ادیسه انقلاب و اصلاح
مصاحبه با سوسن شریعتی / مصاحبهکننده : مریم بابایی
موضوع : مفاهیم تاریخساز سال ۱۳۸۸
مقدمه :
سوسن شریعتی در صحبت از مفاهیم تاریخساز و فرهنگساز سال ۸۸ به تاریخ رجوع میکند و اینکه پیش شرط هر وجدان مدنی، وجدان تاریخی است و وجدان تاریخی شکل نمیگیرد مگر دیروز به تاریخ سپرده شود و بدل به موضوع شناخت شود. او معتقد است تاریخ اگرچه همواره نادیده گرفته میشود اما هنوز منبع مشروعیتبخش است. از نظر او سالی که گذشت و حوادثی که در آن اتفاق افتاد را میتوان حامل کیفیت دینامیک جدیدی دانست و اما تشخیص اینکه در پس تغییرات سطحی و حوادث روزمره کدام یک نقش تعیینکننده و مبین دارند حکایت دیگری است و تشخیص آن بر عهده گروه مرجع است.
س : در سال ۸۸ چه مفاهیم تاریخسازی وارد عرصه زندگی عمومی و سیاسی و اجتماعی ایران شد؟
ج : آنچه در سال اخیر اوج گرفت، به جز رنگ و رای، صدای دیروزی بود سر به مهر. دیروز خاموش، به صدا درآمد. انقلاب بهمن اگر نقطه صفر جمهوریت باشد، پس از ۳۰ سال این بار ۳۰ سال گذشته بود که مبدا گرفته میشد. پرسش این ایام این بود:
چه کسی در تداوم دیروز است، و کدام، گسست از دیروز است؟
نفس پرسش از این گسست و تداوم پرسش جدیدی است. در یک سال اخیر، این حشر دیروز، اگرچه از خلال حافظهها و خاطرات و به قصد مشروعیتزدایی یا مشروعیتبخشی انجام میگرفت و میگیرد، اما چنین پیداست که گام ناگزیر اولیه است، فتح بابی که دیگر بسته نخواهد شد. تاریخ همچون یکی از عوامل این بار نه در نسبتاش با غیر که در نسبتاش با خود، با دیروز خود به پرسش گرفته شده است. این خود متکثری که متحدالشکل و یکپارچه مینمود و امروز قرار است از خلال تاریخ معاصر بازخوانی شود و حیثیت جدیدی یابد. دیروز، در همه ساحتهایش، با سرفصلهای درخشاناش، و با سرفصلهای کمتر درخشاناش… فراخوانده شده است.
دیروزی متکثر، دیروزی نه همیشه پرفتوح. بر سر بلندگوها، در صداوسیما، بر سر کوی و برزن، در کف حیابان، در هزارتوی لابیها، در خانهها، و در گفتوگوی میان نسلها، این دیروز است که همچون قاضی، همچون شاهد، همچون محک، پا به میدان گذاشته است، فراخوان تاریخ معاصر. (از خلال اطلاعیه بیانیه اخیر مجلس خبرگان گرفته تا اطلاعیه اعتراضآمیز موسسه حفظ و تنظیم آثار امام خمینی در اعتراض به نحوه عملکرد سیما. از صفآرایی در روزهای نمادین تاریخ معاصر گرفته تا صفکشی در مطبوعات).
مثل این است که دیگر تزریق قطرهچکانی تاریخ کفایت نمیکند و ناگهان سیلاب!
مقصود اینکه “تاریخ سازترین” مفهوم در سالی که گذشت، تغییر در موقعیت خود تاریخ و رفتار در برابر آن است. اگرچه در صورتی که گذشته را موضوع تاریخ بدانیم و نه خود تاریخ، بهتر است بگوییم تغییر رفتار در برابر گذشته را در پرانتز بگذارد، این یادآوری ناگهان، ضرورت جدیدی را برای شکلگیری وجدان تاریخی جامعه ما بر ملا ساخته است.
