سهمِ شریعتی در روشنفکریی دینی
جریان روشنفکری در ایران، از زمان پیدایش تاکنون، براساس ادوار تاریخی و ماهیت و چگونگی نگرش به تمدن غرب یا فرهنگ دینی و بومی و با توجه به تحولات سیاسی ـ اجتماعی جامعه به اشکال مختلف غربگرا، ملیگرا، چپگرا و دینی، بروز و ظهور یافته است. نگاهی گذرا به این جریانها میتواند زمینهساز فعالیت محققان اجتماعی و فکری جامعه باشد. زیرا شناخت جریانهای فعال در صحنه اجتماعی و فهم زمینه مناسب برای فعالیتهای آینده به میزان زیادی، به جریان هایی وابسته است که در سده اخیر در صحنه اجتماعی ایران بروز و نمود پیدا کرده است. نوشتار پیش رو تلاش میکند با نگاهی هر چند کوتاه به جریان روشن فکری در ایران معاصر به کاوش نقش و سهم دکتر علی شریعتی در آن داشته باشد.
روشنفکری محصولی غربی و نتیجه رویکرد امانیستی بشر به هستی است. این بینش که زائیده عصر روشن گری و توفق فیلسوفان بر کلیسای قرون وسطی است قائل به توانمندی عقلِ خودبنیاد بشر در حل مسائل و خواستههای انسانی بدون استمداد از وحی بود و به تعبیر دیگر،معتقد بود بشر میتواند با بهرهگیری از عقل خویش، راه سعادت و پیشرفت خود و هم نوعانش را یافته و در این راه نیازی به هدایت آسمانی و آموزههای وحیانی ندارد.
بنابراین روشنفکر کسی است که بهطور حرفهای در خلق، پردازش و نشر دانشِ نظری، آرا و نمادها مشغول باشد. البته روشن فکری در ایران قصه دیگری دارد، زیرا روشنفکری در ایران از ابتدا عبارت بوده است از تعلق به بعضی عادات از غرب آمده به جای احکام شریعت. به تعبیر مقام معظم رهبری تولد این ایده غربی در ایران بیمارگونه بوده است و علتش آن هم این بوده که علاوه بر آفت پراکنده گویی که در طبیعت روشن فکری هست، مُهر زشت تقلید کورکورانه هم از اول به پیشانی روشن فکری ما خورد.
اولین نسل جریان روشن فکری در ایران که نتیجه برخورد جامعه سنتی و عقب مانده ایران زمان قاجار با مدنیت مغرب زمین بود را میتوان تحت عنوان روشنفکران غربگرا معرفی کرد، که گرایش عمدهای در تقلید از غرب یافت و به مثابه پیام آور عصر مدرن تلاش میکرد تا ایران را از خواب تاریخی و رکود بیدار سازد. این نسل در برخورد و مواجهه با تمدن جدید، بین اخذ و نفی آن به صورت کامل یا گزینشی، اخذ تمام و کمال تمدن غرب را بدون دخل و تصرف ایرانی انتخاب نمود. میرزا ابوالحسن شیرازی، طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و بهخصوص ملکم خان در این دسته جای میگیرند. ملکم خان که عمیقاً مجذوبِ تمدن جدید غرب شده بود، اقتباس و تقلید از غرب در حد سطحیاش را نمیپذیرفت و خواهان تقلیدِ تمدن و مظاهر تکنولوژیک آن نشد، بلکه معتقد بود که ایران و ایرانیان باید فراتر رفته و فرهنگ و علوم غرب و بنیان آن را بدون دخل و تصرف در آن بپذیرند.
نسلِ دوم روشنفکری ایران متعلق به روشنفکران چپگرا بود. حضور کارگران و کسبه ایرانی در شهرهای مختلف قفقاز بهویژه باکو و تاشکند و تأثیرپذیری آنها از سازمانهای سوسیال دموکراسی روسیه و پیروزی انقلاب کمونیستی در اکتبر ۱۹۱۷ موجی از گرایشهای چپی را که عمدتاً با هدف مبارزه علیه بی عدالتی و ظلم حاکمان محلی و دولتی بود، پدید آورد. تشکیل حزب سوسیال دموکرات ایران در قفقاز به رهبری “نریمان اف” نخستین نشانه این موج بود. تشکیل و فعالیت حزب توده نیز بارزترین نماد این نسل از روشنفکران چب در حیات فکری ایران گشت. این حزب در سال ۱۳۲۰ توسط جمعی از منورالفکران ایرانی مارکسیست و به رهبری حیدر علی اف، و با سرمایه دولت شوروی تأسیس گردید.
حزب توده برای جذب توده و مردم از هر طریقی وارد میشد. گاه از طریق مذهبی، گاه ملیگرایی و وطن پرستی و گاه انقلابی و طرفداری از عدالت. برای هر گروه و صنف خاص هم برنامههای تبلیغاتی و شعارهای جذاب در نظر گرفته بود. برای کارگران، قانون مترقی، پرداخت مزد مناسب، بیمه، خانه سازمانی و ممنوعیت کار کودکان، برای کشاورزان توزیع زمینهای دولتی و سلطنتی و فروش مناسب آنها به دهقانان، حذف تعهدات اربابی، برای اصناف، حقوق سیاسی و کمکهای رفاهی، امنیت شغلی و مالیات کمتر. اما چهره حزب توده هم در اثر کمک به دموکراتهای استقلالطلب آذربایجان، حمایت و تبلیغات و تلاش سیاسی در مجلس و غیرمجلس برای اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی و حمایت از نیروهای ارتش سرخ برملا گشت و به تعدادی از سران و حقوق بگیران از دولت روس تقلیل یافت.
