به مناسبتِ ایامِ فاطمیه
در این نشست که با استقبال دانشجویان روبرو شد، و از نخستین تجربههای برگزاری چنین جلساتی توسط «انجمنهای علمی» دانشگاه پس از مدتها «تعلیق» بود (برای نمونه، مشابه همین جلسه در سال گذشته اجازهٔ برگزاری نیافته بود)، شاهد ضعفهای اجرایی و سازماندهی چندی نیز بودیم…
با آرزوی توفیق و ارتقای کیفیت کار و تلاشهای ارجمند دانشجویی در آینده.
مایهٔ افتخار من است که در جشن میلاد حضرت زینب، سخنگوی انقلاب حسین و پیامآور خون شهدای کربلا، که همزمان با جشن باستانی ایران، اسپندارمذگان و روز بزرگداشت مهرورزی، زن، و زمین است، در دانشگاه لرستان این خطهٔ سلحشوران و سرزمین یکی از قدیمیترین اقوام ایرانی، بتوانم با حضور در خدمت شما به اختصار نشان دهم که تأکید دکترعلی شریعتی، «معلم انقلاب مردم»، بر مفهوم «تشیع علوی» بطورخاص و اسلام نبوی بطورکلی و ضرورت شناخت و تعامل درست با مقولهٔ مذهب و دین (و الهیات رهائیبخش) بطورعام، از چه رو بوده، چه وجهی داشته و آیا اصل خوانش و برداشت او چهاندازه بلحاظ علمی معتبر بوده و امروزه، چه کمکی در حل مشکلات ایران و جهان اسلام به ما میکند؟
برای پاسخ به ایندست پرسشها نخستین پیشنیاز اینست که بدانیم شریعتی که بود و درد او چه بود و از کدام منظر به پدیدهٔ دین و مذهب مینگریسته؛ و چه درمانهایی برای رفع مشکلات مبتلابه و آسیبشناسی این حوزه پیشنهاده است؟ شریعتی نخست یک روشنفکر متعهد بود و سپس یک مدرس و محقق دانشگاهی در رشتهٔ تاریخ و جامعهشناسی (بویژه ادیان). موضوع پژوهش و آموزش او بنابراین «فرهنگ» (Kultur آلمانی یا civilisation «تمدن» فرانسوی و انگلیسی) بوده است؛ و ارزیابی او از فرهنگ جامعهٔ ما این که از میان عناصر سازندهٔ فرهنگ هر قوم، مانند: زبان، هنر، دین، شیوهٔ زیست-و-تولید و فنآوری، تاریخ،سیاست، و اخلاقیات، محور دین یا مذهب تعیینکنندهترین عنصر سازندهٔ فرهنگ ملی و تاریخی ما بوده و همچنان هست. لذا، در مقدمهٔ دروس «اسلامشناسی تاریخی» مشهد، حتی به روشنفکران غیرمذهبی پیشنهاد میکند که فراسوی باور یا عدم باوره، روشنفکری که متعهد به طرحافکنی تغییر-و-تحول اجتماع است، باید دین و مذهب آنرا که اسلام و تشیع بلشد، را حزب بشناسد. و او خود دستبهکار و پیشگام این دعوت و ضرورت میشود با آغاز به برگزاری یکدوره درس و پژوهش در شناخت تاریخ اسلام در دانشگاه مشهد طی سالهای دههٔ ۴۰. و در دورهٔ بعد در حسینیهٔ ارشاد تهران به طراحی «اسلامشناسی هندسی» (طرح هیئت هندسی جهانبینی و مکتب) میپردازد. و در نهایت نیز، پس از دوران زندان، بر نیاز به طراح و تبیین « اسلامشناسی فلسفی» در دو بُعد هستیشناسی و انسانشناسی تأکید میکند. در این دورهٔ میانه، ارشاد، است که دکتر که پیشتر در «اسلامشناسی تاریخی» مشهد متهم به داشتن گرایشاتی سنّی شده بود، بر شناخت تشیع متمرکز میشود، و با کنفرانس «امت-و-امامت» در سال ۴۸، یکرشته مباحث شیعیشناختی را مطرح میکند، که از این میان آثاری چون «فاطمه فاطمه است» و «شهادت و پس از شهادت» او بیشترین تأثیر را بر جامعه و نسل جوان آن دوران بهجا میگذارد و در آستانهٔ رخداد انقلاب ۵۷ چشماندازی نظری و بدیل و دورانساز را پیش رو ترسیم میکند.
