پلورالیسمِ دینی، آریستوکراسیی مذهبی، و امامت
پیش از اینکه بخواهیم درباره شریعتی و حضور او و پروژه فکریاش در جامعه و زمان بپردازیم، و اینکه او چه گفت و چه خواست، و اینکه ما اینک با او چگونه پیوندی داریم و اساساً چرا باید پیوند داشته باشیم، لازم است تا به دو پرسش کلیدی و اساسی پاسخ گوییم:
آیا بشریت در عصر علم، تکنولوژی، اینترنت، و گلوبالیزاسیون، و تلاشهای شگرفی که در رسیدن به خودکفایی بدون نیاز به خداوند و مذهب، انجام داده است، تکیه به مذهب میتواند پاسخی به نیازهای درونی وی تلقی شود؟ و آیا اساساً در هنگامهای که بشریت با تکیه بر سیستمهای موجود به نفع مادی و اقتصادی و دستآوردهای علمی خود میاندیشد، و از معنویت و درونگرایی معنوی تا حدودی فاصله گرفته است و پاسخهای خود را در تکنولوژی و علوم تجربی جستجو میکند، میتوان از نیاز و اعتقاد به مذهب سخن گفت؟
پرسش دوم این است که : آیا مذهب، و در اینجا بهطور مشخص اسلام و آن هم با توجه به حاکمیت یک رژیم سرکوبگر و توتالیتر و باز هم به نام اسلام، میتواند از زوایای دیگری رهنما و رهگشا باشد، یا شرایط سیاسی و مذهبی موجود، کار را به جایی رسانده است که سخن گفتن از نقش اجتماعی ـ سیاسی اسلام، کاری بیهوده و انحرافی است؟
بدیهی است که چگونگی پاسخ ما به دو پرسش طرح شده، میتواند رابطه ما با شریعتی و رابطه او با ما را توضیح دهد.
تلاشهایی که در سراسر جهان برای یافتن معنا و مفهومی غیر مادی از زندگی ارائه میشود، و پرسشهایی که انسان در طول تاریخ پر فراز و نشیب خود با آن مواجه بوده است، از قبیل اینکه “از کجا میآیم و به کجا میروم”، را تاکنون نه فلسفه پاسخ گفته است و نه علم. آنچه که در حیطه توانایی بشر و دانش آن بوده است، بیشتر پاسخی تجربی و مادی، از “ماهیت و موجودیت وجود” بوده است. یعنی بر اساس تواناییها و درک ذهنی انسان از محیط خود. و این است که همواره در همان دایره محدود، به تکرار مکررات پرداخته است. فقر معنوی و به بیانی دیگر نیاز به معنویت اما، باعث شده است که انسان در هر تلاش و کوششی، باز هم به مذهب پناه آورد، که سر منشاء انسان و هستی را در خارج از جهان انسانی و دانستههای محدود به حسهای پنجگانه آن جستجو میکند. با این حال و با توجه به مذهب گریزی موجود، بهویژه در جوامعی که به نام مذهب اداره میشوند، مذهب همچنان یکی از منابع عمده و اساسی پاسخ به پرسشهای وجودی انسان به شمار میآید.
هنگامی که ما از مذهب به مفهوم کلی آن فاصله میگیریم و به جغرافیای مذهبی جهان نظر میاندازیم، با مذاهب مواجه میشویم، که اسلام نیز به عنوان یکی از آن مذاهب بزرگ و زنده در بخشهای وسیعی از جهان، بر جهانبینی و جهاننگری بخش قابل توجهی از مردم جهان حضور ملموس، عینی، و زنده دارد. و فرقهها و جریانات گوناگونی را شامل میشود که هر کدام نیز تفسیر و برداشت خاص خود را دارند.
در چنین شرایطی، چگونگی نوع نگاه به مذهب، ضرورت شناخت و پیوند با شریعتیی مذهبشناس را میتواند توضیح دهد. به علاوه نیاز انسان به معنویت از سویی، و تاثیرگذاری چگونگی بینش و نگاه اسلامی در کشورهای مسلمان، بهویژه ایران، بر اهمیت نقش و جایگاه شریعتی اسلامشناس میافزاید.
