اختلاف، تقلب، و بصیرت
چرا در رأس حکومت ایران اینچنین آشکارا اختلاف بروز کرده است. به این امر میتوان از دو منظر روانشناختی و جامعهشناختی توجه کرد.
از منظر اول، برای رئیس دولت، رهبری حاکمیت دیگر همان فردی نیست که قبلا بود. این تغییر نگاه از عدم دستبوسی، طبق روال دوره قبل، در مراسم تحلیف خودش را نشان داد، و تا استنکاف و حتی سرکشی در برابر حکم برکناریی مشایی ادامه یافت، و اینک در غیبت ده روزه و بقیهی ماجرا.
چرا با همهی فرهنگسازیی شرکآلودی که حول محور رهبریی حاکمیت صورت میگیرد، رئیس دولتاش اما اینچنین گستاخی میکند؟
به نظر میرسد رئیس دولت از نزدیک از مسائلی خبر دارد که قبلاً به این شدت و وسعت با آن آشنا نبود. همینهاست که دیگر رهبری را از نظر او انداخته است، و فرهنگسازی و جوسازی شدید آموزشی ـ تبلیغی در بدنهی جریان غالب، در رابطه با ولایت و ضرورت مطیع امر مولا بودن، که حتی بر مراجع و روحانیون بزرگ هم واجب است، و زیر پا گذاشتن آن در حد شرک به خداست!!، نیز نمیتواند چارهساز باشد. پس، این آگاهی باید اطلاع از امر خطیری باشد که پادزهر همهی این فرهنگسازیها و تبلیغات و فشارهای شرعی و دینی است. و آن چیزی نیست جز آگاهی بر تخلف و تقلب و مهندسی انتخابات(ریاست جمهوری دهم) برای پیروزیی نامزد مورد تأیید بیت. سرقت رأی مردم، و سپس دستور سرکوب شدید مردم معترض و حبس و شکنجهی زندانیان، تا آنجا که کار به قتل و تجاوز و… نیز میرسد، چیزی نیست که بتواند با قداست و ولایت و لزوم اطاعت مطلقه قابل جمع باشد. برای رئیس دولت که باند خودش نیز شریک این ماجراست، هر چند از نتیجه راضی است، اما از اتفاقاتی که به این نتیجه رسیده نیز آگاه است. وقوف بر این امر است که او را در برابر رهبری اینچنین گستاخ کرده است. اختلافات و وقایع اخیر خود شاهد دیگری است بر مهندسیی آخرین انتخابات اخیر در ایران توسط طیف بیت(جناح امنیتی ـ نظامی ـ نفتی) با همراهیی باند رئیس دولت. اما این بازی مشترک، که ظاهراً به سود هر دو(برد ـ برد) بوده، اینک نمیتواند به همان روال سابق ادامه یابد. بنا به دلایلی این بازی اینک حذفی است، و شراکت سابق دیگر قابل دوام نیست. از اینجاست که باید از منظری جامعهشناختی به این رخدادها نگریست.
دولت برآمده از تخلفات و تقلبات وسیع، دولت بیت است. اما از قبل تصور نمیشد که این انتخابات چنین پیامدهای وسیعی داشته باشد، و انبوهی از مردم معترض و بهویژه نسل نو چنین فداکارانه پا به میدان اعتراض نهند، و یا از سویی شکافی چنین عظیم در بین جریان راست و محافل سنتیی مذهبی و همهی ارکان سابق نظام(از بیت آیتالله خمینی گرفته تا بیت بهشتی و رجایی و قدوسی و…، همت و باکری و…، همراهان سابق همچون هاشمی و موسوی اردبیلی و…، برخی مراجع و ائمه جمعه مهم در دورههای گذشته و…)، با ساخت قدرت جدید مورد حمایت بیت به وجود بیاید، و یا رئیس دولت به جای شاکر و خاضع بودن از این مراحم، سرکشی و گردنکشی کند. چه مخالفان تحولخواه و چه اصلاحطلبان و چه اصولگرایان منتقد همه در افشا و نقد عملکرد ویرانگر و ایرانبرباددهی دولت متفقاند. در عرصههای مختلف سیاست خارجی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و… و آرام آرام نقدهای درون حوزوی نیز روی برخی رفتارهای خرافهپرستانه و طیف مداحان لمپن طرفدار دولت نیز به گوش میرسید.