جریان سوم روشنفکری در ایران متعلق به روشنفکران ملی است. ملیگرایی به عنوان ایدهای که در پی انقلاب فرانسه در جهان سیاست رخ نمود در صدد رد کردن اقتدار سیاسی ناشی از وراثت، حقوق الهی و قوانین طبیعی و به کرسی نشاندن دیدگاه ملت و مردم است.
برداشتن اسلام از تایرخ و فرهنگ ایران و روی آوردن به فرهنگ باستان بهویژه آیین زرتشت، و ستایش از آداب و رسوم ایران قبل از اسلام ویژگی اساسی این جریان روشنفکری بود. تشکیل گروهها و احزابی چون پان ایرانیست، حزب اراده ملی(سید ضیاء) و پیدایی جبهه ملی ایران در این راستا قابل تبیین است. جبهه ملی اگر چه در ظاهر تمایلات غیراستعماری و ناسیونالیستی داشت، اما هیچگاه به مقابله با مظاهر داخلی وابستگی و عناصر وابسته به بیگانگان نپرداخت.
موج چهارم و اصلی روشنفکری در تاریخ ایران به روشنفکران دینی تعلق یافت. پس از دو دهه دین ستیزی رضاخان در جامعه و بعد از شهریور ۱۳۲۰ (فروپاشی استبداد رضاخانی)، بار دیگر توجه به سوی دین نه به منزله عامل بازدارنده و مانع پیشرفت (به اعتقاد روشنفکران نسلهای قبلی)، بلکه به مثابه عاملی محرک و تأثیرگذار در جهت پویایی جامعه، مورد توجه قرار گرفت.
علت این بازگشت به دین از یک سو به قدرت عظیم اجتماعی مذهب و مذهبیونی هم چون امام خمینی و علامه طباطبایی و از سویی دیگر به ناکامی ایدئولوژیکی جریانهای روشن فکری قبلی بر میگشت. افرادی چون شریعتی، مطهری، طالقانی و بازرگان در این دسته میگنجند روشن فکران دینی بر خلاف اخلاف خویش، عقل و دین را دو امر مستقل گرفته و در تلاش، جهت ایجاد تناسب بین آن دو هستند.
دکتر علی شریعتی روشنفکر برجسته نهضت آزادی و جامعهشناس تحصیلکرده پاریس، مسلمان مبارزی بود که معتقد بود مبارزه با امپریالیسم در جهان سوم ممکن نخواهد شد مگر اینکه نخست به هویت فرهنگی، یعنی اصل و پیشینه مذهبی خویش بازگردنند. وی از سال ۱۳۴۴ به مدت شش سال، در حسینیه ارشاد تهران به سخنرانی پرداخت، که به دلیل محبوبیت روزافزون و اشاره به مسائل روز، در سال ۱۳۵۱توسط ساواک دستگیر شد. از نظر وی تشیع نه باوری محافظهکارانه و قضا قدری (آنگونه که روشنفکران دینی میگویند) و نه ایمانی شخصی و غیر سیاسی (به زعم علمای محافظه کار) بود، بلکه یک ایدئولوژی انقلابی است که همه حوزههای زندگی بهویژه سیاست را در بر گرفته و به همه مومنان راستین الهام میبخشد تا علیه هرگونه استضعاف، استثمار و بی عدالتی اجتماعی مبارزه کنند. از نظر وی پیام اصلی عزاداری محرم آن است که همه شیعیان در هر زمان و مکان وظیفه دارند در برابر عملکردهای نادرست و غیرقانونی، ایستادگی، مخالفت و حتی قیام کنند تا آثار سوء آن را ریشه کن کنند. این آثار سوء از نظر دکتر شریعتی عبارت بودند از: امپریالیسم جهانی، صهیونیسم بین المللی، استعمار، ظلم، نابرابری، نژاد پرستی و غربزدگی.
شریعتی همواره یادآور میشد که بازگشت به اسلام راستین را باید هم علمای دین و هم روشنفکران عملی سازند. از نظر وی تشیع راستین مذهبی پویا بود که که از یک سو به زبان تودهها سخن میگوید و و میتواند الهام بخش آنها در مبارزه با شاه، طبقه بالا و امپریالیستها باشد و از سوی دیگر ایران را قادر سازد تا به سرعت پیشرفت کند و بدون از دست دادن هویت ملی خود فن آوری و علوم غربی را اتخاذ کند.
سهم اصلی دکتر علی شریعتی در جریان روشنفکری دینی ایران، ارائه برداشت علم گرایانه، ایدئولوژیک و روشنفکرانه از دین، زودودن آثار محافظهکاری از آن، نقد روشنفکران نسل گذشته و احیای نقش دین در جامعه بود، کاری که باعث شد موج انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی قدرت و پایگاه وسیع تری در میان جوانان و طبقه متوسط پیدا کند.
کانت و دیگران، روشنگری چیست؟، ترجمه سیروس آروین پور،تهران: انتشارات آگاه، ۱۳۷۶.
محمد محیط طباطبایی، مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تهران: انتشارات علمی.
یروآند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳. شریعتی