شریعتی اما بر خلاف آنچه که برخی با حقد و حسد میگویند: “اطلاعات تاریخیاش در حد یک نوجوان دبیرستانی اروپایی بود”! (سید جواد طباطبایی) و یا به گفته بعضی از تازه به دوران رسیدهها در مقایسه علی و بتهون و شناخت آنها “مغلطه”! میکرده است! و یا آنچنان که آخوندهایی چون مرتضی مطهری و سید حمید روحانی او را طراح تز استعماری! اسلام منهای آخوند و “مأمور”! میدانستند، همچنان محور بحثها و نقدها میباشد. به جرأت میتوان گفت که در تاریخ روشنفکری معاصر، هیچ شخصیتی در حد او مورد کنکاش و ارزیابی قرار نگرفته است. شمارش کتابهایی که درباره او نوشته شده است، به مرز پانصد جلد رسیده است، که خود حکایت از اهمیت او و اندیشهاش دارد. بسیاری از این آثار را روشنفکران، محققان و آکادمیسینها به رشته تحریر درآوردهاند. حال یا به عنوان پایاننامههای دانشگاهی، از لیسانس گرفته تا دکترا، و یا به عنوان موضوع تحقیق و شناخت و یا حتی نقد این چهرهی بحثبرانگیز تاریخی.
ما اینک در مرحلهای به سر میبریم که، مذهب واقعاً موجود، با تکیه بر زور، حضور خویش در جامعه را با کاربرد روشهای خشونتآمیز نظامیگری به رخ دیگران میکشد، و هر روز مذهب و پیروان ادیان را با چالشها و پرسشهای تازهای رو به رو میسازد. برداشتهای غیر مسئولانه، ابزارانگارانه و تفاسیری که توجیهگر قدرت و حاکمیت ارتجاع مذهبی میباشد، و توسط خود بنیادگرایان و مرتجعین تبلیغ و ترویج میشود، زمینهساز طرح پرسشهای جدیدی شده است که شاید تا نیم قرن پیش کمتر بدانها توجه میشد. پرسشهایی عمیق و بنیادین پیرامون خدا، چگونگی ماهیت آن و نوع رابطه خدا با انسان، پیامبر و پیامبری، مذهب و چگونگی عملکرد و جایگاه آن، فرا روی روشنفکران و اندیشمندان قرار گرفته است. چنین پرسشهایی نه تنها روشنفکران مذهبی، که روشنفکران سکولار را نیز به چالش واداشته است. و اینها همه خود از نقش و اهمیت پر رنگ مذهب در جامعه خبر میدهد.
طبیعی است که پاسخ به نقش و جایگاه مذهب در زندگی انسان نزد همه یکسان نبوده است. نیروهای سکولار و لاییک، بهویژه بخشهای مذهبستیز آن، به دلیل عدم توانایی در نیست و نابود کردن مذهب، برای کاستن از نقش آن و در عینحال ممانعت از اجتماعی و در نهایت سیاسی شدن آن، با اعلام اینکه مذهب امری خصوصی است، تا حدودی به وجود آن در جامعه تن دادهاند. همین پرسش البته از سوی روشنفکران و نواندیشان دینی نیز با پاسخهای متفاوتی مواجه شده است. پاسخهایی که از خصوصی و شخصی بودن و تجربه صرفاً عرفانی و درونگرایی گرفته، تا انجام عبادات و رعایت احکام شریعت را در بر میگیرد. در اینکه این نوع تلقی از دین، خود سرشار از تناقض و تضاد میباشد، تردیدی وجود ندارد. چرا که هر امر خصوصی و درونی نیز در نهایت تاثیرات برونی و اجتماعی خاص خود را بازتاب میدهد. هیچ مذهب و عقیدهای در جهان وجود ندارد که رفتار فردی و اجتماعی انسان را رقم نزند. همان مذهب سیاستگریز نیز خود نوعی القای نگرشی سیاسی است.
البته پاسخهای دیگری نیز در رابطه با نقش مذهب، در انسان و اجتماع ارائه شده است، پاسخهایی که بر نقش مذهب در زندگی سیاسی و اجتماعی انسانها تاکید میورزد. در اینجا نیز پاسخها یکسان نیست. در این نوع برداشت میتوان ولایت فقیه و حکومت شرع را نیز سازماندهی و عملی کرد، اما میتوان از دل اسلام سیاسی ـ اجتماعی، برابری، عرفان، و آزادی را نیز بیرون آورد، بدون اینکه بخواهیم قانون شریعت را در جامعه جاری و ساری سازیم. دیدگاهی که برای مذهب رسالتی در حد ایجاد تعهد برای تحقق و استقرار قسط و عدالت و آزادی و تلاش برای رهایی انسانها از استثمار، استبداد، و استحمار را قائل میشود.