۱. تعریف «تشیع»: «پیروی» از هدایت یا جهتیابی بهسمت تحقق اصل عدالت. بهعبارتی دیگر، اعتقاد به ضرورت تداوم نقش نبوت از رسالت به امامت، پس از مرحلهٔ «خاتمیت» (اتمام دوران دخالت وحی مستقیم و استقلال «عقل»، بهتعبیر اقبال لاهوری). تشیع همان معنای باطنی اسلام حقیقی یا حقیقت اسلام است. راه انبیا (بهویژه توحیدی) در تاریخ بشر آشکارسازی (بینات) و آگاهیبخشی قدسی- دینی نسبتبه اصول کتاب، ترازو و آهن بوده است. اسلام در فلسفۀ تاریخ قرآن برای تکمیل دین و ادیان توحیدی از آدم تا ابراهیم و از ابراهیم تا محمد آمده است؛ بهویژه در شبهجزیرۀ عربستان و شرایط جاهلیت (بهمعنای ظلمت ظالم و توحش) تا روشنایی و «حلم» (مدارا، صلح و سلامت و مدنیت) را به ارمغان آرد. سنگ بنای جهانبینی و اصلالاصول دین، توحید است (در برابر شرک) که از آن ایدئولوژی کتاب، ترازو، و «آهن» (حدید) برمیخیزد.
۲. به اعتقاد تشیع، پس از آمدن اسلام و اعلام خاتمیت وحی، امامان یعنی راهبران فکری و عملی جامعۀ اسلامی (امت) راه انبیا را ادامه دادهاند و بنابههمان ضرورت، پس از بسته شدن دایرۀ نبوت، دایرۀ امامت (یا ولایت) در دوازده نسل (امامیه) تداوم مییابد و با فرارسیدن عصر «غیبت» (به تعبیر شریعتی) دوران استقلال «رأی» (دموکراسی متعهد-و-مهتدی) آغاز میشود.
• ضمیمه نقش زنان : اگر خدای رحمان در قرآن نسبتی با «رحِم» یا «هستیبخشی» دارد، در تاریخ نیز «اُمیّین» فرزندانِ آن مادر-أُمّ- هاجر (بهمعنای محروم از ارث) بودهاند. و اگر خدیجه بود که نخستین مسلمان و یاور و تصدیقکنندۀ اصالت وحی پیامبر بود، فاطمه چنان سنتی را پس از آن پیامبر گذارد که نام دیگر تشیع، بهلحاظ تبارشناختی «بنیفاطمه» است؛ و زینب مشی پیامآوری فاطمه را پس از انقلابِ خون حسینی تکمیل نموده است. مشی آگاهیبخشی پس از عصر غیبت توسط علی با روشنگری روشنفکران مسلمان تداوم مییابد.
۳. برای درک درست تشیع، شریعتی با تعریف «اُمّت» (جامعۀ آگاه همسو یا دارای قبلهای واحد و مشترک))، آغاز میکند که بدیل «قبیله» است. «امام» جهتبخش و راهنمای امت، نه یک «مافوقِ انسان» (غلوّ غالیان) که یک «انسانِ مافوق» است. شریعتی بلافاصله سه چهره را در اینجا تفکیک میکند:
الف) «آموزگار»، ایدئولوگ یا نظریهپرداز انقلاب، همان روشنفکر متعهد و هدایتگر («عالِم»).
ب) «زمامدار» سیاسی (که بنابه قاعدهٔ کلی در آنزمان بشکل «شورا»یی و با «بیعت» مردم برگزیده میشد و در دوران دموکراسی طبعاً در چارچوب «دولت- ملت» تعیین میشود).
ج) «رهبری» که راهنمای عملی و تجسمبخشِ همان ارزشهای اعتقادی یا «ایدئولوژیک» در صحنهٔ عمل است. در کنار پذیرش (سوسیال)دموکراسی، شریعتی به نقد لیبرال ـ دموکراسی نیز میپردازد؛ بهویژه در شرایط جهان سوم ضداستعمار و کشورهای غیرمتعهد که هنوز شروط و شرایط حقوق و آگاهیها برای تحقق آزادیها فراهم نیامده است.