بیت اینک به نقطه جدیدی رسیده بود. این دولت، دولت بیت است و باید تأیید و حمایتاش کرد(همانگونه که در قم صورت گرفت)، باید هرگونه کمک برای موفقیتاش انجام داد، و در برابر نقدها از آن حمایت کرد(همانگونه که در همهی فراز و نشیبهای اجرایی و تقنینی و خاموش کردن صدای اعتراضات علیه دولت، به عنوان اینکه به مسائل فرعی نپردازید، صورت گرفته است)، اما و اما بیت(بنا به دلایل عدیده، از جمله آنچه در بالا آمد) دیگر در آینده نمیخواهد دولت و قدرتی به این باند بدهد. این باند باید با حمایت و موفقیت کارش را به اتمام برساند و کناره گیرد. از همین جاست که، رابطهی شریکانهی برد ـ برد آن طیف و این باند، به بازیای حذفی تبدیل میشود، و همانگونه که نزاعهای پیرامون انتخابات مجلس(و حتی گاه رهبری)، بهطور پیشرس آغاز شده است، جدال برای ریاستجمهوریی بعد(و مجلسی که پیش درآمد آن است)، بین این باند، که اینک دیگر از نیت آن طیف آگاه شده، از هماکنون آغاز شده، و در این روند، نقاطی مثل وزارت اطلاعات و وزارت کشور تپههای استراتژیک مشرف بر میدان تلقی میشود. و چون هر دو(طیف و باند) در انتخابات قبلی مشترکاً پروژهی تخلف ـ تقلب را پیش بردهاند، هم به نقاط استراتژیک و هم روندها و ابزارهای این مهندسی وقوف کامل دارند، به راحتی دست یکدیگر را میخوانند.
بدین ترتیب، بازی خواندن این کشمکش نوعی ساده کردن موضوع از یک سو، و زیاد پیچیده کردن طرفهای درگیر از سوی دیگر است، و دلیلی در وقایع و نمونههای عینیی رخدادها آن را تأیید نمیکند. اگر این سیاهبازی برای اغفال مردم است، آیا شروع آن زود نیست، و آیا شدت آن باید در حدی باشد که به طیف بیت، و بهویژه شخص رهبری، از نظر مشروعیت و قداستی که سالهاست در بدنهی حاکمیت، و بهویژه نیروهای میدانی آن، با تبلیغات فراوان تزریق میشود، چنین آسیب وارد کند، و از این منظر برای این طیف بازیی دو سر باخت باشد؟
اما باند رئیس دولت، نه اندیشه و ایدئولوژیی خاصی دارند(تناقضات فراوانشان به خوبی آن را نشان میدهد) و نه سازماندهی و تشکیلات آنچنانی در کشور(آنگونه که طیف بیت با سپاه و بسیجاش دارد)، و نه حتی ارتباط ارگانیک و منظم(پراکندگی و انفعال طرفداران این باند و به سهولت بسته شدن سایتها و وبلاگهای آنها و دستگیریی بیتنش و بیهزینهی طرفدارانشان به خوبی این امر را نشان میدهد). اینها یک باندند نه نمایندهی یک جناح و طیف خاص، مثلاً سپاه و… آن چه آنها، و بهویژه شخص رئیس دولت، را متوهم کرده است، این تصور است که تودههای فقیرتر طرفدار او هستند، و یا تبلیغات چاپلوسانه برخی اطرافیان و ضمیر آمادهی خودبزرگبینانه و جاهطلب درونی(که ادعای مدیریت جهان نیز دارد!) اینچنین جلوهگر شده که فردی محبوب و غیرمتکی به احزاب و حتی رهبری در بین اقشاری از جامعه است که در مردم منطقه نیز محبوبیتی فراوان و حتی بیشتر از رهبری دارد(و این آخری البته پربیراه نیست، ولی ربط و تأثیری هم به ایران و رقابت قدرت در آن ندارد!) و یا احیاناً این توهم و سادهباوری که این بار با در دست داشتن برخی اهرمها(مانند وزارت اطلاعات و کشور و نظام پولی ـ مالیی کشور و…) میتوان رأساً و بدون شرکای سابق! مهندسیی انتخابات کرد. و البته این همه خود بیماری و تصوراتی واهی بیش نیست، که نمیدانیم چرا هر کس در ایران بر کرسیهای بالای قدرت تکیه میزند زود بدان دچار میشود.
