نشانهای از شکستِ عزتِ نفسِ جمعی
در چند ماهِ اخیر، جُکهایی رواج یافته است که، به نحوی، به دکتر علی شریعتی بازمیگردد. این که چه حکمتی در پسِ این مُد زبانی است، و آیا اصلاً حکمتی در پسِ آن هست یا صرفاً مطایبهای است که جامعهی درمانده از خوشی را به خود جلب کرده است، جای تأمل و گفتوگو دارد.
جُک را میتوان فراگیرترین طنز و فُکاههی شفاهی در عرصهی فرهنگِ پنهانِ جامعه دانست. تقریباً هیچ جامعهای از آن بَری نیست، هر چند ممکن است به جهتِ تفاوت در ویژگیهای فرهنگیی جوامع، جُکهای جامعهی الف، موجبِ خندهی اعضای جامعهی ب نشود، و یا بالعکس. این امر، از آنجا ناشی میشود که، جُک، دارای ساختاری دوگانه، همراه با پیچیدگیها و گاه گژتابیهای زبانی است، که صراحتاً تابوهای زبانی و فرهنگی را، با نوعی وارونه کردنِ نظامِ تداعیی معانی، میشکند، و این نکتهی ظریف، در فرهنگها و زبانهای گوناگون، به شیوههای متفاوتی، رُخ مینماید.
در فرهنگِ فارسی، ما با طنز، هزل، فکاهه، و هجو مواجهیم، که بخشِ قابلِ توجهِ آن شفاهی است. بخشی از این منابعِ فرهنگی، حتی هزلها، به صورتِ مکتوب در آمده است، مانندِ هَزلیاتِ سعدی، که البته در چاپهای بعد از انقلاب عمدتاً حذف شده است، و رفته رفته جامعه نسبت به هزلیاتِ این استادِ سخن و ادبِ فارسی بیگانه میشود. هر چند بینِ طنز، هزل، فکاهه، و هجو، تفاوتهایی وجود دارد، ولی، در همهی آنها، نوعی به تمسخر گرفتن و شوخی کردن، با کارکردِ انبساطِ خاطر و مطایبه، ملاحظه میشود. جکهای شریعتی را نیز باید در این قالب دید، چون، در چارچوبِ زبانیی جامعهی ایرانی شکل گرفته است. اما، این جکها، چه چیزی را به تمسخر و شوخی گرفتهاند؟
این جکها را میتوان بر حسبِ مرجعِ آنها، در پنج گروه جای داد:
۱. سخنانی از شریعتی (مانند: مشکلِ ما فرارِ مغزها نیست، ماندن چسمغزهاست. شریعتی در دانشگاه دارقوزآباد).
۲. اعمال شریعتی (مانند: خرپ خرپ خرپ. شریعتی در حالِ خیار خوردن).
۳. سخنانِ افرادِ مرتبط با شریعتی (در این وضعیتِ نکبتبار، مصلحت آن است که عزتمندانه، حکمتِ این زندگیی ذلتبار را دریابیم. رانندهی دکتر شریعتی پس از شنیدنِ خطبههای نماز جمعه).
۴. واکنشِ اشیای مرتبط با وی (مانند: دربِ خودرو باز است. سمندِ دکتر شریعتی)
۵. واکنشِ حیواناتی که شریعتی هیچگاه نگهداری نمیکرد (مانند: ترجیح میدهم روی تخمهام باشم و به ۷ هزار تومان فکر کنم، تا توی قصابی باشم، و ۷ هزار نفر به من فکر کنند. مرغِ دکتر شریعتی).
