منوی ناوبری برگه ها

جدید

نقدی بر دموکراسی‌ی هدایت‌شده‌ی شریعتی

درباره شریعتی
روح‌الله سوری

.

نام مقاله : نقدی بر دموکراسی‌ی هدایت‌شده‌ی شریعتی
نویسنده : روح‌الله سوری
موضوع : ــــــــــ
گروه‌بندی : موافقان _ انتقادی


شرح :

مقاله حاضر اولین بار در سال ۱۳۸۷ در ویژه‌نامه‌ای که برای بزرگداشت دکتر شریعتی توسط جمعی از اعضای “سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی” شعبه اصفهان تهیه شده بود، منتشر گردید، و اخیراً در سی و سومین سالگرد درگذشت ایشان در سایت‌های تحول‌خواهی و ادوار نیوز منتشر گردید.

مقدمه :

شریعتی را اولین معلم خود می‌دانم، معلمی که آتش مقدس شک را در من شعله‌ور ساخت، و افقی تازه در برابر دیدگان‌ام گشود. همان کسی که وقتی در گوشه‌ای از کتاب‌هایش نام آلیر کامو یا دیگران را می‌دیدم، تمام هم و غم خود را صرف پیدا نمودن آثارشان می‌کردم، چرا که شریعتی را به‌عنوان چراغ رهنمای خود برگزیده بودم. اما با همه‌ی این‌ها، و علی‌رغم عشقی که هنوز هم در وجود من نسبت به این معلم آزاده موج می‌زند، برخی نظریات ایشان را قابل انتقاد می‌دانم، که از جمله‌ی مهم‌ترین آنها، نحوه‌ی نگاه شریعتی به دموکراسی است، و این همان انگیزه‌ی بنده در نوشتن این مقاله می‌باشد.

مقاله :
نقدی بر دموکراسی‌ی هدایت‌شده‌ی شریعتی

آنچه که بنظر می‌رسد امروزه بیش از هر چیز دیگری راجع به شریعتی به آن نیاز است، واردشدن به حوزه‌ی نقد آرای وی می‌باشد، چرا که این موضوعی است که به کمک آن می‌توانیم نسبت خود را با شریعتی در زمانه‌ی کنونی بیابیم. بدون تردید ورود شریعتی به حوزه‌ی نقد دینداری و جامعه، نشان از اهمیت این موضوع در نزد ایشان داشته و از همین روی نقد و انتقاد به آراء ایشان را نبایستی به معنای مخالفت با وی قلمداد کرد، چرا که شریعتی خود بیش از هرکس دیگری به فرهنگ تقدیس خرده می‌گرفت و قراردادن آن در کنار زر و زور نشانه‌ی بارزی است بر اثبات این مدعا.

یکی از موضوعات مهمی که جای نقد و بررسی بیشتر دارد، دیدگاه شریعتی نسبت به حکومت و یا به عبارت بهتر دموکراسی است. تلاش شریعتی برای تحقق دموکراسی‌ی رای‌ها، نشان از جایگاه و ارزشی دارد که وی برای دموکراسی قائل است. اما مساله‌ی مهم، که اتفاقا ًموضوع بحث همین متن نیز هست، اعتقاد و باور شریعتی بر لزوم طی‌ی دورانی ویژه تحت عنوان دموکراسی‌ی متعهد و انقلابی، قبل از رسیدن به مرحله‌ی دموکراسی‌ی رای‌ها، است. شریعتی دلیل لزوم این پیش‌شرط را از منظر درون‌دینی این‌گونه توضیح می‌دهد که اگر پس از پیامبر امامان شیعه به حکومت می‌رسیدند، در سال ۲۵۰ ه.ق نیز دیگر شاهد غیبت امام دوازدهم نبودیم، و بدلیل این‌که در طی‌ی این دوران مرحله‌ی رشد فکری و آگاهی‌ی مردم طی شده بود، ما به جای دوران غیبت شاهد به دست گرفتن سرنوشت ملت توسط خویش بودیم. اما چون این اتفاق نیفتاد، نیاز به دموکراسی‌ی هدایت‌شده ضروری است.

