انفعال و نظاره یا ارتباط و کنشگری
در بخش اول تحلیل استراتژیک نسبت رئیس جمهور و رهبربه این موضوع پرداخته شد که رهبر، حامی و هادی راست افراطی است و نمی خواهد فضای داخلی را باز کند.
در قسمت دوم به خطای استراتژیک آتش بس یک طرفه رئیس جمهور و بحث در باره چند نمونه و مدل در نسبت رئیس جمهور با رهبر پرداخته شد مانند مدل های هاشمی و خاتمی و… و این موضوع مطرح شد که اینک روحانی می بایست چه مدلی را در پیش بگیرد و چگونه می تواند و یا باید با رهبرتعیین نسبت کند و گرنه باید تسلیم ولی فقیه عمل کند و نتواند فضای امنیتی را به سمت فضای سیاسی ببرد.
در قسمت سوم با توجه به مشخص شدن خط برخورد طیف بیت و نیز روشن شدن حد و حدود ظرفیت های دولت به این موضوع پرداخته می شود که حال در چنین وضعیتی نیروهای اصلاح طلب/تحول خواه باید با چنین رئیس جمهور و دولتی چه نسبتی رابرقرار کنند و آیا باید چشم انتظار اقدامات یا انفعال های وی باشند و یا خودشان هم باید کنشگری داشته باشند؟…
در شرایطی که تا کنون ترسیم شد و تحلیلی که از عملکرد بیت و راست افراطی و نیز نحوه رفتار و ظرفیت های دولت روحانی ارائه شد، در ضلع سوم تحلیل شرایط، فعالان و نیروهای سیاسی و مدنی قرار دارند که آن ها نیز خود باید به انتخاب نحوه تنظیم رابطه با رئیس جمهور و قوه مجریه و تنظیم سطح توقعات و اتخاذ استراتژی و خط مشی مناسب در تعیین نسبت با دولت از یک سو،و تصور و تجسم و پیش بینی و سپس ارائه چشم انداز درازمدت استراتژیک برای روند دموکراتیزاسیون و حرکت در مسیر آزادی و دموکراسی و عدالت و توسعه از سوی دیگر بپردازند.
از مجموعه شواهد چنین به نظر می رسد که رئیس جمهور و دولت نیز نمی خواهند تغییر رویکرد و جایگاهی بین وضعیت و مدل اول و دوم (و حداکثر، در برخی موارد در حرکت در مدل دوم)، در تعیین نسبت با رهبر جمهوری اسلامی و جریان راست افراطی و یا به طور مشخص تر رویکرد خود در باره سیاست های داخلی و وعده های انتخاباتی در باره تغییر فضای امنیتی به فضای سیاسی، بدهند. خداکند در این مورد تجدید نظر کنند، اما اگر به احتمال زیاد شاهد چنین تغییر رویه و رویکردی نبودیم، اصلاح طلبان و تحول خواهان باید چه نسبتی را با دولت روحانی که با عقاید و وعده هایی متفاوت از هاشمی رئیس جمهور، اما بسان وی در نسبت با رهبر و طیف بیت برخورد میکند، تعریف کنند؟ قبل از توجه به پاسخهای احتمالی به این پرسش به این مقدمه ضروری نیز اشاره کنیم که در رویکردهای استراتژیک کنونی به روند تغییر و مسیر دموکراتیزاسیون در ایران، در میان باورمندان به آزادی و دموکراسی برخوردها و خط مشی های گوناگونی وجود دارد که در جای دیگر باید درباره آن بحث کرد، اما در اینجا به اجمال و اشاره وار بنا به ضرورت بحث باید اشاره کنم که نگارنده به خاطر وضعیت جامعه و نهادهای مدنی از یک سو و نفتی بودن اقتصاد کشور از سوی دیگر که بسترساز دولتهای اقتدارگرا و غیرمتکی به مردم میشود، به یک “استراتژی ترکیبی” معتقد است، یعنی حرکت از پایین برای تکوین و تقویت جامعه مدنی (که به جامعهمحوری معروف شده) و حرکت از بالا یعنی اصلاح تدریجی در ساختار قدرت برای فراهم آوردن “فضای نسبی فعالیت” برای کنشگران سیاسی و مدنی و صنفی و “رفاه نسبی اقتصادی” برای اقشار مختلف مردم تا بتوانند در روند دموکراسی خواهی مشارکت و انگیزه بیشتری داشته باشند و در همین راستاست که به اهمیت و نقش نسبی دولت (روحانی) برای پیشبرد روند دموکراتیزاسیون در ایران میاندیشد. اما کنشگران سیاسی با دولتی که ظاهرا و احتمالا چهار سال میخواهد همین نوع برخورد هاشمیوار را با جناح مقابل داشته باشد، چگونه میتوانند و باید برخورد کنند (حتی اگر ترکیب مجلس در آینده نیز تغییراتی نسبی بکند و بدین ترتیب هر چند از حرکات ایذایی علیه دولت کاسته می شود اما مانع اصلی در سیاستهای داخلی که همان طیف بیت است تغییر چندانی نخواهد کرد).
