منوی ناوبری برگه ها

جدید

آیا شریعتی یک اسطوره است؟

سوسن شریعتی
سوسن شریعتی، روشنفکر نوگرای ملی ـ مذهبی

.

نام مقاله : آیا شریعتی یک اسطوره است؟
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : تحلیلِ پیامک‌های شوخی با دکتر
نام دیگر مقاله : پیامک‌های شوخی با شریعتی



همگی، درباره‌ی اسطوره‌سازی، و نیز، ضرورتِ شکستنِ آن، و البته، مفید بودن‌اش، سخن می‌گویند. اصل را بر همین بگذاریم. غرض از پیامک‌های طنز و هجو و لغز، درباره‌ی شریعتی، اسطوره‌شکنی است، و نه محصول “دستانِ پنهان”. تئوری‌ی دستان پنهان، درست هم که باشد، اثبات‌ناپذیر است. برای آدم‌هایی مثلِ شریعتی، که مخالف، از همه سو، زیاد دارد، شناسایی‌ی صاحبانِ دست‌ها، آسان نیست: دستانِ پنهانِ قدرت، دستانِ پنهانِ مخالفانِ او در قدرت، دستانِ پنهانِ مخالفانِ او خارج از قدرت، و…؟ شناسایی‌اش سخت است، ابزار اطلاعاتی می‌خواهد، و کنجکاوی‌های کارآگاهی، و… بحث در باب اسطوره‌ها، و ضرورت شکستن‌شان، شدنی‌تر است.

با این همه، بت شدن، و اسطوره شدن، مکانیزمی دارد، زدودن‌اش نیز. اسطوره را گاه می‌سازند، گاه ساخته می‌شود. اولی، شکستن‌اش آسان است، دومی، مثل در افتادن با ارواح است و اشباح. بت‌ها را باید شکست، اسطوره را باید زدود. اما، مثل بسیاری اوقات، این نوع بایدها، نتیجه‌ی عکس می‌دهد. مثلاً، چون خواستی بشکنی، شده است بت. چون خواسته‌ای بزدایی، شده است اسطوره. و دستِ آخر این‌که، اسطوره‌ها را همیشه دوست‌داران نمی‌سازند، گاه مخالفان می‌سازند.

از این بدیهیات گذشته، برگردیم به پرونده‌ی شریعتی. آیا شریعتی یک اسطوره است؟ اگر هست، و باید شکست‌اش، کی و چگونه اسطوره شد؟ و مهم‌تر از همه، چه کسی یا کسانی او را اسطوره کردند؟ طرفداران‌اش، یا مخالفان‌اش؟ گروه‌های سیاسی، یا مردمِ کوچه و بازار؟ جوانان نسل‌های پیشین، یا نسل‌های بعدی؟

۱. شریعتی، اسطوره نیست. مگر می‌شود سر به سر اسطوره گذاشت؟ پیگردِ قضایی هم که نداشته باشد، افکار عمومی در برابرت قد می‌کشد، و نه فقط طرفدارانِ جان بر کف‌اش. آیا شریعتی در میانِ افکارِ عمومی چنین شانی دارد؟ آیا بر سرِ او چنین اجماعی وجود دارد؟ او از نادر روشنفکران (به قول برخی: خطیب، سخنران، و…) این مرز و بوم است که، هنوز که هنوز است، به آرشیو نپیوسته، و هیچ‌گونه اجماعی بر سرش نیست. دفاعی هم اگر باشد، نسبی است، نقدها هم، در شکل منصفانه‌اش، همیشه یک “اما” به پیوست دارد. اسطوره‌ی “نسبی” و “تقریبی” و “کمی، تا قسمتی” نداریم.

