دستهای دراز و شانههای کوچک
آنقدر شنیدهایم : “به تو چه”، که یاد گرفتهایم بگوییم: “به من چه”. در همین دیالکتیک مخرب است که فجایع بزرگ و کوچک نطفه میگیرد، بیآنکه معلوم شود چرا و چگونه؟، سپرده میشود به تاریخ، و توجیه میشود به یمن تقدیر، و دست آخر، اعتراضی هم باشد، فحش و فحاشی است به فلک غدار. در همین دیالکتیک است که خیلیها میمیرند: از بزرگترها تا کودکان، در خیابانها یا در مدرسه، در دریا یا در پاسگاه. بالاخره معلوم نشد “الی” به چه دلیل مرد، و در دریا غرق شد (در فیلم اصغر فرهادی). تقصیر کی و چی بود که ستار بهشتی رفت و دیگر برنگشت؟ در همین دیالکتیک است که بچهها سوختند: تقصیر بخاری نفتی بود یا “بابا”ی مدرسه، معلم یا مدیر، انجمن اولیا و مربیان یا آموزش و پرورش منطقه، وزارت آموزش و پرورش استان یا وزیر محترم این وزارتخانه؟ آقای لاریجانی، رئیس مجلس، بر ضرورت “شناسایی”ی مقصر، و “برخورد” با مقصر، تاکید میکند: “باید با کسانی که در این حادثه مقصر بوده، و سهلانگاری کردهاند، برخورد شود.” چه حرف خوبی! آدم دلش گرم میشود. شناساییی مقصر، و برخورد با او، نه فقط برای اینکه دل داغدیده خنک شود، بلکه، به این دلیل که نسبت مسئولیت و قدرت روشن شود، و درجهبندی، ضروری است. کاش به همین سادگی بود، اما، به این سادگی نیست، و این همه “باید باشد”، میماند روی دست قربانی، و میشود: “همینه که هست”.
کودکانی در اثر آتش گرفتن بخاری نفتی کلاس خود میسوزند. مسئول کیست؟ معلمی که از سر دستپاچگی به جای خارج کردن بچهها، “بابا”ی مدرسه را صدا میکند؟ “بابا”یی که زورش نمیرسد بخاری را از کلاس خارج کند؟ اولیایی که مشارکت مردمی را نادیده گرفته، و بابت تعویض بخاری اقدامی نکردند؟ مدیری که بالاتریها را در جریان نگذاشته؟ آموزش و پرورش منطقه، که از استان بودجه نخواسته است، و بر مدارس تحت نظارتاش بیخبر است؟ وزارت آموزش و پرورش کشور، که استانها و مناطق محروم را در محرومیتشان تنها گذاشته است؟ دولتی که بودجهی کافی به آموزش و پرورش اختصاص نداده؟ و…؟
هیچ کس جواب آقای لاریجانی را نمیدهد. وزیر آموزش و پرورش، خطاب به خبرنگاران، میگوید: “خبرنگاران چه؟ خبرنگاران را برکنار کنیم یا نه؟ اگر به موقع خبر میدادید مواظب مدرسه شینآباد پیرانشهر باشند، این اتفاق روی نمیداد.” (خبرگزاری مهر) معنای این متلک روشن است: مسئولیت، عمومی است، و تقسیمشده، از شهروند تا مسئولین، و اصحاب رسانه. در وقوع فاجعه، همه مسئولاند، حتی آن کس که سکوت میکند. میبیند و سکوت میکند، حتی، آن کس که نمیبیند نیز مسئول است. وزیر آموزش و پرورش در این تذکر حتی معنایی بسیار پیشرفته از حرفهی خبرنگار میدهد: خبرنگار کسی نیست که خبر اتفاق افتاده را منتشر میکند، خبرنگار کسی است که خبر را پیشبینی میکند، اذهان را نسبت به امکان فاجعه حساس میکند، و ای بسا، از همین طریق، مانع بروز فاجعه شود. نگاه وزیر آموزش و پرورش در معنا و ابعاد مسئولیت اما، بسیار اتوپیستی است، بهخصوص، وقتی از سوی یک مسئول سیاسی بیان میشود. نه اینکه سیاستمدار نمیتواند اتوپیست باشد، اما، سیاستمداری که ناگهان اتوپیست میشود، و از تقسیم مسئولیت سخن میگوید، آدم را مشکوک میکند به فرار از مسئولیت.