شریعتی بحث خود را از توضیح تفاوت‌های “امت” با سایر اصطلاحاتی نظیر “ملت”،” قوم” و “قبیله” شروع می‌کند، و در تعریف آن می‌گوید که امت یعنی: “جامعه‌ی انسانی‌ای که همه‌ی افراد آن در یک هدف مشترک هستند و می‌خواهند بر اساس رهبری‌ی مشترک به سوی ایده‌آل خویش حرکت کنند”. از نظر ایشان انسان وقتی عضو امت است که در برابر رهبری و جامعه متعهد و تسلیم باشد. در اینجا شریعتی فقط از تعهد مردم به رهبری سخن می‌گوید و در واقع یک جریان یک‌طرفه پاسخگویی را پیشنهاد می‌کند و زمانی که قرار است رهبری را نیز به چیزی متعهد نماید، آن را فقط در برابر ایدئولوژی متعهد می‌داند، نه در برابر مردم. و اصولا ً رهبری‌ی متعهد را بی‌نیاز از توجه به خواسته‌ها و نیازهای عام و خاص می‌داند، چرا که این امر می‌تواند در مسیر حرکت جامعه به سمت پیشرفت و ترقی‌ی منطبق بر ایدئولوژی خلل ایجاد نماید. وی تنها تفاوت دیکتاتوری و نظام مبتنی بر امامت را در این می‌داند که حرکت رو به رشد جامعه نه براساس میل شخصی امام که مبتنی بر ایدئولوژی است، که رهبری نیز بیش از هرکس دیگری باید به آن متعهد باشد. بنظر می‌رسد که اکتفاء صرف به تعهد امام به ایدئولوژی نمی‌تواند ابزار کاملی برای ممانعت از دیکتاتوری باشد(شاید ابزار “لازم”ی باشد، ولی قطعا ً “کافی” نیست). شکل گیری و دوام هر دموکراسی بیش از هر چیزی در گرو تحقق ابزارهای مشارکت‌جویانه شهروندان از یک سو، و پاسخ‌گویی‌ی رهبران از سوی دیگر است، اصلی که بنظر می‌رسد در طرح شریعتی جای آن خالی است.

شریعتی بین دو موضوع‌ی “اداره‌ی جامعه” و “هدایت جامعه” تفکیک قائل شده، بطوری‌که هدف اولی را بنای حکومتی می‌داند که در آن افراد به هر شکلی که بخواهند و بپسندند زندگی کنند، یعنی رفاه و آزادی یا خوشبختی، در حالی‌که هدف دومی را هدایت می‌داند. تمایز دیگری نیز که مطرح می‌کند و بسیار جای بحث دارد تفاوت میان “پلیتیک” و “سیاست” است. وی عنوان می‌کند که “پلیتیک” از “Police” به معنای شهر گرفته شده و به معنای اداره‌ی شهر به بهترین وضع است. حکومت با این تفاسیر وظایف‌اش درست به مانند شهرداری است و از آنجا که شهرداری به هیچ‌وجه متعهد به اصلاح بینش و تفکرمردم نمی‌باشد، بنابراین به این‌گونه برداشت از حکومت ایراد می‌گیرد، اما درمقابل، سیاست که در شرق به جای پلیتیک بکار می‌رود را واجد معانی دیگر و بهتری می‌داند، و به این نکته اشاره می‌کند که سیاست به معنای نگه‌داری و اداره‌ی کشور نیست،بلکه با توجه به معنای لغوی سیاست، که به معنای تربیت اسب وحشی است، آنچه که مطرح است مستتر بودن اصل تغییر و تربیت و تکامل در آن می‌باشد. چنین حکومتی وظیفه دارد که مردم را از لحاظ اخلاقی و فکری ارتقاء دهد. هدف سیاست اصلاح است، درحالیکه هدف پلیتیک خدمت است وخدمت کمک به بودن فرد وکشورداری براساس رضایت است نه رشد فضیلت،در حالیکه اصلاح کمک به شدن فرد و کشورداری براساس ایدئولوژی‌ی انقلابی است.