اسطوره، موجودیت‌اش را از تمامیت‌اش می‌گیرد. سی سال اخیر، او، هم بهانه‌ی شوخی شده است، هم توهین. هم اتهام، هم نقد (فلسفی ـ دینی ـ جامعه‌شناسانه). و البته، هم مدح و ستایش… اگر شور و شر و مزاج آتشینی هم نشان داده شده، از هر دو سو بوده است. هم آن کس که کوبیده، با بسیجِ احساسات به میان آمده، هم آن‌که در ستایشِ او سخن گفته است. در کنارِ این زد و خورد، البته بحث‌های غنی و پرمحتوای نظری‌ی بسیاری هم صورت گرفته است، که به نوعی، میراثِ فرهنگی‌ی سی سال اخیر را تشکیل می‌دهد. نقد و بررسی‌ی شریعتی، و افکارش، هم‌چون آینه‌ای روبه‌رو، بهانه‌ای بوده است برای: به خود نظر انداختن، و موقعیت بسیاری از معضلات و مفاهیمِ نظری و اجتماعی و دینی را ارزیابی کردن.

حتی اگر، طی‌ی این بحث‌ها، فهمیده باشیم که: شریعتی خطیب بوده است و نه آکادمیسین، سواد نداشته، و…، با این همه، همین که فرصت بحث در باب‌هایی هم‌چون نسبت ایدئولوژی و مذهب، جایگاه دین در تغییراتِ اجتماعی، نسبتِ مذهب و سیاست، رادیکالیزم و اصلاحات، اتوپیا و رئال پلیتیک، و… را فراهم کرده باشد، به وظیفه‌ی خود عمل کرده است. پرونده‌ی شریعتی را نمی‌توان محدود کرد به یک زد و خورد ابسورد و بی‌معنا میانِ طرفداران آتشین از یک سو، و مخالفان متعصب از سوی دیگر، و بعد، این وسط، با گرفتنِ میانه، دچار توهم شویم، و تصور، که راه سوم، راهی دیگر است. شریعتی، در این سی سال، همین جا و هم‌اکنون، در میانِ ما ایستاده است، و به هیچ فرا زمان و فرا مکان اسطوره‌ای رانده نشده است. در دسترس، بی‌متولی، و آماده برای بحث و گفت‌و‌گو، و البته، برای خالی کردن عقده‌های دل. شریعتی، اسطوره نیست، خوبی‌اش در همین است.

۲. با این همه، کسانی که اصرار دارند او اسطوره است، و باید شکست‌اش، باید بگویند کِی و چگونه اسطوره شد؟ و چگونه طی این سی سال و اندی که از مرگ‌اش می‌گذرد، اسطوره شده است؟ چون حیاتِ علنی داشته، و بر سر کوی و برزن نام‌اش خوانده می‌شده است، وارد وجدانِ عمومی‌ی اجتماع شده، یا بر عکس، از آنجا که زیستی پنهان داشته، بی‌بلندگو بوق و کرنا، آهسته و پیوسته بدل شده است به پچ و پچ و زمزمه و… نماد؟ چون متعلق به زمان‌های قدیم و دور بوده است، شده است حسرتِ نوستالژی در ادامه‌ی اون زمونا یادش به خیر، یا، چون پا به پا با تغییرات و تحولاتِ اجتماعی‌ی ما به جلو آمده، شده است اسطوره؟ چون اسم خیابان و مترو و مدرسه و بیمارستان به نام‌اش هست، یا، چون مجسمه‌اش ناگهان مفقود می‌شود، و کراوات‌مند است، یا چون انتساب به او می‌شود مجازات در مراتب بهشت. در یک کلام: چون، اراده‌ی معطوف به ساخت و ساز اسطوره، از شخصیت او، از بالا، وجود داشته است، شده است اسطوره، یا، چون اراده‌ی معطوف به ساختن اسطوره از او، وجود نداشته، شده است اسطوره؟ چون پشت‌اش گرم بوده، شده است اسطوره، یا، چون پشت‌اش خالی بوده؟ چون بت شده است، باید شکست‌اش، یا چون مدام خواسته‌اند بشکنندش، شده است بت؟ این را دیگر اسطوره‌شناسان باید بگویند. به ما توضیح دهند روند اسطوره‌سازی، یا برعکس، شکل گرفتن اسطوره‌ها را. اسطوره‌ها را همیشه نمی‌سازند، اسطوره‌ها ساخته می‌شوند برای پر کردن خلأیی.

