به خاطر یک مشت عسل، رو در روی زنبورها!
نویسنده : سوسن شریعتی
موضوع : در حاشیه عكسی كه یك مرد نپالی را در حال جمعآوری عسل در ارتفاع به تصویر میكشد.
شهروند امروز :
تكنیكهای باستانی شكارچیان در هیمالیا برای جمعآوری عسل از كندوهای بزرگترین زنبور جهان(Apis laboriosa)، در نقاشیهای روی دیواره غار كه به ۱۲ هزار سال پیش تعلق دارد، به تصویر كشیده شده است. شكارچیان عسل از نردبانهای خیزرانی تا ارتفاع بیش از ۳۰ متر بالا میروند تا از یك شان بزرگ عسل كه این زنبور زیر لبه پیشآمدهی صخرهها میسازد، عسل جمع كنند.
از آنجا كه كندوی این زنبورها فقط از یك شان تشكیل میشود، دسترسی به مقادیر زیاد عسل برای شكارچیان انسانی متجاوز نسبتاً آسان میشود. از آنجا كه معلوم شده پرورش تجاری این زنبورها در كندوهای جعبهای غیرممكن است، بعید است كه این روشهای افسانهای شكار عسل در آینده با تغییر چندانی همراه باشد.
ـــــــــــــــــــ
سوسن شریعتی :
“… بیایید واقعبین باشیم. ناممكن را بخواهیم!…” چه گوارا
مگر میشود هم واقعبین بود و هم ناممكن را خواست؟ این دو، همیشه در برابر هم صف كشیدهاند: واقعیت از این سو و ناممكن از سوی دیگر. واقعیتگرا به دنبال امر شدنی است، با كمترین خطر و بیشترین شانس موفقیت. محاسبه سود و زیان، ارزیابی عقلانی امكان و اقتدار خود، و دست آخر محدود ماندن به موجود از مشخصات اصلی واقعگرا است. آدم واقعگرا را، جان به جان كنی، امكان ندارد بابت یك ذره عسل این همه تعلیق میان زمین و آسمان را بپذیرد، و این همه زنبور آماده نیشزدن را نادیده بگیرد. كارد میزند به شكماش و افسار هوسهای پر دردسر را میبندد. در همان پایین میپلكد و با هرچه پیدا كند، شكماش را پرخواهد ساخت .
گیاهی از این بر، میوهای از آن بر، شكاری و… دلخوش به اینكه هنوز زنده است، گیرم بیشهد شیرین. چیزی دیگر، جوری دیگر. آدم واقعگرا عطای آن شیرینی را به لقایش میبخشد. به اندك بسنده میكند و احتمالاً از همان پایین شروع میكند به خندیدن به ریش این احمقی كه زمین و آسمان را به هم دوخته، و زندگیاش را بازیچه قرار داده برای بدست آوردن ناممكنی كه اصلاً بدست آوردنش معلوم نیست:
– عسل را برای چه میخواهی؟ برای خوردن؟ قبل از خوردن مردهای! آدم بیعقل. اگر بند پاره شود؟ اگر زنبورها بر سرت بریزند؟ اگر…
-اصلاً گیرم به عسل رسیدی و خوردی. خُب كه چی؟ چه فرقی كرد؟ یك كم شیرینتر، كمیمتفاوتتر. به این همه ریسك میارزید؟ همین علف و سبزی و میوه و گوشت موجود چه بدی داشت؟
-اگر افتادی پایین و بر سر ما آوار شدی چی؟ ما چه گناهی كردیم؟ با بالا رفتنات جان مایی كه این پایین ایستادهایم را هم به خطر انداختهای.
اما آدم خیالاتی و شكمو به این حرفها گوش نمیكند. ناممكن را میخواهد و مجبور است به پذیرش ریسك. دو راه برایش میماند: یا چشم بپوشد از عسل، با حسرتی، و منتظر شرایط مساعد و امكانات و مثلاً رشد تكنولوژی در سرزمین خود بماند، یا اینكه برای بهدست آوردناش به دنبال خلق تكنولوژی جدید با امكانات موجود باشد.
آن كندوی نشسته بر ارتفاع، منشاء فعال شدن تخیلِ این مانده بر زمین است. آن كندو ساخته ذهن او نیست، نه توهم است، نه سراب، فقط كمی دور است و رسیدن به آن كمیسخت. میبینی كه این آدم خیالاتی، اما واقع بین، خیلی هم بیگدار به آب نزده است. هم حساب ارتفاع را كرده و هم حساب زنبورها را. برخلاف تصور واقعگرایان، با واقعبینی تمام از همه امكانات موجود استفاده كرده است، منتهی بر خلاف آنان، برای صعود.
كندوها همین جایند، گیرم دور . یك جو تخیل، و كمی جسارت كافی است تا بشوند در دسترس. و حالا آن طفلكیها در آن پایین ماندهاند بیعسل، و این یكی دو قدم دیگر مانده تا بچشد شهد شیریناش را. از ارتفاع نترسیم. این نپالیِ گرسنه همین را میخواهد بگوید.
تاریخ انتشار : ۱۲ / آبان / ۱۳۸۷
منبع : هفتهنامه شهروند امروز / شماره ۷۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