اقتصادِ ایران به زبانِ ساده!
وقتی دوستان خواستند دربارهی سالی که گذشت، و سالی که پیش رو است، چیزی بنویسم، حالت استیصالی به من دست داد! فکر کردم چه چیز قابل “عرضه”ای میتوانم بنویسم، آن هم برای نشریهی وزین چشمانداز، که همچون دوستی عزیز دوستاش داریم، و همواره برایش آرزوی سلام و “سلامتی” داریم.
اما وقتی با دوستی در خیابان مواجه شدم، و در طیی مسیری مشترک، از این در و آن در، گپ میزدیم، سخن به وضع زندگی و امور روزمره، و بالطبع قیمتها، یارانهها، تحریم، و… رسید، چیزی که معمولاً، و بهویژه در این روزها، بسیاری از عامهی مردم دربارهی آن حرف میزنند. مثال و مدل سادهای از شیوهی تدبیر و چرخاندن اقتصاد کشور زدم، که دیدم شاید بتوان همین مطلب را عریضهای کرد بر مجلهای که دوستش داریم.
شیوهی تدبیر اقتصاد ایران، در سالهای اخیر، به زبان خیلی ساده، این است که، نفت میفروشیم و پولدار (ارزدار!) میشویم. حالا هم نفت خیلی گران شده، پس خیلی پولدار میشویم. حال تنها مشکل این است که چگونه این “درآمد”مان را، به معنیی واقعیی کلمه (یعنی از “در” آمد برای ما، آن هم از آن سوی “در”)، خرج کنیم!
حل مشکل خیلی ساده است. هر دانشجوی اقتصاد هم میداند که چرخهی اقتصاد بر اساس تولید و توزیع و مصرف، صادرات و واردات، صنعت و کشاورزی و خدمات، تنظیم امور مالی و پولی، نرخ ارز، تعرفههای واردات، میزان مالیات، و از این حرفها قرار داد. اما همهی اینها، بر اساس یک مدل سادهتر، به این شکل قابلفهم است که، باید یک انباشت و سرمایهی اولیهای وجود داشته باشد، که بتواند، به عنوان محرک و انرژیی اولیه، برای چرخش این نهادها و زنجیرههای اقتصادی، عمل کند. این سرمایه و محرک اولیه را معمولاً منابع طبیعی، سرمایههای داخلی و یا خارجی، کار و توان مولد زحمتکشان و یا مجموعه و ترکیبی از اینها میسازد. اما، مدل مدیریت کنونیی ایران، زیاد به ترکیب و تألیف (چه مادیاش و چه معنویاش از نوع تألیف قلوب!) فکر نمیکند، پس، مدل سادهتر، و سیاستها و صفهای مبتنیی بر آن باز سادهتر میشود. به این شکل: ما نفت داریم (همان سرمایه و محرک اولیه)، آن را میفروشیم، نیازهایمان را برای زندگیی روزمره و چرخش امور “وارد” میکنیم، که در این مورد آدمهای “وارد” هم زیاد داریم. بعد این واردات را به “همه” عرضه میکنیم، چون به “همه” (همه و همهمه، حال روشنفکرها، هر اسمی میخواهند، رویش بگذارند، از این اسمهای غربزده، مثل پاپیولار و پوپولیستی و اینها) علاقه زیادی داریم. از این “همه”، عدهای پول دارند، یا به نحوی از همین “در”آمد نفت، البته “علی قدر مراتبهم”، در نظام اداری و سیاسیمان به آنها میدهیم، که بتوانند “درآمد” این واردات را به از “در”آمد منزلشان تبدیل کنند، و به قول معروف، گوارای وجود (و یا احیاناً “موجودی”شان) سازند. به عدهای هم که ندارند، تا از این واردات افراد “وارد” بهره ببرند، برای آنکه به “همه” علاقهمندیم، کمکی میکنیم، البته باز علی قدر مراتبهم، یا بر اساس ساعاتی که در ادارات معطلاند، حقوقشان میدهیم، و یا اصلاً اگر از کار افتاده و یا بیکار و محروم در گوشهای از شهرها (البته جنوب آنها) و یا روستاها، که باز ما علاقهی خاصی به آنها داریم، سهم و سهام و سهمیهای میدهیم، تا جیب جنوبیها هم کمی، البته باز علی قدر مراتبهم ورم کند (حال، باز روشنفکرها، هرچه میخواهند از این حرفهای غربیها، برایش بزنند، مثلاً بگویند کلاینتالیسم و حامیپروری و از این جور…!)، و خلاصه آنها هم از زحمات آدمهای وارد، در واردات بهره بگیرند، و زنده بمانند، و نفس تازه کنند. ما به نفس آنها هم چون قد و قدم و…! آنها هم علاقهی زیادی داریم.
حال، باز بهطور ساده، صفبندیی بهرهمندی از این وضع اقتصادی کشور، به همین روشنی، دو دسته میشود: یک طرف ما قرار داریم، یعنی قدرت، و در کنارمان افراد وارد (واردکنندهها)، و در کنار آنها هم عامهای که به هر حال مشکلات زندگیاش اقتضا میکند طرفدار ارزانی باشد، و بیشتر به امروزش بیندیشد، و سادهترین طریق برای این کار هم، همین کاری است که ما میکنیم: واردات، والا، اگر بخواهیم معطل تولید و بهبود وضع و قیمت جنس ایرانی بمانیم که نمیتوان ارزانی را ارزانیی عامهی مردم کنیم. پس بالطبع در اقتصاد (البته نه سیاست و فرهنگ و…)، مثلثِ قدرت، وارد کننده، و عامهی مردم (در مصلحتاندیشی برای زندگی روزمرهشان) در یک صف قرار میگیرند.
