آخرین نفسهای سحابی نزدیکِ اوین
و اندوه ما جاودانه شد. مهندس سحابی در بیمارستانی در نزدیکترین فاصله به زندان اوین، نزدیک همه فرزندانی که دوستشان داشت، چشماناش را بست. او نیمهی مهم راه را به استقبال فرزنداناش رفت. اندک فاصلهی باقیمانده را نیز آنها خواهند آمد.
زندان خانه دوم او بود. بارها در هرد و حکومت قبل و بعد از انقلاب به زندان رفته بود. او که تغییری نکرده بود، پس این حکومتها هستند که یکسان عمل میکنند. مرگ او در آستانهی اوین، اوینی که اینک نمادِ ایران است، بسیار پر معناست. او با صداقت تمام از جانش و عمرش برای این سرزمین و مردماناش هزینه کرد، و در پای اوین، این نمادِ مقاومت و هزینه و فداکاری برای وطن خاموش شد. به سان کوهنوردی که در دامنه و قله کوه جان میسپارد و مرگاش در خانهای دور دست از کوه و طبیعت نیست . کاش میشد مقبرهای در همان آستانهی اوین برایش ساخت. اوین نماد مقاومت این سرزمین است ؛ نماد صداقت آن با یاد یکی از صادقترین زندانیانش هم میشد. و نمادعزت ؛ عزت همه سرزمین ما ؛ گواه و شاهد این مقاومت و صبوری و صداقت. آن گاه هروقت که به ملاقات زندانیانمان میرفتیم از او هم یادی و زیارتی میکردیم.
پیرمرد راحت شد. در این سالیان و بهویژه در این یکسال اخیر او غصه دار ترو عصبانیتر از همیشه بود برای ایران. میگفت ایران مثل یک قالب یخ دارد آب میشودوحاکمانش بلاهتآمیز این فاجعه را موفقیت خود میدانند.
او در سالیان اخر عمرش یکسره از ایران میگفت.و نگران اینده ان بود. درمراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت پدرش در حسینیه ارشاد وقتی سخنرانان مختلف از دیانت و تعبد و روزههای سالی دو ماه و نماز شبهای پدرش گفتند ؛ نوبت که به او رسید گفت همه اینها دررابطه پدرم با خدایش بود و امری خصوصی برای او ؛ مهم این است که این نیایشها و تعبدها چه تاثیری در رابطه او با مردم میگذاشت . و در همانجا یکی از مهمترین نظرات سالیان و بلکه دهههای اخیرش را گفت.
اوگفت من خودم فردی مذهبی هستم اما میگویم محور وحدت ایران نه میتواند مذهب باشد و ونه زبان.چرا که ایرانیان مذاهب مختلف دارند و عقاید گوناگون و نیز به زبانهای مختلف سخن میگویند و تاکید بر محورقرار دادن اینها خود به اختلاف و تفرقه دامن میزند. آنچه میتواند محور وحدت مردم باشد خود ایران است . رشد و اعتلا و سربلندی ایران. همه حتی جریانهای راست –حداقل در زبان – همین را میگویند و کسی نمیتواند با این محور اتحاد ملی مخالف باشد. تنها زیر این پرچم است که همه میتوانند جمع شوند. او همگرایی و اتحاد را رمز پیروزی و موفقیت و اعتلای کشور میدانست.و همیشه همه نیروها ؛ تفکرات و سلائق و عقاید گوناگون را بدان سفارش میکرد.
سحابی خود یک سوسیال دموکرات بود. خود در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ وقتی که نامزد بود دریک مصاحبه مطبوعاتی ودر پاسخ به سوال خبرنگاران این تعریف را بکار برد. او از نوجوانی و جوانی دموکرات بود اما همواره گرایشی چپ و عدالت خواه نیز داشت. اما از اواخر دهه شصت او با ارزیابی انتقادی جریانات چپ ؛ اما نه از موضع راست و در ضدیت با چپ و نه با فراموشی آرمان عدالت ؛ مسیر جدیدی را در ارا و رویکردهای سیاسی در ایران گشود. تجربه اجرایی ومدیریتی – هر چند کوتاه –او در اوان انقلاب باعث شد که برخلاف بسیاری از دارندگان تمایلات چپ که صرفاً ارمان خواهانی ذهنی و غیر کاربردی بودند و در اسمان رویاها به دنبالِ مدینه فاضله میگشتند ؛ بر بستر زمین و واقعیتهای عینی و اجرایی به مهندسی و طراحی انها بپردازد و دیدی واقعگرا پیدا کند.
