عذرِ تقصیر به پیشگاهِ شریعتی
دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما، جان به کفش نهاده بود،… زنده باد نام او… این شعار غالب مردم اصیل و انقلابی ایران در آستانهی پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۵۷ بود. او به حق آغازگر بیداری و احیاگر دینداری در عصر بیدینی بود. او با آموزههای پیامبرگونه و با کلام اهورائیاش، قرائتی نوین از دین با خود از اعماق تاریخ آورد، که علیرغم کهن بودناش تر و تازه بود. انگار که همین حالا بر سینهی پیامبر نازل شده است.
او با معجزهی کلاماش نسلی پرورد که جان بر کف نهاده و سینه در برابر گلوله سپر کردند و انقلاب اسلامی، این آخرین معجزه دین پس از عصر پیامبران در قرن بیستم را به وجود آورده، و بنیان نظام استبدادی و ستمگر شاهنشاهی را به امید آیندهائی آزاد و ایرانی آباد برافکندند.
تو گوئی که او دینی تازه با خود آورده بود که هیچ شباهتی با دین موجود آبا و اجدادی این قوم نداشت. مگر نه این است که گفتهاند که در آخرالزمان وقتی مهدی موعود ظهور کرده و حقیقت دین را به مردم عرضه میکند، همه با تعجب فکر میکنند که او دینی تازه آورده است.
شریعتی دینی آورد که در آن اثری از فقه نبود. همان فقهی که در آن اثری از قرآن نبود، و اگر بود در آن قرآن اثری از آیات دعوت به جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تدبر و تفکر و تعقل در نشانههای خلقت و مبارزه با ستمگری و سرکشی و استکبار و استثمار و نفی استضعاف و طاغوتها و خدایان و ارباب قدرت و ثروت و تحریم کنز و تکاثر ثروت و قدرت و لزوم و وجوب تعدیل ثروت از طریق انفاق و زکات و تقسیم و توزیع عادلانهی قدرت از طریق تداول و گردش متناوب قدرت و التزام حاکمان به شور و مشورت با نخبگان نبود. دینی که در اصولاش اثری از عدل و عدالت نبود، و اگر بود فقط مختص به ذات خداوند و تکوین عالم خلقت بود و ربطی به روابط انسانی و اجتماعی و اقتصادی و الزام و اجباری برای عادل بودن حاکم و نظام حکومتی نداشت.
اسلام شریعتی دینی آمیخته به عشق و عرفان، و تار و پودش بافتهشده از آزادی و عدالت بود. دینی که وجهه همتاش انسان و نجات و سعادت او بود. دینی که بشارت پیروزی به مجاهدان راه حق و وعدهی تحققق آزادی و عدالت به مظلومین و مغضوبین زمین میداد.
این دین آنی نبود که مردم ما در طی قرنها از زبان متولیان رسمیی دین آموخته بودند. او چهرهی دیگری از اسلام و تشیع، و از محمد و علی و فاطمه و حسین، و از مفاهیم شهادت و انتظار و ذکر و عبادت و دعا به نسل ما آموخت. او با بازخوانی مفاهیم تاریخیی شیعه، و زدودن زنگار از رخ آنها، و دمیدن جانی تازه در کالبد آنها، شیعه را از حزب قاعدین منتظر ظهور، به یک حزب سیاسی و انقلابیی تمامعیار تبدیل کرد.
او نعل و پوستین وارونه و لباس کثیف و زشت و زمخت و بدقوارهائی را که در طیی قرنها به زور بر تن اسلام کرده بودند، و با آن این دین پاک و زیبا و دوست داشتنی را به عمد در چشم مردم زشت و تهوعآور و غیرقابلتحمل نشان داده بودند، از تن آن به در آورد.
او پس از گذشت هزار و چهار صد سال، بالاخره توانست دین را در مدتی کوتاه از چنگال دیوسیرتان دیندار و از اسارت دیوانسالاران دینی به در آورده، و آن اسیر همهی دورانها و امانت خداوند در نزد انسانها را از زندان به گرمابه و آرایشگاه برده و سر و موی ژولیدهاش را اصلاح و تن و بدن کثیف و بد بو و متعفناش را تمیز و پاکیزه و سر و وضعاش را مرتب و منظم نموده و چرک و کثافت دیرینه را از رخ نازنین آن برگرفته و دین خدا را از آلودگی و نجاست و کثافت و بدعت و خرافه و شرک و ناخالصی پاک نموده، و لباسی ساده و زیبا و بیپیرایه به آن پوشانده و چهره تابناک و صمیمی و با صفا و با مهر و محبت و بیتکلف و مردمسالار و آزادیخواه و عدالتجو و قرائت رحمانیی دین و سیمای بخشنده و مهربان خدای خلق و رب ناس را به همگان نشان دهد.
وقتی مردمان این چهرهی زیبا و دوست داشتنی و انسانی از دین خدا را دیدند، بیدرنگ و بیتامل و بیاختیار عنان از کف داده و عاشق و دلباختهی آن شدند و دل در گرو آن گذاردند. عشقی که با خود شعلههای آتش مقدس انقلاب اسلامی ایران را برافروخت.
اما شریعتی چه زود از میان ما رفت. وقتی که او هنوز بنای ناتمام دین خالص و پاک و توحیدی خدا را، آنطور که در ذهناش طراحی و ترسیم کرده بود، نتوانست در عالم واقع به اتمام و به اجرا برساند. درست در زمانی که ملت ما و نسل ما و انقلاب نوپای ما به وجود او و به راهتمائی و راهبری او نیاز مبرم داشت، دست قدر و غدر او را از دست ملت ما و نسل ما گرفت.