“کی بود، کی بود؟ من نبودم”، ربط مستقیمی دارد به همان “به تو چه، به من چه”. وقتی مدام سیاستمدار میگوید: “به تو چه”، شهروند و خبرنگار و انجمن اولیا و مربیان و… هم قانع میشوند که: اصلاً “به من چه”. و به این ترتیب، همهچیز مربوط میشود به سیاستمدار، میافتد گردن وزیر وزارتخانه و دولت، و همان ضربالمثل همیشگی: “هر که باماش بیش، برفاش بیشتر”. با این همه، در هنگام فاجعه، مسئول از مسئولیت اعلان برائت میکند. ماجرای شتر ـ مرغی که نمیپرد، چرا که، شتر است، و بار نمیبرد، چرا که، مرغ است.
بلاتکلیفی همیشه فاجعهبار است، بهخصوص وقتی پای قدرت پیش میآید. “قدرت توزیعشده”، این حسن را دارد که، در هنگام وقوع فاجعه، میشود پای شهروند را هم به میان کشید، و خواهان مشارکت مردمی شد. اما، شهروند بیمسئولیت، بیتقصیر هم هست. درست است که ای کاش معلم دستپاچه نمیشد، و قبل از صدا کردن بابای مدرسه بچهها را خارج میکرد. ای کاش بابای مدرسه را هرکول تصور نمیکرد که یک تنه بخاریی مشتعل را بتواند بلند کند و ببرد بیرون. ای کاش مدیر مدرسه سر میزد به بخاریها. ای کاش اولیای روستایی، قبل از فرستادن بچهها به مدرسه، بخاریها را کنترل میکردند. ای کاش خبرنگاران زودتر میرفتند و “از بیخبری، خبر تهیه میکردند”. اما، اینها “کاشکی”ها است، به “باید”ها ربطی ندارد. “بایدها” به مسئولین برمیگردد. قبل از روزنامهنگاران، مسئولین آموزش و پرورش باید پایشان به مدارس تحت نظارت باز میشد. تا اطلاع ثانوی، تقصیر همیشه به گردن مسئول است. مگر نه اینکه دولت خود را متولیی جان و مال و ناموس مردم میداند، پس، متولیی بخاری هم باید باشد.
شناساییی مقصر کار سختی است. هیچ مقصری داوطلبانه جرم را گردن نخواهد گرفت. وقتی کاشکیها با برنامههای روشن یکی گرفته شود، میتوان به پاس ـ پاسِ جرم ادامه داد، تا توپ در زمین تو نیفتد. طبیعی است، لابد مقصر از برخورد میترسد: منفور شدن در میان افکار عمومی، پرداخت خسارت مالی، رفتن به زندان، عزل از مسئولیت، عذرخواهی در منظر عمومی، پرداخت تاوان. اما آیا مسئولین هم از برخورد میترسند؟ اصلاً مگر ما مسئولِ مقصر هم داریم؟ مسئول، باید قبل از هر چیز، از مسئولیتی که برعهده گرفته است، بترسد، که نمیترسد. دستانی دراز برای دخالت در همهی حوزهها، بیآنکه، شانههایی قوی داشته باشد برای پذیرش مسئولیتی که، همیشه “فرصت” نیست، گاه، تهدید است و ترسناک. نتیجه اینکه، مقصر زیاد هست، مسئول هم زیاد داریم، اما، کمتر به ترکیب این دو، و امکاناش، اندیشیده شده است. چرا مسئولِ مقصر از واگذاریی مسئولیت طفره میرود؟، حتی عذرخواهی برایش سخت است؟ عذرخواهی هم بکند، با متلک است، و شوخی و طنز: “از الان تا قیامت، بابت هر اتفاقی که در آموزش و پروش میافتد، عذرخواهی میکنم.” همین؟ مگر قرار است تا قیامت وزیر آموزش و پرورش عوض نشود؟ اگر نبود این میلِ به جاودانگی!
خوب. خسارتاش را میدهیم! نقد. چند؟
دیروز دولت اعلام کرد.