مقدمه لازم و مسئله اولیه در تعیین این نسبت و رابطه (با دولت روحانی)این است که باید همه گان ابتدا از رویااندیشی و فکرهای سراب گونه و آرزواندیشانه و حالت صبر و انتظار ذهنی خارج شوند. قرار نیست اتفاق خاص و مهمی بیفتد و مثلا و نهایتا با حل مسئله هسته ای و یا با تغییر نسبی ترکیب مجلس آینده؛ در دولت روحانی و سیاستهای داخلیاش تغییری شگرف و معجزهوار رخ دهد؛ پس باید واقعبینانه به صورت مسئله کنونی ایران و چشماندازهای آتی آن نگریست.
بگذارید صریحتر حرف بزنیم، ظاهرا قرار نیست فعالان سیاسی و مدنی و صنفی حتی امکانات و مقدورات و آزادیهای نسبی حتی دوران و دولت اول احمدی نژاد را داشته باشند. در آن دوره آنها امکان هم یابی، تجمع، اعلام موضع و حرکت نسبی بر اساس آن را داشتند. این واقعیت مهمی است که ما باید مرور کنیم و به یاد بیاوریم. خیل مهاجران سیاسی پس از جنبش سبز همگی می توانند به امکانات و مقدورات هر چند کم، اما حتی المقدور خود در آن دوران بیندیشند. رهبر و طیف بیت پس از جنبش سبز حکومت امنیتی – نظامی نامرئی ای در کشور ایجاد کردهاند که در دولت جدید تغییر چندانی نکرده و وضع به دولت اول احمدی نژاد هم برنگشته است. رهبر و بیت بنا به عقل عملی خود حاضر به تغییر فضا (که به شدت از آن هراسناکاند چون صف مقابل را پس از جنبش سبز گسترده تر از همیشه می بینند؛ هر چند آن را به فتنه و توطئه ی دشمن نسبت می دهند) نیستند و طبق سنت سی ساله حکومت ایران هر که را از قطار حکومت پیاده کردند به سختی حاضر به پذیرش مجددش هستند (این البته خواست و اراده آنهاست که البته می تواند در عمل موفق نباشد، اما واقعیتی است که باید در نظر گرفت) و ظاهرا دولت روحانی نه عزم و نه برنامه و نقشه راهی برای تغییر این واقعیت تراژیک و ضدملی دارد.
بدین ترتیب تکلیف و سیاست دولت مشخص است. این اصلاح طلبان و تحول خواهان طرفدار تحولات و تغییرات “تدریجی” (و احیانا “ترکیبی” در قدرت و در جامعه مدنی) اند که باید تکلیف و نسبت و سیاست خود را مشخص کنند و باری به هر جهت حرکت نکنند و دچار روزمرگی نباشند.
کسانی که به هر دلیل تغییرات سیاسی در سطوح فوقانی قدرت در ایران برای شان مهم نیست و به تعبیری خواسته انحلال کل سیستم را هم به عنوان یک هدف و هم به صورت مبهمی به عنوان یک استراتژی مطرح میکنند، نیازی به پاسخ دادن به این سوال نمی بینند و خرج شان جداست و باید در جای دیگری به آنها پرداخت (با اذعان به اینکه آنها نیز طیف متنوعی را شامل می شوند).