س : زمینههای تاریخی و سیاسی و اجتماعی آن را چه میدانید و چگونه تحلیل میکنید؟
ج : تاریخ اگرچه همواره نادیده گرفته میشود، اما هنوز منبع مشروعیتبخش است. نه میشود فراموشاش کرد و نه هنوز شرایط شناخت آن فراهم آمده است. این است که وقتی نزاع بر سر مشروعیت است، دیر یا زود به آن مراجعه میشود. به شکل بزنگاهی صدایش درمیآید و به شکل خاموش به حیات خود در میان آحاد جامعه ما جاری است و در هر دو حال بدل به وجدان تاریخی نشده است. این است که حافظهها، زخم خورده یا نادیده گرفته شده، ظهور و بروزی حشرگونه پیدا میکنند. دلایل امکان بروز و ظهور گذشته، همچون منبع مشروعیت بیشک بحران مشروعیت نیز هست. شکلگیری کانونهای رقیب در قدرت، متزلزل شدن همبستگیهای فرقهیی، گروهی، ایدئولوژیک قدیم و نیز سر زدن دلبستگیهای جدید و شکلگیری شبکههای اجتماعی جدید(اقتصادی، اجتماعی و سیاسی)، دلایل این ظهور دوباره گذشته به عرصه عمومی یا برعکس مراجعه عرصه عمومی به دیروز است. این رفت و برگشت اگرچه نشان از این دارد که ما گذشته را همچنان زندگی میکنیم و کاملاً به دیروز سپرده نشده است، با این همه، نشان از یک ضرورت دارد و خود فهم این ضرورت، امری است نوین و آن ضرورت برقراری نسبتی جدید با گذشته است.
دو نگاه نسبت به تاریخ وجود دارد. یا تاریخ را فقط از خلال زمان بلندمدت فهم کردن و تغییرات ساختاری را امری تاریخی دانستن(تاریخ بیحرکت)، یا برعکس حادثه را ملاک دیدن و تاریخ را علم تغییرات دانستن(تاریخ، همچون وقایع اتفاقیه). اما درک سومی از تاریخ هست که تاریخ را نه آن میداند که بیاعتنا بماند به تغییرات در دسترس، و نه این است که تاریخ را تقلیل دهد به وقایع، و از همین رو تاریخ را “علم تغییرات معنادار و مبین میداند”. (لوگوف)
تاریخ دیالکتیک زمانها است. زمان کوتاهمدت “حادثه”، میانمدت “دوران”، و درازمدت “ساختاری و تمدنی”. اگر راست باشد که تاریخ دیالکتیک زمانها است، اندیشیدن به تعدد و همزیستی زمانها، در نتیجه، برخلاف این نظر که “عمده اتفاقاتی که در ایران میگذرد به لحاظ تاریخی اهمیتی ندارد. بنابراین نباید وقت را در بحث از مسائل روز تلف کرد.” (سید جواد طباطبایی، مهرنامه بهمن ۸۸) میتوان تصور کرد که سخن از مسائل روز نه تنها اتلاف وقت نیست که سخن از نشانههای ورود به دوران جدیدی است. سخن از حادثه، سخن از تاریخ است. از همین رو، میتوان سالی را که گذشت و حوادثی را که از سر گذراند حامل کیفیت دینامیک جدیدی دانست. بدیهی است که تشخیص اینکه در پس تغییرات سطحی و حوادث روزمره کدامیک نقش تعیینکننده و مبین دارند حکایت دیگری است و لابد تشخیص آن بر عهده گروههای مرجع است.
