از هاشمی چه میخواهیم؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
راهبرد موثر از ما چه میخواهد؟ برخی در نقد هاشمی از تاریخ گذشته او می گویند که غلط نیست اما هاشمی هنوز بر سر خواسته های تیرماه ۸۸ هـ-ش تاکید دارد پس مواضع او تغییر نکرده خواسته های چهارگانه او را مرور کنیم. آزادی زندانیان سیاسی انتخاباتی، دلجویی از خانواده آسیب دیدهگان؛ آزادی مطبوعات در چهارچوب قانون و گفتگو برای تفاهم.
این خواستهها را هاشمی تکرار کرده است از آن عقب ننشسته است به مرحله هزینه دادن رسیده است پس او برنامه خود را تغییر نداده است.
هاشمی در دوره فشار بر همه فعالان که محدود، محصور و منکوب شدهاند هر از گاهی به شیوه خود حرف میزد. مگر اصلاحطلبان زمانی که رفرم را شروع کردند و باب میل آزادی خواهان سخن میگفتند آنان نیز متناسب منافع خود حرکت میکردند و هنوز هم چنین میکنند. رادیکالهای آنان با نشریه ایران فردا حاضر به مصاحبه نبودند و بعد تندتر رفتند. پس هاشمی هم مطابق موقعیت و منافع خود عمل می کند.
اما مخالفان سفت و سخت هاشمی چند دسته هستند که باید به آنها اشاره کرد .
در این جا با کسانی که معتقد هستند که هاشمی جایی در جنبش ندارد به دلیل عملکرد گذشتهاش کاری نداریم، بحث آنرا به جای دیگر واگذار میکنیم چون دیگر از بحث راهبردی دور و به مواضع اعتقادی کشیده می شویم. اما سه نگاه منتقد راهبردی در مخالفت با هاشمی را پی می گیریم.
۱- جمعی را نظر بر این است که هاشمی باید چون ما شود و دموکراسی خواه گردد تا پذیرفته شود؛ این گونه خواسته نشان از امری غیرممکن میدهد. در این صورت پس تفاوتها چه میشود و خلاصه منافع متفاوت افراد که عامل اصلی موضع گیری هستند کجا میرود.
ما دیگر تصور و توهم اول انقلاب را نداریم که از شعار همه با هم به سمت شعار همه با من رفت. باید در عین تفاوت؛ بدون اسطوره سازی از همراهی راهبردی همه نیروها و افراد برای دموکراسی استفاده کرد. تازه توجه کنیم که هاشمی به خاطر گذشتهاش نمیتواند اسطوره شود. اسطوره سازی که ما ایرانیها از رهبران و روشنفکران خود میکنیم، مشکل ساز می شود. اعمال و مواضع هاشمی منتی بر ما ندارد چون در شرایط حاضر مخالف سیاستهای موجود است ما هم هستیم این مخالفت را باید برای تاثیر بیشتر هم سو کرد.
۲- نظر برخی از دوستان بر این است که هاشمی در ساختن وضعیت فعلی ایران امروز نقش اصلی داشته است پس باید بیاید و خود خرابی ها را جبران کند، یعنی حر زمانه شود. اما مگر این ممکن است _اگر چه غیر ممکن نیست_ اما هاشمی دیدی دارد و منافعی و موقعیتی که در آن زندگی میکند و دلیلی برای مواضع خود دارد که البته ما به آن باور نداریم.
اما چرا در سیاست ما حداکثری هستیم؟! این نگاه خطرناک است این اشتباه را روشنفکران اول انقلاب با رهبر انقلاب، کردند و نتیجه خوبی نگرفتند. آفت این نگاه آن است که در این روال ما به دنبال کسی میگردیم که با او بیعت کنیم، یعنی با او تعامل کنیم، عیبش را بگوییم و نقد منصفانهاش کنیم، اما بیعت کردن یعنی فاجعه را طلب کردن در این روش ناگهان از ناشناختهها بت می سازیم که خطرناک میشود.
