدام رسانهی «ملی» و «فرامرزی» سابق-و-لاحق میتوان انتظارِ آموزش-و-پژوهش (و نه تبلیغ-و-ترویج) امر ملی-مردمی را داشت؟ از آنان که در داخل به نهضت ملی مردم پشت کردهبودند؟ یا آنها که به قدرتهای خارجی ذینفع پشتگرم و مستظهر بودهاند؟ این هر دو، دو سویهی یک ارکستر اند که ساز هماهنگی را کوک کرده و سر دادهاند علیه مصدق در مقامِ «نمادِ» نهضت و امرِ ملی.
امروز صبح، در کیوسکهای روزنامهفروشی شهر، زیر جلد تنها مجلهای که تصویر او را بر خود داشت، پرسیده شده بود: «پوپولیست یا دموکرات؟» و افزوده بودند: «شمایل دموکراسی ایرانی؟» معنی چنین کاری بر هیچ اهل معنایی پوشیده نیست: تنها شکلِ ممکن و مجاز «عبور» یا زیر سؤال بردن «نماد»های ملی، بنام «اسطوره»شکنی علمی-تاریخی است، پیش-و-بیش از شناخت و آموختنِ آرمانها و اصول اولیهی آزادی و استقلال، کرامت و حقوق-و-وظایف بشری-شهروندی، و معرفی تلاشها، دستاوردها و میراثِ تاریخیِ گرانقدرِ کوشندگانِ صدیق و وثیقِ عرصهی ملی-مدنی و فکری-عقیدتی.
و از آنجا که نام اینجانب نیز در لیست نویسندگان (یا مصاحبهشوندگان) پروندهی دیگر این مجله ذکر شده، تصمیم گرفتم با نگارش این یادداشت بنحوی به دوستان خبرنگارم خبر دهم که ازاینپس، شکلِ همکاریام با نشریهها و رسانهها تغییر خواهد کرد و هیچ مطلب مستقیمی را (اعم از یادداشت و مصاحبه و ..) نخواهم پذیرفت، مگر در زمان و مکان و موضوعی که شروط و شرایط آنرا از پیش با یکدیگر روشن و انتخاب کرده باشیم (طبعا این امر شامل انواع گزارش از فعالیتهای فرهنگی یا اجتماعی مربوط به ما و با مسئولیت خود دوستان نمیشود). اما از آنجا که امثال من هیچگاه طالب طرح خود، دریافتِ مابهازاء مادی و.. انگیزههایی از این دست نبودهایم، اینک نیز، مایل به حضورِ بیخاصیت، مُثله یا ساندویچ و سالادشدن هم نیستیم!
در کودکی که به دبستانی در مشهد می رفتم، یکی از دانشآموزان همدورهمان را هرروز میدیدم که با نگاهی پر نفرت به من مینگریست. از همکلاسیهایم پرسیدم سبب ناراحتی او چیست؟ گفتند میگوید اینها «مصدقی» اند! پرسیدم خودش کیست؟ گفتند میگوید «شاهپرست»! اینکه امثال ایشان دماغ یا بالاخانه که هیچ، دل خود را هم دربست اجاره داده باشند و بجای خدا و میهن و مردم، شاه را بپرستند، جای تعجبی ندارد. در مملکت ما همیشه از این موجودات یافت میشدهاند. عجیب این بود که حتی پس از کودتا، سرکوب، محاکمه و حصر رهبر تنها دموکراسی جدی خاورمیانه، به تعبیر مادلن آلبرایت، حضور فیزیکی دگراندیشان را هم تحمل نمیکردند.
بیست و نه خرداد همچنین سالگرد آزادی دکتر شریعتی است از شکنجهگاه موسوم به “کمیته مشترک شهربانی _ ساواک” در نوروز ۵۴. اخیرا پرویز ثابتی سخنگوی نیروهای امنیتی رژیم شاهنشاهی در مصاحبه با صدای امریکا دستداشتن مستقیم ساواک در قتل روشنفکران منتقد را پس از سی-و-سه سال تکذیب کرده و خبرنگار مصاحبهکننده با وی نیز از قول من کذب دیگری نقل کرده که گویا جایی قتل شریعتی را فوت طبیعی دانستهام! وقاحت به شادی دریده دهن! پیش از آنکه اسناد و شواهد و مدارک پیگرد و حبس و تحریف و نابودسازی شریعتی توسط رژیم سلطنتی را از ما بخواهند، چرا این آقا از آن آقا نپرسید که جرم شریعتی کدامین عمل قهرآمیز (یا «خرابکاری» به تعبیر شما) بود که عقوبتش هجدهماه افتادن به سلول انفرادی مخوفترین شکنجهگاه کشور در آن سالها باشد؟ اگر نام این کار قتل منظم و کشتنِ مستقیم و لحظه به لحظه و ذره ذرهی روشنفکران دگراندیش و شخصیتهای فرهنگی ودانشگاهی نیست، پس چیست؟ این صدای همان امریکاست که امروزه خود معترف به خبط و خطاهای تاریخی گذشته است یا صدای سران ساواک و سلطنت؟ مضحکتر اینکه وقتی در مقابلهی رویارو درمیمانند، به تعبیر شریعتی، سعی میکنند «خود را به ما بمالند»! آخر ما نفهمیدیم که بالاخره شریعتی با شمایان (به تعبیر سید حمید روحانی و جلال متینی) همسو بود یا خانمانبرانداز شما و داستانِ انقلاب… و «همه تقصیر اوبود»! اول، تکلیفتان را با خودتان روشن کنید، بعد با ما و با مردم.
بگذریم. مصدق و شریعتی، همچون دو «نمادِ» (و نه اسطورهی) ملی و عقیدتی ما باقی مانده و ماندگار خواهند ماند. زیرا استقلال و مردمسالاری، توسعه و..، آرمانهای «آزادی، عدالت، و معنویت»، نه متعلق به دیروز، بل ازآنِ آینده و در راه اند، همچون فرارسیدنِ نوروز، فردا!