منوی ناوبری برگه ها

جدید

شریعتی، روشنفکری و پیامبری‌ی ناتمام

درباره شریعتی
مرتضی کاظمیان

.

نام مقاله : شریعتی، روشنفکری و پیامبری‌ی ناتمام
نویسنده : مرتضی کاظمیان
موضوع : درباره‌ی نقش روشنفکر
گروه‌بندی : موافقان _ تشریحی



سالروز مبعث پیامبر اسلام و درگذشت دکتر علی شریعتی؛ و هر دو رویداد در خرداد پرحادثه‌ی ایران. ۳۵ سال پس از سفر همیشگی‌ شریعتی، آن گروه از دموکراسی‌خواهانی که هم‌چنان آموزه‌های وی را خواندنی و قابل تأمل می‌بینند، میان تاکیدات او نکته‌ها‌ی درس‌آموز و هم‌چنان باطراوت فراوانی می‌توانند بیابند. یکی از مهم‌ترین این نکات، تداوم “پیامبری” در جامعه توسط روشنفکران متعهد و مسئول است.

اما مراد شریعتی از “روشنفکر” چیست؟

به‌عقیده‌ی شریعتی، “روشنفکر کسی است که نسبت به “وضع انسانی” خودش در زمان و مکان تاریخی و اجتماعی‌ای که در آن است خودآگاهی دارد و این “خودآگاهی”، جبرا و ضرورتاً به او احساس مسئولیت بخشیده است.” وی توضیح می‌دهد که “تو کجای تاریخ قرار گرفته‌ای؟ اگر این را بفهمی روشنفکری. و نیز در چه جایی؟ در چه جایی یعنی چه؟ یعنی در جامعه‌ی خودت در میان قطب‌های مختلف و جهت‌های مختلف، دشمن‌ها و دوست‌ها، بالاها و پایین‌ها، در تمام این خطوطی که به تو می‌پیوندد چه وضعی داری، چه جایگاهی داری؟ این را همه می‌فهمند؟ بسیار کمند کسانی که بدانند کجا قرار دارند.”

او هم‌چنین در جایی دیگر تصریح می‌کند که “روشنفکری یعنی مسئول بودن، روشنفکرِی یعنی امام زمان خود بودن.”
از نظر وی، روشنفکر انسانی است آگاه نسبت به ناهنجاری‌های اجتماعی، آگاه به عوامل درست این تضاد و ناهنجاری، آگاه نسبت به نیاز این قرن و این نسل، و مسئول در ارائه راه نجات جامعه از این وضع ناهنجار.”

روشنفکر از منظر شریعتی‌ هم‌چنین انسان‌ خودآگاهی است که‌ جامعه، زمان‌ و زبان‌ مردم‌ خویش‌ را خوب‌ می‌شناسد و بینشی‌ انتقادی‌ نسبت به وضع نامطلوب موجود دارد. وی روشنفکر را از تقلید و تبعیت بی‌ چون و چرا، زنهار می‌دهد و برکنار می‌داند؛ می‌گوید: روشنفکر در هر دوره‌ی‌ تحول‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ یک‌ جامعه، هر گرایشی‌ داشته‌ باشد، به‌ هر حال‌ دارای “بینش‌ انتقادی” است، مقصودم‌ از این‌ تعبیر، این‌ است‌ که‌ اولاً نسبت‌ به “وضع‌ موجود” معترض‌ است‌ و در همین‌ حال‌ می‌کوشد تا آنچه‌ را که‌ در برابرش “وضع‌ مطلوب” می‌داند، جانشین‌‌ سازد.