آقای قدیانی در بند ۳۵۰ اوین گفت؛ من آقای خمینی را قبول داشتم اما باید به سخن بازرگان هم گوش میدادم که به امام انتقاد میکرد اما چنین نکردم در حالیکه بازرگان به گردن من حق داشت و اینها بودند که امثال من را به آگاهی رسانده بودند اما من به امام دید بیعت داشتم و این دید غلط بود. این تجربه فردی مبارز و صادق است که از خود جمعبندی دارد، به این جمعبندی گوش فرا دهیم و باز گول ناشناختههای دیگر را نخوریم که اسطورهوار میآیند و ادعای نجات ملی دارند اما خود راه گم کرده اند و فاجعه می آفرینند.
باید به که گفت که رقابت فردی آقای بختیار با مرحوم سنجابی و رقابت مرحوم سنجابی با بازرگان باعث شد به ناشناخته ای در عالم سیاست اعتماد صد درصد کنند و در عمل به جای همکاری با هم برای گرفتن امتیاز برای اقشار متوسط از روحانیت، به رقابت با هم در جلب اعتماد از روحانیت بپردازند. هاشمی از این اشتباه این بزرگان سود جست. پس نقش نادرست راهبردی بزرگان خود را در ایجاد حوادث گذشته ببینیم. قرار نیست ما به دنبال منجی باشیم. با این دید حر زمانه شدن و منجییابی و نقد هاشمی امری غیر راهبردی است.
با عبارتی طالبان این نگاه انگار می خواهند که کسی پیدا شود که آرزو های آنها را تحقق دهد. این فرد باید اول حر زمانه شود در صورتی که می دانیم که حر زمانه شدن را نمی توان از هر کس انتظار داشت. باید از هاشمی خواست که اگر فرقی میان اعضای خانواده خود و مردم نمی گذارد، از حق شهروندی ستار بهشتی دفاع کند، این حق را مادر ستار از هاشمی بخواهد، باید دید کدام فعال این رابطه را میان مادر ستار و هاشمی برقرار می کند.
فراموش نکنیم هاشمی از کارنامه خود جمعبندی و نظر دارد. از شرایط انقلاب تحلیل دارد. درست بودن و نبودن گذشته افراد نیاز به زمان و مرور تاریخ دارد تا همگانی شود. اما مگر موسوی، کروبی، خاتمی و تاج زاده یک باره تمام گذشته خود را نقد کردند یا تاکنون کردهاند یا خواهند کرد؟ در راهبرد این مسئله نیست، در راهبرد تیزهوشی افراد و خواسته روشن مهم است و اینکه بدانی چه میخواهی، همین و با مردم شفاف باشی.
۳- اما مهمترین مخالفت با همراهی راهبردی با هاشمی این است که جامعه به هاشمی اعتماد ندارد این نقد را باید با دقت بررسی کرد که موضوع مناسب و قابل اعتنایی است.
شرایط دموکراسی خواهان و اصلاحطلبان را باید بررسی کرد، موقعیت جنبش سبز و خواسته مشترک این نیروها را و توان مخاطبانشان در جامعه را در نظر گرفت و بعد سناریوی افراطیون داخلی و خارجی را از نظر گذارند. اگر با هم متفق باشیم که جنگ نمیخواهیم و کرهشمالی شدن را هم نمیخواهیم هاشمی هم اکنون در هر دو این خواسته با ما مشترک است منتها تا کجا و چگونه؟!
او ناچار است برای مقصود خود با جنگ و کرهشمالی شدن ایران مخالف باشد. در این نقطه تلاقی است که باید مشترکات را جست تا راه آینده برای همه باز باشد که جلوتر بیایند یا نه.
اما مانور هاشمی در حکومت است نه در جامعه. اگر فضا باز شد او مختار است که انتخاب کند. اما هاشمی باعث شده که معترضان به سیاستهای رهبری زمزمه مخالفت سر دهند، این کشمکش امری تاکتیکی نیست بلکه امری واقعی است که از تضاد منافع و موقعیت بر می خیزد، در نتیجه برای ما قابل اعتنا است.