• ضمیمه : نسبت امارت (حکومت) با امامت (رهبری)، و اهمیت «خلافت» (جانشینی پیامبر) در دوران فتنۀ کبری (جنگ داخلی). هدف امامت: تحقق آرمانهای «مکتب، وحدت (امت) و عدالت» است؛ و در معنایکلی امروزین، تحقق سه آرمان « آزادی، برابری، و عرفان»، به پیشگامی یک «حزب» (تشکلِ سیاسیِ «امت») متکی به طبقۀ محروم. در اینجا اما هدف حکومت، چنانکه در دولتشهر یونانی Polis (مبتنی بر کثرت و نزاع polemos-polus)، تنها «مدیریت» شهر نیست: تفاوت فلسفۀ سیاسی عدالتشهر «مدینه» (مع-دین Me-dina) با دولتشهر یونانی.
نقطهٔ کور : در این مرحله از تحلیل، دکترشریعتی با پذیرش یک دوران «گذار» (هدایتشده) موفق به تبیین لازم و کافیِ ضرورت اجرای اصل «تناوب» (Alterance دوّار بودن دولت و ضرورت بدیلسازی) نمیشود (که در کنار دو اصل دیگر Tolérance و Pluralité: تحمل+ تنوع، از اصولِ سازندهٔ دموکراسی است). اما این نظریه (تز) در آثار بعدی دههٔ پنجاه و مشخصاً در «بازگشت به خویش» اصلاح و تکمیل میشود: وظیفهٔ روشنفکر تنها راهنمایی است و نه مداخله در حکومت که کار نمایندگان و رهبران خود مردم است(نقل به مضمون).
۴. خلاصه («شیعه یک حزب تمام»): هدف تشیع ساخت همان امت وسط (نه «میانهرو» بلکه میداندار) داعی به سوی خیر و اصلاح است، برای تحقق الگوی انسان «کامل» (یعنی سه بُعدی یا اهلِ «کار، مبارزۀ سیاسی و عبادت»، برای تحققِ «عدالت، آزادی، و عشق».
شریعتی در همین راستا، تزهایی را دربارۀ امام علی (همچون «مسئولیت شیعه بودن»، «علی تنهاست»، «حقیقتی برگونۀ اساطیر»، «دشمنانِ علی: ناکثین(پیمانشکنی راستگرایان)، قاسطین(اقتدارگروی سیاسی)، مارقین(ارتجاع مذهبی)»، و..«شهادت و پس از شهادت»(در نسبت خون و پیام)، تشیع «جعفری»: همچون یک خطمشی آگاهیبخش، تاکتیک رضوی پذیرش ولایتعهدی از سوی هشتمین امام برای گسترش مردمی مشی افشاگری، «انتظار (مثبت و مهدوی)، مذهب اعتراض (به وضع موجود، انقلابِ مستمر)»، و بویژه «تشیع علوی دربرابر تشیع صفوی» (در عصر جدید ایران) را مطرح ساخت.
• در تفاوت مفهوم «اسلام ایرانی»، یا تشیع «باطنی» هانری کربن (دربرابر دین ظاهری شرعی-فقهی)، با تشیع علوی نزد شریعتی:
۱. منبع اولی «عرفان شهودی» خراسانی است (نقش نمادین حلاج نزد ماسینیون).
منابع دومی تصوف عرفان نظری وجودی فلسفی کلامی اندلسی (ابن عربی)
۲. اولی متحرک (پویا)، متعهد و مردمی است، و دومی قدری دنیا، تاریخ، و جامعهگریز.
۳. همچنین توجه به خصایل مشرب فکریِ مکتب «تفکیک» که تمایزی میان الهیات (رهاییبخش) با «فلسفه و عرفان» قائل است.
• پرسش نهایی : آیا تشیع علوی ترسیمشده توسط شریعتی بیش از حدود واقعی تاریخی آن، آرمانی-ایدهآل و اخلاقی-مبارزاتی نبوده است؟
در نتیجه : برای پاسخ به این پرسش، ضرورت بازخوانی و نقد-و-بررسی عمیقتر واقعیت تاریخی بر ما آشکارتر میشود و وظیفۀ ما امروزه عبارت خواهد بود از اینکه:
فراسوی داوریها و قضاوتهای ارزشی مثبت یا منفی (پیرامون تزهای شریعتی و مواضع مخالفانش، یا موافقان-و-مخالفان دی-و-مذهب، اسلام-و-تشیع بطورکلی)، بیش از پیش به بازشناسی علمی تاریخ (شأن نزول) و بیش از آن درک فلسفۀ پدیدهٔ دینی (امرِ قدسی، عرفانی-باطنی)، یا حقیقتِ هستی بپردازیم.