آنجه از این بحث می‌توان استنباط کرد این است که: ازنظر شریعتی رشد فضایل اخلاقی از اهداف حکومت‌داری و وظایف حکومت است. اگر اندکی تامل کنیم، ریشه‌ی چنین تفکری را در نظریات افلاطون خواهیم یافت. افلاطون در حکومت شاه ـ فیلسوف خود وظیفه‌ی حکومت را دوگانه می‌دانست: یکی اداره‌ی جامعه و دیگری رشد فضیلت درشهروندان. از نظر افلاطون حکومت پاسدار اخلاقی‌ی جامعه است. اما واقعیت این است که اصولا ً وظیفه‌ی اصلی‌ی حکومت اداره‌ی جامعه و تامین امنیت و رفاه است، و تفویض وظیفه‌ی مراقبت اخلاقی از جامعه به دولت(همان‌طور که تجربه‌ی این چندساله نشان داده)، نه تنها نمی‌تواند مفید باشد، که حتی به نتیجه‌ی عکس نیز منجر خواهد شد، و تنها می‌تواند به گسترش فرهنگ تلبیس و ریاکاری بیانجامد. بنابراین پرسشی که مطرح می‌شود، این است که: آیا تفویض چنین وظیفه‌ای به دولت اجازه نخواهد داد که دخالت خود را به خصوصی‌ترین حریم‌های شهروندان گسترش دهد؟ و آیا سیاست به معنای اسب وحشی اساسا ً جایگاهی برای حقوق شهروندان قایل است؟

موضوع مهم دیگری که شریعتی عنوان می‌کند، بحث انتخاب امام است. از نظر ایشان بدلیل ذاتی بودن حق امامت، امامت ناشی از ماهیت شخص امام است، نه عامل خارجی‌ی “انتخاب” یا “انتصاب”، و آنچه درمورد امام مطرح است، تشخیص است نه تعیین. جدای از این‌که آیا اساساً تشخیص می‌تواند جای انتخاب یا انتصاب را بگیرد، شریعتی در مورد راه‌کارهای این تشخیص نیز هیج‌گونه توضیحی ارائه نمی‌دهد.

از نظر ایشان برای جوامع‌ی که درحال رشد هستند و ویژگی‌ی آنها این است که مردم آن صلاحیت تشخیص خیر و فساد خود را نمی‌دانند، سپردن رهبری به انتخابات راه چاره نیست، چرا که رهبری‌‌ی منتخب این جامعه نیز در حد همان جامعه خواهد بود و باید به جای رشد و ترقی‌ی جامعه به فکر نگه‌داری جامعه آن‌طور که مردم می‌خواهند باشد. راه‌حل شریعتی دموکراسی‌ی متعهد می‌باشد، که بتواند با حرکت جامعه به سمت تکامل، زمینه‌های لازم برای رسیدن به دموکراسی‌ی راًی‌ها فراهم کند. ولی اساساً شریعتی مشخص نمی‌کند چه میزان زمان لازم است تا به این مرحله رسید، و اصولاً چه معیارهائی وجود دارد که براساس آن بتوانیم تشخیص دهیم که دیگر نیازی به دموکراسی‌ی هدایت‌شده نیست.

پرسشی که شریعتی به آن پاسخ نداده این است که: آیا رشد آگاهی جزء از طریق حکومت‌های دموکراتیک و تضمین آزادی‌های فردی و اجتماعی می‌تواند حاصل شود؟ دموکراسی شبیه یک جاده است که هرجه در آن پیش رویم مسیر صاف‌تر و هموارتر خواهد گشت، و رشد سیاسی نیز تنها زمانی حاصل می‌شود که قدم در این راه بگذاریم. نمی‌توان بدون قدم گذاشتن در راه انتظار رسیدن به مقصد را داشته باشیم. دموکراسی هدف نیست، بلکه یک روش حکومتی است که ایراداتی نیز دارد، ولی تنها با به‌کارگیری آن می‌توان به اصلاح آن پرداخت.

بدین ترتیب در پایان باید گفت که که علی‌رغم دیدگاه مثبت شریعتی نسبت به دموکراسی، راهی که ایشان پیش رو می‌گذارند می‌تواند منجر به یک استبداد آهنین گردد، چرا که هیچ‌گونه ابزاری برای کنترل حکومت، جز تعهد‌ رهبران به ایدئولوژی، در اختیار نمی‌گذارد.

مقاله‌ای در نقدِ این مقاله :
درباره‌ی دمکراسی نزدِ دکتر شریعتی


تاریخ انتشار : ۲۹ / خرداد / ۱۳۸۹
تاریخ نوشته : ۰۰ / خرداد / ۱۳۸۷
منبع : سایت رسمی دکتر شریعتی

ویرایش : شروین یک بارedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − دو =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.