اتفاقِ کميابِ شريعتی
شناخت شریعتی، حتی درک وجهای خاص از وجوه گوناگون و گاه متناقضنمای او، بدون درک کلی شریعتی به مثابه یک کل غیرقابل تفکیک، اگر نه ناممکن اما بسیار دشوار است. این ویژگیی همه کسانی است که پیش از آنکه شخصیتی تکساحتی باشند، یک “اتفاق”اند.
شریعتی، “اتفاقی” بود که اوایل دهه پنجاه خورشیدی در جامعهی ایرانی رخ داد و بیدرنگ بر آن تاثیر گذاشت. گسترهی این تاثیرگذاری، هم در عرض جغرافیایی است، اکنون مصر و ترکیه و دیگر کشورها، و هم در طول تاریخ، حضور زنده شریعتی پس از سی و اندی سال در جامعه امروز ایران، و هم در ژرفای لایههای تاثیرگذار جامعه: روشنفکران، سیاستمداران، دانشجویان، و اصلاحگران دینی.
شریعتی، چه با او موافق باشیم و چه نباشیم، همچون انفجاری بود در جامعه راکد و ساکن و خاموش دهه پنجاه ایران. گویی آبی سرد بر چهره رخوتناک مردمی که به وضعیت موجود خو کرده بودند. از این رو شناخت چنین اتفاق کمیابی محتاج درک گوهر و تمامت این اتفاق است و نه جلوههای ناگزیر و برآمده از آن.
شریعتی مورخی نبود که لای کتابهای تاریخ و آدمهای آمیخته به افسانه و رویدادهای غیرقطعی در جستوجوی قطعیت باشد، اما تاریخشناس تیزهوشی بود. خطوط سفید میان رویدادهای سیاه تاریخی را میدید و از دل آنها نظریهها و تحلیلهای تازه پیش میکشید.
شریعتی پژوهشگری نبود که شیفته تاباندن نور به زوایای تاریک موضوعی ویژه باشد، اما پژوهشهای او در حوزه تاریخ و جامعهای که در آن میزیست و به خوبی آن را میشناخت، او را در درک عمیق دردهای مزمن اجتماعاش نیرومند ساخته بود.
شریعتی حتی به مفهوم رایج آن شخصیتی سیاسی نبود که در حزبی یا گروهی در اندیشه نوعی فعالیت سیاسی باشد، اما آموزههای سیاسی/ اجتماعیاش سیاستمداران را همواره خشمگین میکرد.
او به معنای آکادمیکاش جامعهشناس نبود، اما جامعهاش را عمیقاً میشناخت و راهبردهای او برای رهایی جامعهای که در آن میزیست، دقیق بود و موثر.
شریعتی فمینیست نبود، اما با طرح جدی مساله زن در جامعه و کوشش برای زدودن پیرایهها و خرافات از ذهن مردسالار ایرانی گام مهمی در طرح زن به مثابه انسان و نه کالایی جنسی یا متعلقه مرد سنتی، برداشت.
شریعتی سخنوری نبود که همچون خطیبان بر گزینش کلمات و آهنگ و لحن و زیباییشناسی تکلم تمرکز کند، اما سخن او دلنشین، کلام او پرحرارت، اوج و فرود آهنگ او جذاب و لحن او موثر و گیرا بود.
تصور میکنم جنبههای گوناگون شریعتی ریشه در مولفههایی دارند که ساختار “اتفاق” شریعتی را میسازند: مسوولیت و درد.
وجوه گوناگون شریعتی و حتی روح ناآرام او، ریشه در همین دو واژه دارد. رویکرد او به جامعهشناسی و دین و تاریخ و سیاست و ادبیات محصول انفجاری است که موادش مسئولیتشناسی بود و دردمندی. انفجاری که در روح او رخ داده بود و اثراتاش در کنشهای او سرریز میشد.
آنها که شریعتی را بر نمیتابند، اغلب یا او را اصولاً درک نکردهاند یا او را بسیار خوب فهمیدهاند، این از ویژگیهای “اتفاق”های مهمی است که به ندرت در حیات اجتماعی انسانها رخ میدهند. از این رو است که برای پدید آمدن چنین شخصیتی باید سالهای طولانی صبوری کرد و انتظار کشید. در این سالهای انتظار، بیگمان بسیار جامعهشناس و سیاستمدار و پژوهشگر و ادیب و سخنور و انتلکتوئل و روشنفکر و مدعی و حسود و مغرور پدید خواهد آمد، شریعتی اما، نه.