اما اینک این دولت هنوز در نیمهی راه است، و این جنگ، جنگی زودآغاز است. روابط طیف و باند در دو سال آینده به شدت از این واقعه تأثیر خواهد پذیرفت. اما بیت در وضع بدتری، به لحاظ مشروعیت، و نیز به کارگیریی همهی ابزارها، قرار گرفته است. باند مسیرش قابل فهمتر است. میخواهند حذفاش کنند، و میخواهد به جای دفاع، حمله کند، هر چند با روشهای متأثر از ویژگیهای فردیی سرکردهی این باند. و همین امر شکستاش را تسریع خواهد کرد.
اما برای بیت، این واقعه، به قول عامیانه، تفِ سر بالاست! پروژهی بیت هم به آن سادگی که تصور میشد پیش نرفت و نمیرود آن چنان که این باند سوگلی مورد حمایت و تقویت جهت موفقیت، برای بستن دهان مخالفان، بهویژه منتقدان درون جریان راست، قرار گیرد، و آن گاه محترمانه خداحافظی کند. تا همین جا هم رفتار باند بیبصیرتیی بیت را در انتخابات بیش از پیش آشکار کرده است. اگر بیت نصیحت ناصحان را میپذیرفت، و یا حداقل پیشنهاد وزارت امنیه را برای دو مرحلهای کردن انتخابات، و حتی با روی کار آمدن میرحسین موسوی، دچار نفع و ماندگاری و مشروعیت بیشتری میشد، تا مسیری که تاکنون بیت طی کرده، و علاوه بر تخلف و تقلب، بار سرکوبها و خونها و شکنجهها و تجاوزها، آن هم دیگر نه بر اعضای “گروهک”ها، بلکه بر همهی مردمان و از جمله ارگانها و مسئولان سابق نظام، را بر دوش کشیده است. منتقدان درون نظام چه بر زبان بیاورند و چه نیاورند، این را عین بیبصیرتی میدانند، و مغایر منافع و مصالح خود نظام، چه برسد به منافع و مصالح کشور.
اما اینک به اتکای پول نفت و زور متکیی به آن، و سازماندهی(و آموزش) جریان نظامی ـ امنیتی، طیف بیت دست بالا را دارد. طیفی که قوه قضاییه و فرماندهیی سپاه و بسیج، انواع نیروهای امنیتی(وزارت و سپاه و…)، صدا و سیما، ائمه جمعه، وزرای کلیدی دولت و… و قوه مقننه را در دست دارد، که مترصد یک اشارهاند تا رئیس دولت را مورد استیضاح و حتی برکناری قرار دهند. جدا از جنگ مشروعیت، که هر دو(طیف و باند؛ و بهویژه طیف) بازندهاند، اما نتیجهی سیاسی ـ اقتصادی ـ امنیتیی جنگ این دو خیلی روشن است. برخلاف خودبزرگبینیهای متوهمانهی رئیس باند، آنها به سهولت تمام قابل تار و مار شدناند. چون هیچ تکیهگاه محکم و پل پشتسری برای خود باقی نگذاشتهاند. و این البته خود بطلان تحلیلهایی را نشان میدهد که به پیچیدهسازیی امور ساده میپرداخت(و یا میپردازد)، و دولت را نمایندهی سپاه معرفی میکند، که میخواهد روحانیت را برکنار کند. این دولت، دولت بیت است نه سپاه، و این باند از هر کس که به کارش بیاید حمایت میکند، و با هر کس که مانعاش باشد، مقابله میکند. فرقی نمیکند روحانی باشد یا غیرروحانی. البته این نکته نافیی این نیست که این باند بیاصول، آگاهانه و طراحیشده میخواهد در جامعه موجسواری کند، هر موجی که در جامعه تصور میکند میتواند به نفع “قدرت” و “ثروت”اش(که تنها اصول ثابت و متفق این باند است) از آن بهره بگیرد.