در این جایگاه نیز میتوان حضور پر رنگ شریعتی را مشاهده نمود. چرا که شریعتی بر عنصر اجتماعی و پاسخهای این جهانی مذهب اصرار میورزید. و درست به همین دلیل هم میباشد که او هم پرسشبرانگیز و هم پاسخگو است. سی و یک سال از هجرت ابدی و به تعبیری شهادت او میگذرد و ما همچنان تاثیر وی بر بخش قابل توجهی از نسل جوانی که در جستجوی کیستی خود به او مراجعه میکند را مشاهده میکنیم. و در همین راستاست که آنچه از سوی برخی از دارندگان خرد و تفکر درباره وی گفته میشود که او پاسخی بود به پرسشها و نیازهای زمانه خود، و لاجرم اکنون که آن پرسشها، پاسخهای خود را یافتهاند، و باورهای مذهبی اسلامی جامه عمل دهشتناکی به خود بستهاند، دوران شریعتی و الگوهای وی نیز به سر آمده است و پس نیازی به او نیست، اگر غرضورزانه نباشد، آگاهانه نیز نمیتواند باشد، چرا که صرف نظر از این که مذهب در ایران کنونی چه نقشی و چه عملکردی داشته است، نگاه مذهبی شریعتی بر اساس آثار و نوشتههای وی از مقوله و مدل دیگری است.
نخست اینکه او مذهب را پدیدهای رهاییبخش مینامد و رسالت همه ادیان توحیدی را در ایجاد و تحقق جامعهای مبتنی بر قسط (یعنی برابری)، و فرهنگ و قدرت مادی و آزادی توصیف میکند. شریعتی خود به صراحت بر این نکته تاکید میورزید که دینی که به درد دنیای مردم نخورد، به درد آخرتشان نیز نخواهد خورد. چرا که به راستی کار چنین دینی در دنیا، توجیه ناملایمات، استثمار، و استبداد خواهد بود. آنچه که بارها در تاریخ مشاهده شده است.
دیگر اینکه او به خوبی میدانست و میدید که آنچه به نام دین، مذهب، اسلام، و یا تشیع به مردم ارائه میشود، کاملاً مسخ و تحریف شده و در نتیجه از محتوای راستین آن به دور مانده و چیزی جز ابزار قدرت نیست. یعنی دقیقاً آنچه که ما در حاکمیت کنونی مشاهده میکنیم. مذهب هنگامی که تبدیل به ابزار قدرت شود، چه در دست آخوند یا آیتالله باشد و چه در دست شاه یا سلطان، ظلالله، و یا صاحبان سرمایه، نقشی جز توجیه قدرت حاکم بر عهده نخواهد داشت.
شریعتی نمیتوانست چنین تصویری از مذهب را بپذیرد. او به تلاش برخاست تا تصویر دیگری از مذهب ارائه دهد. لازمهی این کار، اصلاح، بازسازی، و بازشناسی مذهب راستین بود، که پیوندش با انسان، پیوند رهاییبخش بود و نه اسارتطلبانه:
در همین رابطه است که او با شک آغاز میکند و بازخوانی گذشته و تجدیدنظر و نقد آنچه از گذشته به ما به میراث رسیده است:
پلورالیسم دینی نیز که مبتنی بر تعدد فهم ابعاد دینی است، و نفی برداشت واحد، که طی سالیان اخیر توسط بعضی از اندیشمندان دینی ارائه شده است و گویا آن را جزو افتخارات و دست آوردهای خویش میپندارند، سالهای قبل از انقلاب توسط شریعتی مطرح و ریشه در اندیشه او دارد:
طرح چنین نظری، راه را بر انحصار و انجماد تفکر و برداشت دینی میبندد و خود زمینهساز برداشتهای آزاد، آگاهانه، و فارغ از منافع صنفی و طبقاتی میگردد. امری که به نوبه خود میتواند در آزاد سازی جامعه از تفکرات و برداشتهای ارتجاعی موجود کمک شایانی نماید.
