منوی ناوبری برگه ها

جدید

تخیل، اندیشه، اراده

سوسن شریعتی
سوسن شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : تخیل، اندیشه، اراده
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : به بهانه‌ی مه ۶۸



سرمقاله‌ی روزنامه‌ی لوموند / مارس ۱۹۶۸ :

“… برای خوشبخت بودن فقط رفاه و نظم کافی نیست، اندکی تخیل و سرکشی نیز لازم است…”

در موردِ مهِ ۶۸، جنبشی که در پاریس آغاز شد، تعابیرِ بسیاری به کار رفته است: “انقلابِ ناپیدا” (ریمون آرون)، “توهمِ شاعرانه” (آندره مالرو)، “جشنِ موفق، شورشِ ضروری” (آندره کنت اسپونویل)، جنبشی که از مارس شروع شد، و در مه به اوجِ خود رسید. از دانشگاه شروع شد، و با بسته شدنِ دانشگاه، به خیابان‌ها کشیده شد. با اعتراض دانشجویان به تصلبِ سیستمِ آموزشی آغاز شد، و به اعتراض به کلِ سیستم رسید، و بسیاری از اقشار و طبقاتِ اجتماعی را به میدان آورد. نامِ این جنبش، هرچه بود، فرانسه را یک ماه فلج کرد. همه‌چیز از حرکت ایستاد. به مدتِ یک ماه، بسیاری از دانش‌آموزان به مدرسه نرفتند، دانشجویان به دانشگاه، کارگران به کارخانه، و کارمندان به اداره. در یک زنگِ تفریحِ یک ماهه، سیستم از کار افتاد، و موجبِ سقوطِ دولتِ شارل دو گل، قهرمانِ جنگِ دوم، شد.

در این شورشِ همگانی، کارگران خواهانِ افزایشِ دستمزد، افزایشِ مرخصی با حقوق، و گسترشِ حقوقِ سندیکایی‌ی خود بودند. خبرنگاران خواهانِ برداشتنِ سانسور، و آزادی‌ی خبررسانی. زنان خواهانِ آزادی‌ی لذت. جوانانِ خواهانِ بودنی آزاد. و دانشجویان خواهانِ “دانشگاهِ انتقادی”. و همگی خواهانِ ورودِ اندکی تخیل، در روندِ ملال‌آورِ روزمره‌ی امور. نسلی که دیگر “جهانِ کهنه” را نمی‌خواست، و تلاش‌اش، درهم ریختنِ نظمِ مستقر، و وارد کردنِ اندکی تخیل، به حوزه‌ی سیاست، بود. سیاستی گرفتار در دوگانه‌ی عقیمِ “چپ حزبی _ راست سنتی”، و زندگی‌ای محکوم به نظمِ ملال‌آورِ “کار، نظم، مصرف” (مترو، کار، خواب). سیستم می‌چرخید. بحرانی در کار نبود. هیچ دلیلی برای شورش نبود، جز “ملال”، و حوصله‌هایی که سر رفته است (“فرانسه حوصله‌اش سر رفته است”، عنوانِ سرمقاله‌ی لوموند، کمی قبل از شورش). از همین رو، راستِ سنتی، شورشیان را آنارشیست‌های خراب‌کار می‌نامید، و حزبِ کمونیست آن‌ها را یک سری بچه‌پولدارِ شکم‌سیر.
 
 
شورشِ آنارشیست‌هایِ شکم‌سیرِ شصت‌وهشتی را می‌توان در چند مشخصه تعریف کرد:

۱. جنبشِ دانشجویی‌ی مه ۶۸، ایدئولوژی نداشت. با این وجود، این جنبش، برای پیدا کردنِ تکیه‌گاه‌های نظری، در نقدِ جامعه، و اعتراض به وضعیتِ حاکم، به سراغِ تئوری‌های نئومارکسیستی، و قرائت‌های غیررسمی از مارکسیزم، رفت (لوکاچ، کارل کرش، آلتوسر، و…). به‌ویژه آثارِ انتقادی‌ی چهره‌های برجسته‌ی مکتبِ فرانکفورت، هم‌چون “دیالکتیکِ روشنگری” اثرِ هورکهایمر و آدورنو، و یا “در نقدِ تساهلِ محض” اثرِ مشترکِ هربرت مارکوزه، روبرت پل ولف، و بارینگتون، که در ۱۹۶۵ به چاپ رسید، و مهم‌تر از همه، “انسانِ تک‌ساحتی” اثرِ مارکوزه.