از همین‌جا ـ و با چنین نقطه عزیمت و تعریفی ـ دکتر شریعتی ابراز می‌دارد که “روشنفکر ـ به معنای مطلق ـ “خداگونه‌ای” است در “جهان” و “پیامبرگونه‌ای” است در “جامعه” و “امام‌گونه‌ای” است در تاریخ!”
به باور وی، از آنجا که روشنفکری “نه فلسفه است، نه علم، نه فقه، و نه ادب و هنر” بلکه “علم هدایت” است، نوعی “نبوت” محسوب می‌شود؛ این نوع پیامبری از نظر شریعتی، علم “شدن” است و خبر دادن از “راه”؛ روشی که از “خودآگاهی وجودی” آدمی سرچشمه می‌گیرد و بنابراین در ذات خود “دعوت” به همراه دارد و “مسئولیت”.
وی روشنفکر را “محکوم” به تعیین راه‌حل و ایده‌آل‌های مشترک برای جامعه می‌داند و نیز ملزم به “بخشیدن عشق و ایمان مشترک جوشان به مردم”؛ نشر و پخش عشق و امید و ایمانی که “در متن سرد و منجمد اجتماع منحط سنتی، حرکت ایجاد کند و آگاهی”.

روشنفکر از نظر شریعتی، خودآگاهی است که روشنگری می‌کند و خودآگاهی خویش را به مردمش منتقل، و “برای جامعه‌اش پیغمبری می‌کند”. این‌چنین، دکتر شریعتی، روشنفکر را “ادامه دهنده‌ی راه پیامبران” می‌داند که برای “هدایت و عدالت” می‌کوشیدند.

وی تاکید می‌کند: “روشنفکران‌ ادامه‌دهنده‌‌ی کاری‌ هستند که‌ پیامبران‌ در تاریخ‌ برعهده‌ داشته‌اند و این‌ سخن‌ قرآن‌ که “و ما ارسلنا من‌ رسول‌ الا بلسان‌ قومه”؛ “هیچ‌ پیامبری‌ را جز به‌ زبان‌ جامعه‌اش‌ نفرستادیم” به‌ این‌ معناست‌ که‌ آن‌که بیداری‌ و هدایت‌ مردم‌ خویش‌ را تعهد کرده‌ است‌ باید با زبان‌ آنان‌ سخن‌ گوید.”

شریعتی‌ توضیح می‌دهد که‌ مراد از آشنایی‌ با زبان‌ قوم‌، و مقصود از سخن گفتن با زبان‌ مردم‌، فارسی، عربی‌ و عبری‌ نیست، بلکه‌ فرهنگ، روح‌ حساسیت‌ها، احتیاج‌ها، رنج‌ها، آرزوها و جو فکری‌ و روحی‌ و اجتماعی‌ مردمان زمان خویش‌ است.‌

او با تاکید بر این نکته که “روشنفکر، نبی ‌مرسل‌ نیست”، در‌عین‌حال توضیح می‌دهد که “پس‌ از خاتمیت‌ و در غیبت‌ پیامبر، روشنفکر وارث‌ آن‌ رسالت‌ و این‌ امامت‌ است، ادامه‌ دهنده‌ی‌ این‌ راه‌ است. او راهبری‌ است‌ که‌ پیامش‌ را از انبیا می‌گیرد؛ رسولی‌ است‌ که‌ رسالت ‌رسولان‌ را به‌ ارث‌ گرفته‌ است.‌ جبرییل‌ او محمد (ص) است‌ و کتابش‌ قرآن.‌ روشنفکر آگاه‌ و مسئولی‌ است‌ که‌ بار سنگین‌ رسالت‌ پیامبران‌ را بر دوش‌ دارد.”

وی البته تاکید می‌کند که روشنفکر از آن‌رو که آگاه به زمان خویش است، باید برای روشنگری و آگاهی‌بخشی، “زبانی متناسب با زمان” و “راه‌هایی متناسب با ناهنجاری‌ها” و نیز “سرمایه‌ای متناسب با فرهنگ مردمان زمان خود” برگزیند.