در مجموعهی جکهای غیرقومی، جکهای شریعتی، پس از جکهای پَ نه پَ، و جکهای مربوط به یکی از شخصیتهای سیاسی، از جمله جکهایی است که، به صورت مجموعهای و دنبالهدار، تولید میشود، و به مثابهی مُد جک، فضای پیامکها، و بخشی از گفت و گوهای روزانهی برخی از شهروندان را فراگرفته است. به طوری که، همچون امری اجتماعی نمود یافته است. پیش از این، در یکی دو سالِ اخیر، جملههای قصار و قابلِ تأملی در ایمیلها و پیامکها دست به دست میشد، که برخی از آنها از شریعتی نبود. گوینده آنها ناشناس بود، و یا افرادِ شناختهشدهی دیگری بودند، ولی، چنین به نظر میرسد، که برای مشروعیتبخشی و اثربخشیی بیشتر، و یا از روی ناآگاهی، این جملهها به شریعتی نسبت داده میشد. در پاسخ به انتشارِ این جملهها، در فیس بوک، صفحهای باز شد، و یکی از فرزندانِ ایشان، به همراهِ تنی چند از دوستداران، این جملهها را جمعآوری، و حتیالامکان منابع و مراجعِ آن را شناسایی و معرفی کردند. وقتی تب و تاب این جملهها خوابید، مُدِ گفتاری جکها، به سمتِ شریعتی سوق یافت، و او را دستمایهی شوخیها کرد. جالب آن که، محتوای این جکها، برخلافِ جکهایی که برای شخصیتها ساخته میشود، عمدتاً سمت و سویی غیرشخصی یافتهاند، و نمیتوان در آنها هجوِ شریعتی را یافت. حتّی آنجایی که جکها به هزل پهلو میزند، شریعتی مستقیماً خطابِ آن نیست، و از نامِ او بیشتر برای دوگانگیهای ساختارِ جُک و غافلگیریی شنونده استفاده شده است. هر چند هجوِ آرمانها در این جّکها موج میزند. در این باره میتوانم به نکات زیر اشاره کنم.
۱. وقتی اولین جُک دربارهی شریعتی را شنیدم، به جهتِ علاقه و تعلّقی که به او دارم، به دوستان گفتم، هر چند کاری سخیف است، و چنین جکهایی در شأنِ شریعتی نیست، ولی اینها حکایت از زنده بودن و حیاتِ جاریی او در جامعهی ما دارد. شریعتی روشنفکری است که، پنج دهه، بخشی از حیاتِ ذهنیی جامعهی ما را به خود مشغول داشته است. هنوز کتابهای او جزو پرفروشترین کتابها محسوب میشوند، و هنوز اگر مراسمی به یادِ او برگزار شود، جزو پراستقبالترین و پرمخاطبترین مراسم میشود. این امر، نشان از آن دارد که، ما همچنان خود را مدیون و مرهون، و گاه، طلبکار از او میدانیم. اما، فضای سخیفانهی شکلگرفته در موردِ او، حکایت از در عرض قرار گرفتنِ روندِ جامعه، با آرمانهای روشنفکریی او دارد. در دهههای پیشین، روندِ کلی و خواستههای اجتماعی، کم و بیش، در طولِ آرمانهای روشنفکرانهای بود، که انقلاب به آن اتکا داشت. به عبارتی دیگر، در دهههای گذشته، حیاتِ جامعه و حیاتِ روشنفکریی دینی، به یکدیگر پیوند خورده بود، از این رو، هم آرمانهای آنها، و هم آن روشنفکران، از جایگاهی برخوردار بودند، که به لحاظِ اجتماعی، شوخی با آنان پذیرفته نمیشد. اما، روحِ زمانهی دههی نود، فاقدِ چنین ویژگیای است، از این رو، شریعتی را، در عرضِ خود میبیند، نه اینکه بخواهد خود را در طول و دنبالهی شریعتی بیابد و معرفی کند.
۲. در دههی جاری، و بهویژه، در نسلِ کنونی، نوعی دمغنیمتی، خوش بودن، پشت کردن به برخی از هنجارها و ارزشهای اجتماعی، بریدن از آرمانهای دهههای چهل و پنجاه که به انقلاب منتهی شد، و کینخواهی از سنّت، و تقابلِ با قدرتِ مستقر، موج میزند. دست انداختنِ شریعتی، نوعی دم غنیمتی و چنگ زدنِ به خوشی، به هر بهانهای، در شرایطِ دشوارِ زندگی است. نوعی حکایت از واگشتِ امرِ اجتماعی به سوی امرِ شخصی دارد. مواجههی جامعه با بحرانهای گوناگون، و کاهشِ توانِ جامعه در بازتولیدِ ارزشها و آرمانهای اجتماعی، بر این دمغنیمتی، و یافتنِ بهانههای سرخوشی، و سوق یافتن به ترجیحِ امرِ شخصی بر امرِ اجتماعی، افزوده است. اما، به جهتِ وجهِ پارادوکسیکالاش، دوباره به امری اجتماعی بدل میشود.