۲. جنبشِ دانشجویی‌ی مهِ ۶۸، رهبری‌ی متمرکز نداشت. خودانگیخته و خودگردان بود، و وجهِ ممیزه‌ی اصلی‌ی آن، تقابل با هرگونه اتوریته: اقتدارِ دولت، اقتدارِ احزاب، اقتدارِ عرفِ غالب و اجماعِ مسلط. ضدِ قدرتی، که قصدش، کسبِ قدرت نبود، بلکه، زیرِ سوال بردنِ سیاستِ حاکم، و اشکالِ متصلبِ اِعمالِ آن بود. ضدِ قدرتی در پی‌ی کشفِ راه‌ها و اشکالِ جدیدِ اعتراض و حضور در عرصه‌ی عمومی: خودگردانی، مشارکتِ مستقیمِ آحاد، تصمیم‌گیری از پایین، تقابل با اشکالِ متداول و جا‌افتاده‌ی مبارزه‌ی سیاسی، نفی‌ی هدایت‌گری‌ی از بالا، نقدِ ایده‌ی نمایندگی. این خودگردانی، در برابرِ مدلِ قدرتِ غیرشخصی‌ی اقتصادِ بازار، و دولت و برنامه‌ریزی‌های متمرکز، خواهانِ عرضه‌ی یک مدلِ کلانِ اجتماعی‌ی جدید بود. نقطه‌ی ضعفِ این جنبش را، کسانی، در غیبتِ یک استراتژی‌ی سیاسی‌ی مشخص، برنامه‌ی عملی‌ی روشن، و چشم‌اندازِ دقیقِ جانشینی (آلترناتیو) می‌دانستند. اما، بسیاری از انتلکتوئل‌ها (لکان، سارتر، ادگار مورن، لوفور، بلانشو، و…)، به‌خصوص هربرت مارکوزه، نقاطِ قوتِ جنبشِ دانشجویی را، در همین خودانگیختگی، استقلال، و وجهِ اعتراضی و سلبی‌ی آن می‌دیدند.

۳. جنبشِ دانشجویی‌ی مهِ ۶۸، جنبشی بین‌المللی بود. این جنبش، اگرچه در فرانسه سر زد، اما، به‌سرعت، به بسیاری از کشورهای اروپای غربی، شرقی، آمریکا، و ژاپن، نیز گسترش پیدا کرد. جوانان در برابرِ سیستم‌ها برخاستند. در آمریکا، در برابرِ جمهوری‌خواه و دموکرات (در اعتراض به جنگِ ویتنام)، در اسپانیا، در برابرِ فرانکو و فرانکیست‌ها، در ایتالیا، در برابرِ چپِ میانه و حزبِ کاتولیک‌های در قدرت، در فرانسه، در برابرِ لیبرال‌ها، در آلمان، در برابرِ سوسیال _ دموکرات‌ها، در یونان، علیهِ ژنرال‌ها و حکومتِ کودتا، در ژاپن، علیهِ دولتِ دست‌نشانده‌ی آمریکایی، در کشورهای اروپای شرقی، در برابرِ سوسیالیزمِ دولتی، و البته، همگی، در هم‌بستگی با ویتنام و مبارزاتِ ضداستعماری‌ی جهانِ سوم. واکنشِ دولت‌ها نیز، در برابرِ این جنبش‌ها، یکسان نبود. دولت‌ها، هریک، شبیهِ خود، واکنش نشان دادند.

نتیجه :

مثلِ همیشه، بر سرِ مثبت یا منفی بودنِ جنبشِ مهِ ۶۸، هم‌چنان بحث است. دستاوردهایی چون آزادی و ابتکارِ بیش‌تر در سیستمِ آموزشی، تغییرِ مناسباتِ استاد و دانشجو، نقدِ تقسیم‌بندی‌های موجود میانِ حوزه‌ی عمومی و حوزه‌ی خصوصی، میانِ کار یدی و کارِ فکری، میانِ جهانِ اول و جهانِ سوم، پیدایشِ گروه‌ها و نهادهای اجتماعی‌ی مستقل به موازاتِ قدرت، تمرکززدایی‌ی نظامِ سیاسی، آزادی‌ی بیش‌تر زنان، شکل‌گیری‌ی فرهنگِ موازی‌ی معترض، و… هم‌چنان جزوِ مباهاتِ شصت‌وهشتی‌های دیروز است. منتقدان اما، حرف‌شان دیگر است: بسیاری از آن جوانانِ خیالاتی و معترضِ به سیستم، امروزه، بارِ دیگر، به مهره‌های درونِ سیستم، تبدیل شده‌اند. فردیت‌های آزاد و پرادعا و پُروعده‌ی دیروزی، امروز شده‌اند اندیویدوآلیست‌های مصرف‌گرا و بی‌اعتنا به سرنوشتِ عمومی، و… با این نتیجه‌گیری که، امید به تغییراتِ بنیادی، توهم است، و یا این‌که، آن‌چه هست، بهترین است. با این همه، همگی _ با حسرت باشد یا با شادمانی و حتی نقد _، به یاد می‌آورند روزگاری را، که شعارشان، این بود: “آرزوهای خود را عینِ واقعیت بپندارید!”


تاریخ انتشار : ۵ / خرداد / ۱۳۹۳
منبع : سایت ملی – مذهبی

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 4 =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.