حال حساب صف دیگر هم روشن است: در آن صف، تولیدکنندهها قرار دارند، و عدهای از این اقتصادخواندههای غربی، و برخی هم سیاسیون ملی و مصدقی! البته به شایعات عدهای، یا جاهل یا مغرض، هم نباید گوش داد، که میگویند سیاستها و تدبیرهای ما را هم عدهای غربزده و با فرمولهای آنها نسخهپیچی کردهاند. اینها مرعوب غرباند، و تواناییها و ما میتوانیمهای ما سرشان نمیشود، و خود را به خواب زدهاند، و اگر خوابیدهها را بتوان بیدار کرد، اینها را نمیتوان. آهسته باید گفت که متهم به نقض حقوق این زائدهها نشویم، اما اینها را فقط باید جارویشان کرد!
از قدیم هم عدهای از افراد وارد در واردات گفته بودند، بعضی اقتصاددانهای دلسوزمان هم، که اصلاً کی گفته که اقتصاد باید متکی به تولید باشد؟ این حرفها، یا مال چپها است، و یا بیشتر مال همین ملی ـ مصدقیهای منحرف و مغرض. تازه، برخی پستمدرنها، که دوستان خیلی باسواد ما تازگیها بعضی حرفهای آنها را تلمذ کرده و یاد گرفتهاند، نیز میگویند که، همهچیز نسبی است، و هیچ فرمول مطلق (به قول آنها فراروایتی)، مثل لزوم اتکای اقتصاد ملی به تولید داخلی، وجود ندارد. ما هم، طبق همین عقیده، عمل میکنیم. میماند سیاستهای ارزی، که در مورد آن هم، مدیریت ما دارای سیاستی منسجم، با همان سیاست “نفت ـ واردات” است. ما قیمت ارز (مخصوصاً این دلار لعنتیی دشمنمان را) پایین نگه میداریم، تا واردات برای آدمهای وارد صرف کند، و جنس ارزان به دست عامهی مردم، که دوستشان داریم، برسد، و البته این به مصلحت خود ما هم هست، تا نارضایتی به وجود نیاید، و قدرت ما هم در این وسط، بر اساس “رضایت” همین افراد وارد و عامهی مردم، حفظ شود.
آن طرف هم، البته عدهای این سیاستها را غلط میدانند، و ناراضیاند. اما، کدام کشور در روی کره زمین است که همه راضی باشند، و ناراضی نداشته باشد؟! ما (قدرت)، راضیایم، افراد وارد هم راضی، عامهی هم راضی، حال، گور پدر ناراضی! ناراضیها هم باید راضی شوند، و راضیشان میکنیم! مگر ندیدند در حالی که گلوی کل جهان را بحران اقتصادی فشار میداد، ما سالم ماندیم. حال، اصلاً به تدریج بخشهای مختلف تولید تعطیل شود، چه اشکالی دارد؟ چرا عدهای از این درسخواندهها، و آن منحرفها، این حرف را کفر میدانند. در بالاترین حالت، اصلاً تولید نداشته باشیم، مگر چه میشود؟ میگویند صنعت نساجی، چای، و… به همین حالت درآمده. مگر چه اتفاقی افتاده؟ مثلث طلایی (قدرت ـ واردات ـ عامه مردم) که سر جایش است، حال، در جایی هم تولید نباشد، چه میشود؟! ما طبق عقاید خودمان زندگی میکنیم (مگر ندیدید در حالی که همه دنیا، و حتی برخی سیاسیون و مدیران مرعوب قبلی، سیاست کاهش جمعیت را در پیش گرفتند، به چه خوبی حساب شمردن با انگشتان دست را یادشان دادیم!).
همچنین، کی گفته که سیاست و برنامهریزی باید درازمدت باشد. این هم از همان حرفهای غلطی است که باید جلویش ایستاد. از قدیم در فرهنگ ایرانیمان، که تازگیها علاقهمان به آن زیادتر هم شده، داشتهایم که، فکر امروز باش، فردا را کی دیده؟ و در فرهنگ مذهبیمان هم همه گفتهاند که هر روز ممکن است آخرالزمان باشد، و دنیا کنفیکون شود. پس، ملی ـ مذهبیی واقعی ما هستیم. دلسوز ملت هم، که میخواهیم امورات امروزش را بگذرانیم، هم ما هستیم.
النهایه، اقتصاد ما به زبان ساده، بر مبنای منافع عاجل قدرت، واردات، مصلحت روزمرهی عامه قرار دارد. این به “مصلحت” همهی ما است، و در صف دیگر هم، تولیدکنندههای اشرافی و مرفه بیدرد، و لجستیک عناصر مزدور قرار دارند، و عدهای هم درسخواندههای غرغرو، و عدهای هم فسیلهای ملی و مصدقی، که مغرضانه میگویند که، ما به خاطر “حال” (به همه معانیاش!) داریم “آینده”ی مملکت را از بین میبریم، و تازگیها، از روی دست ما تقلب هم میکنند، و میگویند، این کارتان ایرانبراندازی است! اینها هم سرجمع عددی نیستند. اقتصاد سال ۸۹ الحمدلله این طوری گذشت، سال ۹۰ را هم همینطور خواهیم گذراند. فکر “حال” باشید که “آینده” آب است. اگر خرده مشکلات اقتصادی هم پیش بیاید، با همین سیاست مثلثی، حلاش خواهیم کرد، تا نظر “مردم” چه باشد. اگر فرصتی دست دهد، این سیاست و مدیریتمان را به جهان هم صادر خواهیم کرد.