۳. سوالِ مهم‌تر، این‌که: اگر شریعتی اسطوره است، و باید شکست‌اش، چه کسانی این اسطوره را ساخته‌اند؟ دوست‌داران یا مخالفان؟ این‌که دوست‌دارانِ شریعتی او را اسطوره کرده‌اند، یکی از همان اسطوره‌ها است! اگر اسطوره‌سازی با بزرگ‌نمایی همراه باشد، در موردِ شریعتی، مسئولیت‌اش به گردنِ مخالفانی است که، در بزرگ‌نمایی‌ی نقشِ او در تاریخِ معاصر، سهمِ بسزایی داشته‌اند: “شریعتی همه را چریک کرد. شریعتی، با رویکردِ ایدئولوژیک به تاریخ، جلودارِ حرکتِ مشروطیت شد. شریعتی، با نگاه اسطوره‌ای به تاریخ، سدی شد برای مدرنیته، و…” هیچ یک از دوست‌دارانِ شریعتی، چنین قدرتی را، برای او، در کن‌فیکون کردن تاریخِ معاصر، قائل نبوده‌اند.

از مورخِ دولتی‌ی ما گرفته، تا فیلسوفِ دولتی‌ی نظامِ شاهنشاهی، همگی متفق‌القول‌اند در ساواکی بودن شریعتی، و البته، در این‌که، همه‌ی جوانان ما را مارکسیست کرده است (گیرم از نوع اسلامی‌اش). بسیاری از روشنفکران دینی، و اکثر روشنفکرانِ غیردینی، متفق‌القول‌اند که: شریعتی، همه را مذهبی‌ی ولایی کرد (گیرم کراوات‌مند). اما، هیچ یک از دوست‌دارانِ شریعتی، توانایی‌هایی چنین گسترده برای او برنمی‌شمارند. این مخالفان شریعتی بوده‌اند که او را بدل ساخته‌اند به کینگ‌کونگ‌ی با قدرتی خارق‌العاده در تخریب، که یک تنه، ایستاد و خراب کرد، و “برید و درید و شکست و ببست، یلان را سر و سینه و پا و دست”. یک اسطوره‌ی کینگ کونگ‌ی ندیده‌اید؟ شریعتی را چه کسی اسطوره کرده است؟ جملاتی که در جهان مجازی و غیرمجازی چرخ می‌خورد، و نام او را بر سر زبان‌ها می‌اندازد، کتاب‌هایی که پرتیراژتر می‌شوند، نقدهایی که به هر مناسبتی، و از هر طیف فکری‌ای، متوجه‌ی او می‌شود، یا، نسل جوانی که برای شریعتی برافروخته می‌شود؟ همان نسل جوانی که، در صورت عدم توهم توطئه و دست‌های پنهان، می‌گویند این روزها، با ارسال پیامک، در صدد شکستنِ اسطوره‌ی شریعتی است: تا کمی بخندد، تا انتقامی گرفته باشد از اسطوره‌ها، تا وعده دهد که بعداً نوبتِ شما هم می‌شود.

نتیجه :

شریعتی، چه اسطوره باشد، و این پیامک‌ها، به قصد شکستن‌اش، ارسال می‌شود، و چه دست‌های پنهان دست‌اندرکار توطئه‌ای به قصدِ تخریبِ آدم محبوب و معتبری باشند، هر دو مبارک است. در شق اول باید خوشحال بود که، بار دیگر، شریعتی بهانه‌ای شده است برای برداشتن گامی به سوی گسترش فرهنگ تساهل و بردباری. در شقِ دوم، معلوم می‌شود که شریعتی تهدیدی است جدی، و باید بدل‌اش ساخت به موضوعِ خنده. شریعتی، در این میان، اگر اسطوره نباشد، که خب، با این طنزها نمی‌شکند، و اگر هم اسطوره باشد، که با این توطئه‌ها اسطوره را نمی‌شود سرنگون کرد. بگذارید حال‌شان را بکنند: نسل جوان باشد یا دست‌های پنهان.


تاریخ انتشار : ۰۰ / مرداد / ۱۳۹۱
منبع : دنیای اقتصاد

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × چهار =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.