شریعتی، برای جامعهی ما، امری اجتماعی محسوب میشود، که گویی اکنون میتوان آن را به امری شخصی بدل کرد، و در بازیها و شوخیهای روزمره جایش داد، ولی، به جهتِ رویکردی که در این جُکها وجود دارد، حیاتِ طیبه او در جامعه، جریان و سیلانِ خود را همچنان دنبال میکند. او هر چند نمادِ همان آرمانها و آرزوهایی است که به انقلاب منتهی شد، ولی، به جهتِ برخی ویژگیهای دیگرش، مانند روشنفکری، نوعِ تحصیلات، و نوع پوشش، و… در این جکها، از بغض و کین به دور مانده است. به همین جهت، برخلافِ جکهای مربوط به شخصیتهای سیاسی، در این نوع جکها، تنفر از شریعتی ملاحظه نمیشود. بلکه برعکس، نوعی دوست داشتن و همراهیی عاطفی با او در آنها پنهان است.
۳. اهمیت یافتنِ زندگی، و قد علم کردنِ آن در مقابلِ آرمانها، به جهتِ به تعویق و تعلیق افتادنِ آنها، و فرو کاسته شدنِ تعهداتِ اجتماعی، و نیز، از شدّت افتادنِ ارزشهای اجتماعیی پیشین، حکایت از جامعهای خسته دارد، که تلاش میکند از هر امرِ جدی، برای مطایبه و شوخی استفاده کند. سوی دیگرِ این ماجرا اما، ناشکیبایی، پایین آمدنِ آستانهی تحمّل، و تندمزاجیی اجتماعی است، که در برخوردهای تند و خشنِ روزمره، در قبالِ رویدادهایی بس کوچک و بیارزش، رخ مینماید. نه حفظِ حرمتِ بزرگان و نقشآفرینانِ حیاتِ اجتماعیمان جدی انگاشته میشود، و نه احترام به یکدیگر، و صبوری ورزیدن در برابرِ اتفاقهای جاری و عادیی روزمره. هم شریعتی دستمایه و بازیچهی زبانی برای لحظهای فراغت از فشارِ ناتوانی در بازتولیدِ ارزشها میشود، و هم اتفاقی کوچک، همچون ترمز و بوقی نابهجا و تنهخوردنی بیقصد، برخوردِ تندِ زبانی و گاه فیزیکی را با خود به همراه دارد، و تمامِ آن ادعاهای اخلاقی، به یک باره همچون دودی به هوا میرود. این دو، هر چند در ظاهر متفاوت مینمایند، ولی، در نظرم، نشانههای ضعفِ جمعی در بازتولیدِ ارزشهای اجتماعی است.
۴. مّدگرایی نوعی رفتارِ جمعی است. عکسالعملِ افراد، در برابرِ رفتارِ جمعی، به عواملِ گوناگونی بستگی دارد. عزتِ نفس از عواملی است که در این زمینه اثرگذار است. افراد با خودپندارهی آسیبدیده و ضعیف، به راحتی تحتِ تأثیرِ رفتارِ جمعی قرار میگیرند. عزتِ نفس، تنها امری فردی نیست، بلکه، ما با عزتِ نفسِ جمعی، و ملّی نیز، مواجه هستیم. آسیبدیدن و تضعیفِ عزتِ نفسِ جمعی، نقشِ مؤثری در برخی از رفتارهای مدگرایانه، و تضعیف و گریز از هویتِ اصیل دارد. حال در نظر بگیرید که شریعتی بخشی از هویتِ معاصرِ جامعهی ما شده است. ما، با او، بهتر معرفی و شناخته میشویم، تا بی او. اما، جامعهای که آرمانهایش را گم کرده باشد، و یا توانِ پیرایش و بازتولیدِ آنها را نداشته باشد، و یا به عمد، و به بهانهی زندگی کردن، و دمی خوش بودن، آنها را از حیاتِ جاریی خود کنار گذارده باشد، به نحوی، عزتِ نفسِ جمعیاش تضعیف شده است. در چنین وضعیتی، رفتارِ جمعی، جماعت را، بی هیچ اعتراضی، به سوی خود میکشد. جکهای شریعتی، نوعی رفتارِ جمعی است، که از عزتِ نفسِ جمعیی آسیبدیده، تولید میشود، چرا که، به راحتی، عنصرِ هویتبخشمان را، تا عرصهی هزل، به بازی گرفتهایم (این نکته موردِ اشارهی دوستم آقای خلیلی بود).