شریعتی هم‌چنین این نکته را مورد تاکید قرار می‌دهد که “بزرگ‌ترین، فوری‌ترین‌ و حیاتی‌ترین‌ وظیفه‌ای‌ که‌ امروز ما داریم، حرف‌زدن‌ و درست‌حرف‌زدن‌ و دقیق‌ و عالمانه‌ از درد سخن‌ گفتن‌ و شناختن‌ درد است، زیرا کسانی‌ که‌ در کشورهای‌ اسلامی‌ و کشور خودمان‌ وارد عمل‌ شدند و خواستند کاری‌ کنند و خودشان‌ و اجتماع‌شان‌ را اصلاح‌ نمایند، همه‌ی‌ رنج‌هایشان‌ یا کم‌ثمر بود و یا بی‌ثمر، چرا که‌ وقتی‌ وارد مرحله‌ عمل‌ شدند نمی‌دانستند چه‌ باید بکنند و مسلم‌ است‌ تا وقتی‌ که‌ ندانیم‌ چه‌ می‌خواهیم، نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ بکنیم.”

ملاحظه‌ی مهم وی در مورد جامعه‌ی ایران، همین‌جا سربرمی‌کشد؛ او با این تاکید که “هر کس‌ روشنفکر است‌ باید مواد و مصالح‌ کارش‌ را از زندگی‌ اجتماعی‌ جامعه‌ی‌ خودش‌ و زمان‌ خودش‌ کسب‌ کند”، اظهار می‌دارد که در جامعه ایران “مخالفت‌ با مذهب‌ به‌‌وسیله‌ی‌ روشنفکر آگاه، جامعه‌ را از آگاه‌شدن‌ و بهره‌ یافتن‌ از روشنگری نسل‌ روشنفکر و جوانش‌ محروم‌ می‌سازد.”

شریعتی تصریح می‌کند که “روشنفکر جامعه ما باید این دو اصل را بداند که اولاً جامعه ما اسلامی است و ثانیاً اسلام یک حماسه اجتماعی و متحرک است”. وی در جایی دیگر می‌گوید: “روح اجتماعی ملت من مذهبی است.”
او هم‌چنین معتقد است که روشنفکر مترقی باید بر فرهنگ و روح و شخصیت جامعه‌اش و ملتش تکیه کند و از این پایگاه جنبش خویش را آغاز کند؛ “می‌دانم که فرهنگ ملی ما یک فرهنگ اسلامی است. می‌دانم که اسلام (چه از نظر مذهبی بدان مؤمن باشم یا نباشم) سرشار از عناصر اجتماعی و سیاسی و ضدطبقاتی و دارای بینش این جهانی و فرهنگ مبارزه و حماسه است؛ بنابراین در جامعه‌ی من، ‌اسلام، هم ایمان توده است، هم قدرت نیرومند اجتماعی است، هم تاریخ است و هم فرهنگ ملی، و هم در ذات سازنده و آگاهی‌بخش و عدالت‌خواه و ضداستبداد و معتقد به “عزت انسانی و اجتماعی و مادی پیروانش”.

او البته لزوم تفکیک نهاد دین از نهاد دولت را مورد اشاره قرار می‌دهد و می‌گوید: “یکی از اصول مسلم و مشترک میان همه روشنفکران و جناح‌های مترقی در سراسر دنیا این است که دموکراسی و لیبرالیسم و آزادی عقاید حکم می‌کند که دولت ملی دموکراتیک و مترقی باید “لائیک” باشد؛ یعنی غیرمذهبی باشد… اگر دولتی خود را بسته به دین خاص کند،یک کار ارتجاعی کرده است. دولت باید متعلق به همه جناح‌ها و گروه‌های ملت باشد. وقتی دولت می‌گوید: من وابسته به فلان دین هستم، این ارتجاع است و ضددموکراتیک.”

۲۹ خرداد ۱۳۵۶ روشنفکر متعهد و مسئول ایران، با چنین ملاحظات و تأملاتی، برای همیشه خاموش شد؛ مشعل “پیامبری ناتمام” وی اما هم‌چنان بر درخت روشنفکری ایران آویخته و برای مشتاقان، گرمابخش و راه‌نماست.


تاریخ انتشار : ۲۹ / خرداد / ۱۳۹۱
منبع : گوگل پلاس

ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاینedit


.

Print Friendly, PDF & Email

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − هفت =

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.