س : پیشبینی شما برای آینده این مفهوم جریانساز و جریانی که بر اساس آن شکل گرفته است، چیست، و با چه پستی و بلندیهایی روبه رو خواهد شد؟ برای مثال جریانی که براساس مفهوم تاریخساز قانون از مشروطه وارد عرصه زندگی عمومی ما شد، با پستی و بلندیهای گوناگونی مواجه شد که هنوز هم ادامه دارد. حالا چه مسیری برای مفاهیم تاریخساز ۸۸ احتمالاً پیش روست؟
ج : سرنوشت مفاهیم و … خیلی قابل پیشبینی نیست، چرا که تاریخ نه علم مفاهیم است و نه علمالاجتماع، “علم انسانهاست در اجتماع”(برودل)، و جایی که پای آدم و ساختارها در میان باشد، پیشبینی ناممکن است. هر نطفهیی همیشه به بار نمینشیند و بسیار پیش آمده است که قبل از تولد سقط شود. همه چیز بستگی به این دارد که با این نطفه چگونه برخورد میشود، چقدر به آن اعتنا می شود، رسیدگی می شود و… اگر چنانچه این نطفهها که گاه و نه همیشه در پس حادثهیی خانه میگیرد، بیاهمیت تلقی شود(چنانچه در بالا به آن اشاره شد) و پرداختن به آن اتلاف وقت، خب طبیعتاً میشود همچون بسیاری فرصتها که تسامحاً جامعه ما تا به حال از دست داده است. هر دانهیی، و هر نطفهیی نیازمند مراقبت است.
با این وجود میتوان تصور کرد که در کوتاهمدت، همین خصلت افشاگرانه کنونی خود را در پیش گیرد. اما در درازمدت و در صورت دخالت نگاهی حرفهییتر و تخصصیتر و مبرا از جبههگیریهای سیاسی، میتواند به شکل گرفتن یک گفتمان تاریخی مبتنی بر حافظههای متکثر و به رسمیت شناختهشده منجر شود.
پیششرط هر وجدان مدنی، وجدان تاریخی است، و وجدان تاریخی شکل نمیگیرد مگر دیروز به تاریخ سپرده شود و بدل به موضوع شناخت شود. گذشته را زندگی کردن مانع از شناختناش میشود و تصاحب گذشته فقط در صورت فاصله گرفتن و بدل ساختن آن به موضوع شناخت میسر است. شناختی که زمینهساز عبور از آن نیز میشود. در غیر این صورت هیچ نقطه عزیمت تعریفشدهای وجود ندارد که جامعه با تکیه بر آن بتواند به یک “پس از” دیروز بیندیشد، و ما مجبوریم همچنان در محضر یک دیروز سر به مهر خاموش و کشدار بنشینیم. برای اینکه بشود گفت “از امروز به بعد”، باید دیروز، آگاهانه و به صدای بلند، بدل شود به یک “دیگریت”، که دیگر امروز من نیست. معلوم شود که گذشته دیگر حال نیست، تا بشود دوره قبلی. به نظر میرسد ما گام اولیه برای اینکه دیروز به دیروز بپیوندد، دیروز بشود چیزی غیر از امروز، را برداشتهایم. این امیدواری وجود دارد که بتوان زمان سر به مهر و منقطع، زمان “حادثه” را بدل سازیم به زمان “دوره”. بهعبارتی، از زمانی که گذشته اجباراً بدل به موضوع شناخت شود و بدل به یک عادت آگاهانه و پراتیک مستمر، میتوان گفت که گسست از آن تدارک دیده میشود، و این امر مبارکی است. و در این صورت میتوان گفت ما وارد دوره دیگری شدهایم. نسبتی که در اولین گام، با فاصله گرفتن از دیروز، میتواند خود را تعریف کند، و این یعنی تفکیک گذشته از تاریخ. خروج از لحظه و در ربط قرار دادن و قرار گرفتن با زمانی بلندمدتتر.
این تغییر و تبدیل افسوس که مثل همیشه در بستر ملتهب و تراژیک و پرتنش صفکشیهای اجتماعی انجام شده است و همراه با درد و به گونهیی تراژیک اتفاق میافتد. مگر نه اینکه ما را انقلاب میترساند. مخملیناش قدرت را میترساند، خونیناش منتقدان قدرت را. تنها راهی که میماند در میان گذاشتن این ترس مشترک است و فقط با وساطت تاریخ میتوان بر این ترس غلبه کرد.
تاریخ انتشار : ۲۳ / اسفند / ۱۳۸۸
منبع : سالنامه روزنامه بهار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