مانور در درون حاکمیت حتی کار خاتمی هم نیست، کروبی و موسوی هم در حصرند.
هچنین بسیاری از نیروهای سیاسی و نهادهای مدنی طرفدار دموکراسی تحت فشار هستند و امکان فعالیت موثر از ایشان گرفته شده است. شاید همین فشار ما را عصبانی کند که تندتر شویم اما تند شدن بدون چشم انداز و قدرت لازم یعنی بی اثر شدن نیروی موثر که میتواند کار مهمی کند. هر مانوری که بتواند قدرت مطلقه را متزلزل کند خوب است . تا بتواند کشور را از تک گویی در اعلام مواضع به نقد تک گویی بکشد. این به نفع دموکراسی است. منتها باید این صدا شنیده شود. هاشمی دارای این توان است و از طرفی روز به روز همراهانی در حکومت پیدا می کند، حتی بازیگران بین المللی هم به این مسئله توجه دارند. آنها به میل ما رفتار نمی کنند. توان بازیگران داخلی را سنجش و بر روی آنها حساب باز میکنند و هنر ما این است که به این محاسبه پی ببریم تا بتوانیم بهتر عمل کنیم.
در نتیجه هاشمی در درون حکومت مانور میدهد وظیفه دموکراسی خواهان شیفتگی یا نفرت نیست چیزی که در بعضی از مواضع دوستان مشاهده می شود انگار به مخالف خود می گویند بیا خواسته ما را انجام بده تا بعد ببینم چه می توانیم با تو بکنیم. باید پرسید کدام امر سیاسی اینگونه انجام شده است. باید بپذیریم هر کس بازی خود را میکند و نقاط مشترک را راهبرد تعیین می کند.
هاشمی تلاطم را در حد توان راه انداخته و باز ادامه میدهد چرا که باید ادامه دهد. ما در این میانه چه می کنیم این مهم است. ما که با خاتمی و هاشمی به دموکراسی نرسیدهایم که از آنها عبور کنیم تا ناامید شویم. جامعه مدنی و مبارزه مدنی ایجاب می کند که از شیوه همه یا هیچ گذر کنیم. این جاست که نشان داده می شود که جامعه تا چه میزان مدنی است، یعنی با نشان دادن رفتار خود با اعمال هاشمی این رفتار مدنی را ثابت میکند.
البته دموکراسی خواهان میخواهند این بار با استبداد بجنگند نه با مستبد. میخواهند نهادهای مدنی را قوی کنند نه دولت عالی بسازند و دولت مرد فساد ناپذیر پیدا کنند که امری رویایی و خواستهای است که کمتر عملی است.
اما برای قدرتمند شدن جامعه مدنی، هر کس با هر راهبردی خواسته و ناخواسته همراه شود، فرصت سازی میکند که کاری نتیجه بخش است. نگاه جامعه محور میزان همراهی خود را در تقویت قدرت جامعه می گیرد، و مقام و پست گرفتن را ملاک برخورد با افراد نمیداند. جامعه محوری ملاک خوبی برای کارنامه سنجی نیروهاست که می تواند آنان را از دام دیدگاه قدرت دولت محور نجات دهد .
پس هاشمی را در این راستا ازریابی کنیم. هر کس تا میزانی که به سوی حق می آید را باید مشتاق بود، اما نه متوهم و نه با نفی کامل با افراد برخورد کرد. مشعل راه ما اما، باید تقویت جامعه مدنی و جامعه محوری و مخالفت با مطلقه شدن قدرت باشد. عمل افراد را با این دو ملاک سنجید.
حال باز بیندیشیم از که از هاشمی چه می خواهیم؟
تاریخ انتشار : ۲۴ / آبان / ۱۳۹۱
منبع : سایت ملی- مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