آنچه را که بسیاری دلیل بیمهری شریعتی نسبت به دموکراسی و آزادی میدانند، میتوان در کتاب امت و امامت او یافت. بسیاری از منتقدان شریعتی در همین کتاب توجه ندارند که وی رهبری (امامت) را از دیکتاتوری تفکیک میکند و تفاوتهای آن را نیز نشان میدهد. به علاوه این اثر در سال ۱۳۴۷ پدید آمده است و کارهای عمده و اساسی شریعتی پس از درسها و سخنرانیهای حسینیه ارشاد است که او را به عنوان یک اندیشمند تأثیرگذار مطرح مینمایند. به علاوه وی خود در درسهای تاریخ ادیان در سال ۱۳۵۰ به صراحت امامت را دورهای موقتی در تاریخ شیعه میداند:
به علاوه نقد و نگرش وی به روحانیت و… حکومت مذهبی، نمیتوانست پذیرای حاکمیت مذهبی باشد. او در دو مورد مشخص از تاریخ ایران معاصر، با دفاع از مشروطه در مقابل مشروعه، و دفاع از مصدق در برابر کاشانی و روحانیان مخالف او، چشمانداز سیستم سیاسی مورد نظر خود را در مرحله عملی آن نشان میدهد.
همچنین او در چند مورد مشخص، حکومت مذهبی و استبداد دینی را به شدت محکوم میکند و آن را در حد فاجعهای بشری به تصویر میکشد:
تصویری که وی از حکومت مذهبی ارائه میدهد، چنان زنده، واقعی، عینی، و شفاف است که گویی او خود شاهد و ناظر حکومت “جمهوری اسلامی ایران” بوده است!
علاوه بر این، او در یکی از آخرین نوشتههای خود، حتی به حاکمیت روشنفکران، که به تعبیر خود، آنان را آگاهان و برانگیزندگان دوران مدرنیته میداند، نیز باور ندارد و رسالت آنها را “وارد کردن واقعیتهای ناهنجار موجود در بطن جامعه و زمان به احساس و آگاهی توده”(۹) میداند و با تایید این گفته روسو که “برای مردم راه نشان ندهید و تعیین تکلیف نکنید، فقط به آنها بینایی ببخشید، خود راهها را به درستی خواهند یافت و تکلیفشان را خواهند شناخت”(۱۰)، موضع خود را با جایگاه و مسئولیت روشنفکران نیز مشخص میکند. بنابراین، او بر خلاف برداشتهای برخی از “منتقدان”، روحانیت را نفی نمیکرد تا روشنفکران را در حاکمیت جایگزین آنان سازد و آنها با زور! بر مردم حکومت کنند!
او همچنین رهبران جامعه را تابع مردم آگاه و رسته از بند تقلید و تعبد، ارزیابی میکند و نه حاکمانی که مردم باید تابع و مطیع آنها باشند. به نظر او:
عنصر آگاهی و خود آگاهی، در بینش اجتماعی و ارزشی شریعتی، دارای آن چنان اهمیتی است که حتی انقلاب را، که عموماً پدیدهای واکنشی، انفجاری، و قهر آمیز است، بدون آگاهی و فرهنگ، پدیدهای ناکام ارزیابی میکند:
شریعتی به درستی تشخیص داده بود که مذهب موجود، مردم را همچنان در جهل، خرافات، و ارتجاع نگه میدارد و هیچ حرکت و تحول پیشروانهای را در جامعه و زندگی آنان باعث نخواهد شد. او آگاهانه بر این باور بود که اسلام خود زندانی است. زندانی ارتجاع روحانیت که از دین دکان و ابزاری ساخته بود برای حفظ موقعیت و منافع صنفی و طبقاتی خویش. بر همین اساس به درستی معتقد بود که تا زمانی که در بینش دینی مسلمانان اصلاحی صورت نپذیرد، آنان همچنان در اسارت باورهای ارتجاعی و تقلیدی به سر خواهند برد. بر همین اساس بود که او نجات اسلام را از نجات مسلمانان با اهمیتتر میشمرد، چرا که نجات مسلمانها میتوانست موقتاً آنان را رهایی بخشد، اما تا هنگامی که اسلام خود در انحصار ارتجاع بود، و روحانیت این ابزار را همچنان در انحصار و حصار خود داشت، توده مذهبی را دیگر باره و دیگر باره به زندان میافکند:
در همین راستا، او خود به تلاش برخاست تا با توجه به فرصت تاریخی و محدوده زمانی خود، به تلاش برای رهایی اسلام از زندان ارتجاع بپردازد، که حاصل آن آثار و مباحثی است که از خود بر جای گذاشت. من در اینجا بدون اشاره به جزئیات و طرح دقیق مباحث و موارد تبیین شده در آثار شریعتی، رئوس برجستهی برخی از دستآوردهای وی را به شرح زیر ردیف میکنم، تا دریابیم که چرا ما هنوز هم به شریعتی و پیام او در یک جامعه دینی نیازمندیم.