در غیاب معلم و معمار و مهندس انقلاب اسلامی، و احیاگر تشیع سرخ علوی، امر دین باز بر بسیاری از رهپویان و رهروان راهاش مشتبه شد. آنها به اشتباه بازگشت به خویش و احیای تفکر دینی را مساوی ایجاد حکومت دینی دانستند. غافل از انکه حکومت دینی و تفکر دینی به مثابهی تز و آنتی تز و دو مقولهی متضاد هستند، و ایجاد حکومت دینی بهسان پروردن مار در آستین تفکر دینی و زدن تیشه به ریشهی دین و آلودن مجدد آن به تثلیث زر و زور و تزویر است. و به این ترتیب، انحراف انقلاب از راه راست دین و از مسیر درستی که شریعتی طراحی و ترسیم کرده بود آغاز شد.
شریعتی گفته بود هر نهضت و انقلابی که به نظام تبدیل شود، از راه و اهداف و آرمانهای اولیهی بنیانگذاراناش بیرون شده و نظام انقلابی ناجوانمردانه فرزندان خودش را میخورد. اما کسی باورش نمیشد که این اتفاق در مورد انقلاب اسلامی ایران که فقیهان در راس آن بودند باز دوباره تکرار شود. اما شد آنچه که نباید بشود، و چه زود این پیشگوئیی او درست از آب درآمد، و پس از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی دست بنیامیه از آستین مدعیان دروغین تشیع علوی بیرون آمد.
انقلاب اسلامی، پس از پیروزی آن، منجر به برپائیی نظامی دینی شد و این درست همان تحقق پیشگوئیی شریعتی در مورد انحراف انقلابها بود. دینی که تا قبل از این منتقد و معترض و مخالف وضعیت موجود و بر علیه قدرت حاکم بود، از این به بعد با قدرت حاکم، و شریک و توجیهگر و دعاگوی آن، و ابزار و وسیلهائی در دست آن برای سرکوب مخالفان و منتقدان و معترضان، و چماقی برای تکفیر دگراندیشان شد، و این شروع فاجعه و تکرار یک دور باطل بود.
دینی را که او با خون دلهای بسیار از وجود فقه سنتی و عقبمانده و باقیمانده از دوران بردهداری و فتودالیته پاک و پیراسته و پالایش، و از حصر و انحصار فقیهان آزاد کرده بود، دوباره پس از چندی باز به اسارت فقیهان حاکم در آمد، و ولایت فقیه اصل اساسیی اسلام حکومتی و مرگ بر ضد ولایت فقیه سکه رایج جمهوری فقهاء شد، و به این ترتیب باز دوباره دین در چنگال تثلیث تاریخی زر و زور و تزویر گرفتار گردید.
آنوقتی که فقیهان سنتی و غیرسیاسی برخوردار از قدرت و مکنت و حکومت نبوده و در حاشیه و در انزوا بودند و دخالت در امر سیاست و حکومت را بر خود و بر دیگر مومنان حرام و از شئون انبیاء و امامان و معصومین میشمردند، شریعتی مبارزهی بیامان خود با آنها برای آزادسازیی دین از چنگال و از انحصار ایشان را آغاز کرد و آنها را ضلع سوم مثلث شوم زر و زور و تزویر میدید. اما او هرگز روزی را چون امروز ندیده بود که هر سه ضلع این مثلث در اختیار آنها قرار گرفته و ایشان علاوه بر کلیدهای بهشت، کلیدهای قدرت و ثروت دنیا را نیز در اختیار و انحصار خود گرفتهاند.
چگونه نسل ما پس از شریعتی دچار چنین گمراهی و ضلالت و بدعت و انحرافی شده و چون قوم بنیاسرائیل در غیبت کوتاه پیامبر خود فریفتهی افسون سامری شدند؟ این سوالی است که نسل ما باید به دنبال جواب آن باشد. این همان سوالی است که آقای تاجزادهی عزیز در نامهی شجاعانه و خیرخواهانهی اخیر خود با عنوان پدر مادر ما متهمیم، سعی در پاسخ به آن نموده و به تقصیر و گناهان غیرعمدی نسل خود اعتراف نموده است.
همان نسلی که راه و رسم دینداری و انقلابیگری و مبارزه را با شریعتی آغاز کرده و در ادامهی راه به بیراههی جمهوری ولایت فقیه رسیدند، به این وسیله ولایت امامان در عصر عصمت را به ولایت فقهاء در عصر غیبت تعمیم و تسری داده و دو پدیده ناهمطراز و نامتشابه و غیرقابل مقایسه با یکدیگر را با توسل به منطق شیطانیی قیاس و با شبیهسازیی تاریخی به اشتباه مشابه و همطراز و هموزن یکدیگر قرار دادند.
نسل ما به خاطر ارتکاب این اشتباه بزرگ و تاریخی و خطای فاحش و جبرانناپذیر، متهم است، و باید در پیشگاه خدا و تاریخ، صادقانه و شجاعانه به گناهان و خطاهای غیرعمد خود اعتراف کرده، و از قرآن و پیامبر و امامان معصوم و از مردم ایران و مسلمانان جهان و نسل پس از خود، و هم از معمار و مهندس و معلم فکریی انقلاب اسلامی یعنی دکتر علی شریعتی، پوزش و عذر تقصیر بطلبد. زیرا که این اعتراف و عذر تقصیر شرط عبودیت انسان در برابر خداوند و لازمهی مغفرت گناهان از سوی خداوند و دلیل غیرعمد بودن گناهان، و اصلاحطلب و توبهپذیر بودن و حسننیت انسان است.