کودکی در کشور “صبحهای خنک” (۱)
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : در حاشیه عكسی كه كودكان بیسرپرست كره شمالی را در یتیمخانههای این كشور كمونیستی به تصویر میكشد
شهروند امروز :
اینجا كرهشمالی است، كشوری كه سالهاست تحت حكومت پدر و پسری كمونیست روزگار میگذراند. كودكان این كشور رنگپریدهاند، چه رسد به كودكان بیسرپرستی كه تنها حامی آنها یتیمخانههای حكومت كمونیستی است. وقتی سادگی خوراك و پوشاك تبلیغ میشود و تجمل هم تقبیح، چنین سرنوشتی را باید برای كودكان كرهشمالی به نظاره نشست.
سوسن شریعتی :
یتیمخانهای در كره شمالی ـ حول و حوش ۱۹۹۰. هركسی را بر اساس ادعاهایش قضاوت میكنند. این یكی، كره شمالی، آن چه را خوبان دارند با هم دارد: “مردمی” است و “دموكراتیك” و “سوسیالیست”… این سه آرزوی بزرگ انسانی را وقتی تحویل جناب آقای كیم ایل سونگ بدهی، سرنوشتاش معلوم است: بخش اعظم بودجه مملكت میرود برای ساخت و ساز ارتشی قدرتمند (پنج میلیارد دلار بودجه مختص به ارتش)، همه مال و منال كشور میشود پشتبند سلاح هستهای (نهمین قدرت جهانی دارای سلاح هستهای)، همه كار و كاسبی بزرگان میشود روكمكنی همسایگان بزرگ و قدرتمند (شوروی و چین و آمریكا و…).
این وسط طبیعی است كه سرنوشت كودكان، به خصوص از نوع بیصاحباش، بهتر از این نباشد. البته احساساتی نباید بود. چه توقع بیجایی! كَلكَل با بزرگان را واگذاری و مثلاً خودت را معطل اطعام یتیم كنی؟ سیاست یعنی اَلاهم و فَاالاَهم كردن، كشورداری یعنی تشخیص منافع كلان و مصالح بزرگ. گیرم در این میان چند تا شكم گرسنه بماند، و چند تا یتیم بشوند پوست و استخوان. بزرگ میشوند و یادشان میرود، و ای بسا قدردانِ “رهبر جاودان”(۱)، كه درست است كه كودكیشان را نادیده گرفت، اما خدا را چه دیدی، شاید در بزرگی دستشان را بگیرد و بشوند عضو ارتش چند میلیونی. این همه رنج در این نگاهها و خط كشیده بر این اندامها منجر به دو سرنوشت میشود: یا تا آخر بمانی ترسان یا اینكه بشوی وحشتآفرین. این سه تا كوچولوی پشت پنجره، قرار نیست تا همیشه كودك بمانند، بزرگ میشوند و میشوند سرمایههای مملكت. سرمایه هر مملكتی از جنس و نوع خودش است. یكی سرمایه مملكتاش داشتن كودكهای خوشبخت است و یكی سرمایه مملكتاش ارتش مقتدر، ساخته شده از همین بچه یتیمهای…
حالا تو هم آمدی زوم كردی روی دو، سه تا شكم گرسنه، تا نادیده بگیری این همه پیشرفت و…را. تا بیتوجهی نشان دهی به خطرهای بزرگی كه از دو سو کشور رامحاصره كردهاند. حالا آمدی زوم كردهای روی دو، سه تا شكم گرسنه كه مثلاً نتیجه بگیری از دل سوسیالیسم همین فقر منتشر در میآید، تا توجیه كنی امپریالیسم جهانی را و تخطئه كنی نظامهای دموكراتیك مردمی را و…؟
نه به خدا.
شاعری میگفت: “من ازدنیای بیكودك میترسم”.(۳) چه دل خوشی! من هم میترسم. خب البته از چیزهای دیگر و از كسان دیگر هم میترسم. ترسناكتر از جهان بیكودك، كیم ایل سونگ است. تكلیف روشن است: در میان این شاعران ترسو و آن سیاستمداران ترسناك، از سوسیالیسم و دموكراسی و مردمیبودن، تنها چیزی كه باقی میماند همین سه تا كوچولوی گرسنه است و نگاههای نومیدشان. از دموكراسی، ارتشاش میماند و از سوسیالیسم، فقر تقسیمشده، و از مردمی بودناش، ترس از…
دارد كارم به فحاشی میكشد، و این لابد خلاف شئونات “عكس ـ نوشت” نوشتن است. در برابر هر تصویری طمأنینه جایز نیست. ناسزاگویی به عالم و آدم، نان و آب هم كه نشود برای كودكان، دل منِ بزرگتر را لااقل خنك میكند، به كوتاهی یك “عكس ـ نوشت”.
پاورقی :
۱. نام دیگر “كره”
۲. یكی از القاب كیم ایل سونگ
۳. هیوا مسیح. من از دنیای بیكودك میترسم. انتشارات قصیدهسرا
تاریخ انتشار : ۱۴ / مهر / ۱۳۸۷
منبع : هفتهنامه شهروند امروز / شماره ۶۶
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