* پروتستانتیسم اسلامی (رنسانس اسلامی) که لازمه آن، تجدیدنظر در تمامی داشتهها و منابع فکری اسلامی پس از بعثت و قرآن بود.
* طرح تصفیه و استخراج منابع فرهنگی
* نفی تفکر تقلیدی ـ حوزوی، نفی تقلید در اصول عقاید:
* تلفیق آگاهانه بینش عرفانی با مبارزه سیاسی، یا پیوند مذهب با زندگی اجتماعی
* تقدسزدایی از چهرههای برجسته “مذهبی” و به چون و چرا پرداختن و عقلانی کردن “مبانی” دینی
* زدودن تقدس دروغین “روحانی” و “روحانیت” و در نهایت نفی این طبقه که ادعای واسطهگی بین خدا و خلق را دارد. با تز اسلام منهای روحانیت
* زمینه سازی برای “رفرم” در بازشناخت، بازخوانی، و بازفهمی متون دینی
* نگاه انتقادی به سنت و مدرنیته
* طرح مقوله آزادی به عنوان یکی از نیازهای عمده و اساسی انسان
* نفی دگماندیشی و فرقهگرایی
* ارائه نظریه عرفان، برابری، و آزادی به عنوان آلترناتیوی منطقی و مردمی در رویارویی و مقابله با مثلث سرکوبگر حاکم بر تاریخ، یعنی زر و زور و تزویر و یا به تعبیری دیگر روحانیت، مالکیت، و دولت
* ارائه سیستم اعتقادی مبتنی بر تساهل، دگراندیشی و دگرفهمی متون دینی و نفی دیدگاههای مبتنی بر قرائت واحد ـ برداشت یکسان و تقلیدی ـ و خودمحورانه از دین:
* نفی استثمار و سرمایهداری و قرار دادن سوسیالیسم در کنار مذهب و متناقض ندانستن این دو.
* طرح گسترده مقوله الیناسیون انسان توسط مفاهیم و معیارهای گوناگون شکلدهنده زندگی انسان، از قبیل مذهب، فلسفه، اقتصاد، مدرنیته، سرمایهداری، علم، هنر، و…
و موارد بسیار دیگری که باید در فرصتهایی دیگر به آنها پرداخت.
این دستآوردها با توجه به پر رنگ بودن حضور مذهب در جوامع اسلامی، میتواند همچنان آلترناتیوی ارزنده، جهتدهنده و تاثیرگذار و خنثیکننده بنیادگرایی و واپسگرایی آخوندیسم باشد. پویندگان واقعی دیدگاههای شریعتی، طی سالهای حاکمیت استبداد دینی، در عمل نشان دادهاند که آنچه شریعتی گفت، نفیکننده ارتجاع در تمامی ابعاد آن بوده است.
با توجه به این نکات، به جرأت میتوان گفت که شریعتی اینک خود به یک متن تبدیل شده است.
۱) م. آ. ۱۶ ، ص ۷۱
۲) م. آ. ۱۶، ص ۲۰۲
۳) م. آ. ۲۶، ص ۱۶۸
۴) م. آ. ۲۶، ص ۱۷۶
۵) م. آ. ۱۵، ص ۴۲
۶) م. آ. ۱۵، ص ۴۳
۷) م. آ. ۳۰، ص ۱۱۲
۸) م. آ. ۲۲، ص ۱۹۷
۹) م. آ. ۴، ص ۹۵
۱۰) م. آ. ۲۲، ص ۱۹۷
۱۱) م. آ. ۴، ص ۹۴
۱۲) م. آ. ۴، ص ۹۵
۱۳) م. آ. ۱۰، ص۱۵۳
۱۴) م. آ. ۲۶ ص ۱۷۹
۱۵) م. آ. ۲۵، ص ۳۵۹
۱۶) م. آ. ۲، ص ۱۴۹
۱۷) م. آ. ۲۸، ص ۳۰۴
۱۸) م. آ. ۲۶، ص ۱۷۵