اینک به نظر می رسد برای اصلاح طلبان/تحول طلبان حساس و معتقد به نقش آفرینی دولت ها در ایران فعلی، در روند دموکراتیزاسیون دو رویکرد و نحوه برخورد با این دولت (با ترسیمی که از حرکت فعلی و احتمالا آتی آن مطرح شد)، متصور است:
الف) بنا به توازن و تناسب قوای سیاسی و فضای بسته داخلی ما چاره ای جز حمایت از دولت نداریم و نباید امیدها را ناامید کرد. بهتر است بیشتر حامی و موید دولت باشیم تا منتقد و معترض و حتی بهتر است حمایت ها علنی و نقدها غیرعلنی باشد.
در این تحلیل و رویکرد به صورت پنهان و آشکار این امید نهفته نیز وجود دارد که همین دولت راه را خواهد گشود و وضع را بهتر خواهد کرد و ما باید با صبر و انتظار، مترصد آن باشیم که در فضای بهتر و امنتری که بر اثر مساعی دولت (و احیانا تغییر و مسالمت بیشتر رهبر و طیف بیت) پدید خواهند آمد، فضای سیاسی بر امنیتی غلبه کند.
هر چند هیچ گاه امید را نباید از دست داد و هر چند ایران کشور غیرمترقبههاست، اما پایه تحلیل و استراتژی را نمیتوان بر این ستون نهاد. البته امیدهای پنهانی و نهانی و غیرقابل حدس و تحلیل، خود همیشه انگیزهبخشاند و نباید از آن غافل بود و نباید یکسره از ذهن و ضمیر خود دور ساخت، اما نباید در این رویای گرم و آرام خسبید و زمان را با واقعیت گریزی از دست داد.
به نظر می رسد این رویکرد بیشتر بر آرزواندیشی و حس و انتظار پیش آمدن خود به خودی وضعیت موعود متکی است. تا اینجا البته مهم نیست مهم خروجی و نتیجه آن یعنی نحوه تعیین نسبت (با دولت) و استراتژی ای است که از این بستر خارج میشود. نتیجه نادرست این تحلیل سیاست “صبر و انتظار” است و نوعی از ترس مرگ خودکشی کردن. بگذریم از خطای بصری و تحلیلی که گاه در ندیدن نقش رهبر و بیت در حمایت، اگر نگوییم هدایت؛ جریان راست افراطی مشاهده میشود و نیز نادیده گرفتن تجربه تاریخی سی ساله در رفتار شناسی قدرت در ایران و نیز روانشناسی خاص رهبر جمهوری اسلامی که باعث میشود یک خطا بارها تکرار شود و در فاصله این تکرارها زمان از دست برود و گاه حتی نسلی هزینه شود.
ب) رویکرد دیگر این است که ضمن باور به نقش دولت (و نه صرفا جامعه مدنی در ایران) و ضمن باور و حمایت از اقدامات مثبت دولت کنونی؛ اما همیشه بر مطالبات به صراحت تاکید شود و در برابر فشار وارده از سوی جریان راست و راست افراطی، به صورت متوازن فشار وعدهها و خواستهای اکثریت ملت نیز از سوی دیگر بر دولت وارد شود. این خود کمکی به دولت دیپلمات است که هم خود دچار تعادل و توازن شود و هم صورت مسئله بردارهای مختلف الجهت فشارهای دو طرف را نیز نزد رهبر و بیت ارائه کند؛ البته اگر عزم و برنامهای وجود داشته باشد. اما طرح مطالبات و واردکردن فشارها “خود به خود” دولت را وادار به توجه و برنامهریزی نسبی خواهد کرد.