نیروهای منتقد تحولخواه و اصلاحطلب اما در این میان چندان نمیتوانند مؤثر باشند. دعوا، دعوای خانگی است، و آنها از خانه بیروناند، و یا اخراج شدهاند. بهترین برخورد نظارهگری برای پختهتر شدن میوههای این چالش است. میوهای که جز فروریزی مشروعیت هر دو طیف و باند نیست، در بدنهای که نه صرفاً به خاطر منافع، بلکه متأثر از فرهنگسازیی شدید و آموزش و تبلیغات پرحجم این دو را باهم میدید و برایشان تلاش میکرد، بهویژه بر نیروهای جوان میدانیی تحت پوشش و بمباران آموزشهای سیاسی و دینیی بخشهای نظامی ـ امنیتی. برای مردمان عادی، عمدتاً مذهبیهای سنتیی به شدت درگیر مشکلات روزمرهی زندگی، که حداقل دسترسی به منابع خبری، حتی رسمی، را دارند، نیز این اختلاف بسیار روشنگر است. چشم و گوشهای بسیاری را باز و از پیرامون چهرهی بسیاری هالهزدایی میکند، و این همه، به نفع جنبش تحولخواهیی اقشار نوجوی جامعهی ایران است، که اینک بدون تردید در قالب جنبش سبز متعین شده، و تا در فراز و نشیب حوادث آیندهی این جامعه و سیاست غیرقابل پیشبینیی آن، قالب دیگری نپذیرد، همگان در همین قالب به آزادیخواهی، دموکراسیطلبی، و عدالتجویی جهت رفع تبعیض در همه حوزهها میپردازند.
سیر این حوادث همچنین باعث رشد و تیز شدن انتقاد اصولگرایان منتقد درون جریان راست(که ناخواسته و غیرمستقیم به اصطلاح سیاستها و بصیرتهای در پیش گرفتهشده در دو سال اخیر را نیز زیر سؤال میبرد، و تلویحا بر صحت پیشبینیها و راهحلهای هاشمی نیز گوشه اشاراتی دارد) شده است.
در مقابلهی جنبش سبز و طیف حاکم، هر چند موازنهی قوای سیاسی متکی به زور و پول نفت اینک به نفع طیف حاکم است، اما موازنهی قوای اجتماعی به شدت به نفع این جوشش و جنبش زمانبر جامعه ایران است. در راستای همین زمانبریی این چالش عمده است که میتوان از منظری دیگر نیز به این اختلافات توجه کرد.
طیف بیت دست بالا را دارد، این مشکل را باید در چارچوب دیگری دید و راهحل داد. اما مقابلهجوییی این باند از موضعی نیست که برای جنبش سبز تحولخواهی در ایران مورد اعتنا باشد. و تصور تغییر واقعی و دگردیسیی فکری و شخصیتیی اعضای این باند نیز بیشتر شبیه رویا است تا واقعیت. حال اگر دو نیاز عمدهی مرحلهی کنونی را فضای نسبیی تنفسی برای فعالان سیاسی و مدنی و روشنفکری و حداقل رفاه برای تودههای مردم بدانیم(تا انگیزه و فرصت مطالبهی مشارکتجویانهی سیاسی را برای آنها فراهم سازد)، این چالش و تقابل باند و طیف، به هیچ یک از این دو نتیجه نمیانجامد.
در اسفند سال ۱۳۸۸ جمعی از مبارزان دیرپا و دلسوزان وطن در تحلیلی تحت عنوان “فکری به حال ایران کنید” به سیاستها و اعمال ایرانبراندازانهی باند حاکم، در زمانهای که کشور بیشترین درآمد نفت را دارد، پرداختند، و مستندات فراوان آن را در حوزههای گوناگون مطرح ساختند. از این منظر است که مهار سیاستهای ویرانگر خارجی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و… این باند، حتی اگر جایگزیناش نیز چشمی به فضای بازتر سیاسی برای منتقدان نداشته باشد، اما در درازمدت اندکی به نفع این مملکت است که سرزمینی کمتر سوخته تحویل آیندگان دهد. البته سرنوشت نهاییی این تغییر و تحول در چالش درازمدت مردم تحولخواه، مشارکتجو، و نوگرای ایران با طیف بیت و جناح غالب نظامی ـ امنیتی ـ رانتی، حال هر باند و جناحی را که به عنوان تابلوی خود سر کار بیاورد، تعیین میشود، و این خود حکایت دیگری است در این سرزمین، که ظاهراً باید دو سال پرماجرا را در رقابت و چالش طیف و باند، طیفی که میخواهد دفاعی بازی کند تا با کنترل بازی آن را به انتها برساند، و باندی که روز بهروز بیشتر میفهمد که قدرتاش اندک است، اما بازی نیز حذفی است، بگذراند. در این فاصلهی نه چندان کوتاه، از ماجراجویی مربیی جاهطلب این باند نباید غافل بود، و نیز از حس قویی پراگماتیستیاش برای رنگ عوض کردن. اما همه و همه برای کسب و حفظ قدرت، و نه چیزی دیگر.