بازرگان، شجاعتِ اعتدال
نام بازرگان در روزگار ما نماد اصلاح گرایی اصولی در دو عرصهٔ سیاسی و عقیدتی است. رفرمیستی ملی، پیگیرِ سنت ایرانی وزرای درستکردار، از اعماق تاریخ پر فراز و نشیب سرزمین ما تا امیرکبیرها، مصدقها و … رفرماتوری دینی، پویندهٔ راه-کارِ سیدجمالها، اقبالها.. تا طالقانیها و سحابیها و…
میانِ این دو وجه «اصلاح» نسبتی عمیق برقرار است که اندیشهورزانی در قد و قامت هگل آنرا بروشنی تبیین کردهاند: اصلاح و نقدِ دین، در مقام والاترین نمودِ فرهنگِ یک قوم، پیش شرطِ هر نقدی است. و این کارِ کارستانی بود که او همدوش بزرگانی چون آیة..طالقانی و استاد محمدتقی شریعتی، با پالایش یا بازگشت به سرچشمهها و بازخوانیِ فراخوانِ قرآن، اهتمام ورزید. پیگیری گالیلهگون و نیوتنوار سراسر عمر او، به تعبیر دکترشریعتی، در قرآنپژوهی درخشان بود. و غالبا فراموش میشود که تبیین نسبتِ «بعثت و ایدئولوژی» و توصیف اسلام چونان «مکتبِ مبارز»، پیش از «دکتر»، طرح «مهندس» بود.
میگویند ایشان در اواخر عمر در همین راهکار همهٔ زندگیاش، که انتظارِ راهگشایی دین برای اصلاح دنیا و دولت باشد، تجدیدِ نظر کرده بود و دینِ خدا را دیگر جز برای آخرت نمیخواست! چنین برداشتِ ناصوابی نشانگرِ نشناختن شیوهٔ اعتدالی مهندس است. درست است که او گاه اشتباه و از خود انتقاد و جبران می کرد. اما تکامل شناخت و تراکم تجربیات هیچگاه او را مانند سایرین از این سوی بام به آنسو نیافکند. و در پایان نیز برای دفاع از حقیقتِ همان رسالت و دعوی همیشگی خویش بود که مرزبندی تفریط لاحق (بنیادگرایی) را، همچنانکه پیشتر با افراط سابق (سنت انفعالی)، بایسته و شایسته یافته بود. اگر در عصر سکوت و سازش و رخوت و خرافه، دین را استظهار علم و مبارزه خواسته بود، این بار در زمانهٔ دیگر که دین را فروکاسته به سیاست دنیوی میدید، بر ساحتِ استعلائی، قدسی و اخروی آن پای میفشرد. چه تناقضی میان این دو رویکرد؟ مگر نه که در هر حال، دین باید نخست دین باشد (امر قدسی و الوهی و اخروی) تا بتوانیم از فیض و صدور و تبعات ثانویاش، که همان فراخواندن مردم به برپایی «قسط»، یعنی عدالت و آزادی اینجهانی باشد، بهره بریم؟ اگر دین هرچیز و همهچیز باشد جز خودش، چگونه خواهد توانست هم گوهرش را حفظ کند و هم آثار تبعی اش را گسترش بخشد؟
حقیقت اینست که شاخصهٔ بارز مهندس، در ضمنِ و حینِ امانت و اصالت، استواری و مداومت در اصلاح، «اعتدال» او بود. میانهروی او نه از سنخ میانمایگیهای فکری عمومی یا میانهبازیهای رایج سیاسی، بلکه بهمعنای اجتناب از چپ و راستزدنهای مارپیچی و افراط و تفریطهای زیگزاگی بود. امری که در سدهٔ گذشته، مانع پیشرفت و توفیق مبارزاتِ مردم ما برغم پیشگامی آنها در دورانِ انقلابهای عصر نوی شرق وجنوب محسوب میشود؛ و بلحاظ اعتقادی نیز همزمان، احتذار از انواع افراطگریهای ایدئولوژیک دینی، ملی، طبقاتی و …، اعم از سنتگرایی، نوگرایی، بنیادگرایی و…
اینها همه از مشخصاتِ سبکشناسانهٔ فکر و ایمان بازرگان است. مهمتر اما از اینهمه، شجاعتِ کمنظیرِ او در میدانِ ماندن و صراحت بیان در طرح رویاروی انتقاد (جهادِ افضل)، نقدِ اصولی، اخلاقی، ممکن و سازندهٔ فدرت، ولو با پرداخت بها و هزینههای سهمگین، بزرگترین درس زندگی و عمل او بود. آنگاه که پیش از انقلاب در دادگاه شاه گفت: ما واپسین کسانی هستیم که با منطق و قانون و مسالمت با شما سخن گفتیم! (نقل به مضمون). و آنگاه که پس از انقلاب در برابر خطر جنگ داخلی و برادرکشی و ..، هشدار داد و به صلح و اصلاح فراخواند.
از همینرو برای نسل انقلاب که بر او خرده میگرفتند و از جمله میانهروی یا اعتدال «افراطی» او را نمیپسندیدند، یادِ مهندس و بازگشت به نمادِ او، به درجات و انحاء گوناگون، امری شده است مشهود، قابل فهم و طبیعی. پس نخستین و سادهترین گام در ارزیابی علمی-انتقادی میراثِ بازرگان، همانا به رسمیت شناختن نقاطِ قوت و اعادهٔ حیثیّت و شأن اوست. و این نیست مگر پاسداشتِ نفسِ کرامتِ اخلاق و حقوق بشر و شهروند در هر دو سپهرِ سیاست و دیانت.