همچنین این رویکرد مانع از خواب زمستانی فعالان سیاسی و مدنی و صنفی به “امید” (احتمالا واهی) ایجاد تغییر توسط دولت و مفروش شدن بستر اجتماعی با فرش قرمز امن و امان از سوی کابینه فعلی خواهد شد. آنها واقعبینانه توقعشان را از دولت خواهند دانست، اما تسلیم آن نخواهند شد. بدین ترتیب آن ها دیگر چشم انتظار برخورد فعال تر و بابرنامه تر دولت(که می تواند مبتنی بر چهار عنصر قانون، رای اکثریت، مصالح ملی و منفعت و مصلحت خود دولت اعتدال در سیاست داخلی باشد)، نخواهند بود. هم چنین خودشان نیز دست بر زانوی خویش در جامعه مدنی خواهند گذاشت و روز از نو و روزی از نو فعالیت های محدود و مقدور خود را انجام خواهند داد؛ کوچک زیباست. اما همین کوچکها، هم به تدریج و قدم به قدم و هم به صورت انبوه در زمان و موقع مناسب دیگری تاثیر شگرف خود را خواهند گذاشت. سیر جنبشهای سیاسی و اجتماعی نشان داده که کنشگران و فعالانعرصه هر جنبش فراگیر اجتماعی و سیاسی در همین بسترهای کوچک، اما با برنامه و انگیزه و امید (امیدهای مرحله به مرحله و واقعی) ساخته شدهاند. آسمان سیاست در ایران نیز در این بستر واقعی، و نه در رویااندیشیها، همیشه ابر و باد و مه و خورشید و فلک خود را نهان وآشکار دست اندر کار داشته است. کافی است تحولات پنجاه ساله اخیر را فقط به صورت تیتروار مرور کنیم و از جمله ببینیم که فاصله نقطهچینها و نقاط عطف تحولات تعیین کننده در ایران چقدر کمتر و کوچکتر شده است.
در رویکرد دوم تشکل ها و نهادهای سیاسی و مدنی و صنفی حرکت ولو آرام، بطئی و حتی گاه غیرآشکار خود را خواهند داشت. بسان شالیکاران، خزانه گیری خواهند کرد تا بعدا نهال افشانی کنند. فعالان جامعه مدنی مستمرا “تمرین” خواهند کرد، هر چند روز مسابقهبزرگ شان نباشد. از سستی و کرختی “صبر و انتظار” بیرون خواهند آمد. چشم از یکسره به بیرون نگاه کردن (و در اینجا نگاه منجیانه به دولت جدید) فرو خواهند بست و به خود و درون خویش و بضاعت های شان نیز خواهند نگریست. خانه را از نو رفت و روب خواهند کرد و باز به بیرون خواهند رفت؛ با “صبر و اعتراض” نه صرفا “صبر و انتظار”. این “اعتراض” مضمونها و شکلها و قالببندیهای گوناگونی خواهد داشت: “نقد”، “مطالبه محوری”و یادآوری وعدهها، طرح حقوق قانونی خود، همیابی، تشکلیابی، محفلسازی، ارتباطگیری، سازندگی و تمرین درونی دموکراسی، پا به میدان حمایت از اقدامات مثبت دولت گذاشتن و بلند کردن صدای حمایت و انتظار و توقع تمایل و مطالبه اکثریت تا صدا و مطالبه اقلیت، آن هم از افراطیترین نوع آن صدای بلندتر نباشد، نقد و اعتراض به کوتاهیها، کوتاهآمدنها و بیبرنامگیهای دولتی که احیانا آن ها نیز در سر کار آوردن اش نقشی داشته اند، و…؛ خلاصه صبری همراه کنشگری در بسترهای “کوچک زیباست” و نه صبری همراه با سکون و سکوت و رکود و “انتظار کشیدن تغییر خود به خودی فضا و شرایط”.
جامعه مدنی همان گونه که مسیر یک ساله دولت را نظاره و مرور وجمع بندی میکند می بایست مسیر خود را نیز جمع بندی کند. به نظر می رسد صبر وانتظار در بخش مهمی از جامعه مدنی سیاست موثر و گاه غالبی بوده است.
بخش های زیادی از جامعه مدنی به جای صبر و انتظار می تواند سیاست صبر واعتراض و به جای انفعال و نظاره گری، ارتباط و کنشگری را جایگزین کند.در این باره باید بسیار بحث و تامل کرد.