درونمایه و افق دید عدالت خواهانه او و تجربه عملی و دید واقع گرایش باعث میشد که دارندگان تفکر و رویکرد چپ نیز از نقدهای او که انتقادی استعلایی بود برنیاشوبند و در سخناناش که همیشه صداقتی را باخود حمل میکرد بیندیشند . واین خود باعث تاثیرگذاری هرچه بیشتر ارا و نظرات جدید او بود. نظراتی که به موازات عدالت ارمان خواهانه، دید توسعهگرا و تجربه و رویکرد مدیرتی و اجرایی نیز به همراه داشت . در این راستا بود که او به مبحث توسعه همچون مقایسه رویکر د توسعه صادرات یا رویکرد جایگزینی واردات و … میپرداخت.
در مشی سیاسی نیز صداقت او و اینکه برای خویش هیچ نمیخواست و این به او کمک میکرد از بیرون و بالا و بدون حب و بغضهای شخصی به وقایع و روندها بنگرد ؛ وی را به مفهوم تازهای در ادبیات سیاسی و مبارزاتی در جامعه ما رساند.؛ منافع ملی.او بارها و بارها در این باره گفت و نوشت تا اینکه در ادبیات سیاسی ما این مفهوم جا افتاد و دیگر مورد استفاده – و گاه سوئ استفاده – همه طیفها و جناحها قرار گرفت. از نظر او جدا از جناحها و علایق و منافع و رویکردهای سیاسی مختلفی که در یک کشور هریک به دنال مقاصد خویشاند، باید یک امر هم در نظر گرفته شود و حتی اصلی حاکم و بالاتر از همه اصول دیگر قرار گیرد و ان منافع ملی است. رفتار او با حاکمیت، حاکمیتی که آزارهای بسیاری از آن دیده بود ؛ و ترجیح منافع ملی بر این امر شخصی و جریانی – خود گواه صداقت او در اجرا و تحقق آن چیزی بود که بدان معتقد بود و در بارهاش مینوشت.
او نام مجلهاش را ایران فردا گدذاشته بود. نام یک جمع یا یک نشریه مانند نام فرزند برای هر فرد است . نشانگر دغدغهها و تمایلات و گرایشها و کششها و گاه آرزوهای اوست. واو عزیزترین محصول زندگیاش – به تعبیر خودش ـ را ایران فردا نامید. انتخاب ایران برای این عنوان روشن است اما چرا فردا. ایا او از امروز نا امید بود؟ ایا مشکلات امروز برایش سخت و سنگین بود و موانع پیشرفت را سخت و ناهموار میدید؟ ایا به درازمدت فکر میکرد و اینکه با این همه موانع و مشکلات تنهابا انتشار، اموزش و نقد و بحث و گفتگو است که میتوان به اینده خوشبین بود و فردای ایران را ساخت.
اینک سحابی دفتر عمر خویش را تا اخرین کلمه نوشته و در برابر ما نشسته است. او این لوح را با جسم وروح خود نوشت و به سلامت و صداقت به پایان برد. او قد و قلماش را در پای اوین برای ما گذاشت و رفت. سحابی به فردا پیوست. ایران فردای ما همچنان به اموزههای او و به مشی و منش او نیازمند است . او کوله بار درس و تجربه و اخلاقش را در پای دیوار ه و کوهپایه اوین زمین گذاشت و حال نوبت همه ماست که این کوله بار را به دوش کشیم و در این قلعه شوم را بگشاییم .پرندههای قفس را رها کنیم و همگی ره بسپاریم به قله ایران فردا. ایرانی که در ان همه باهم برابرند بی هیچ تبعیضی . زن و مرد ؛ فارس و کرد و ترک و بلوچ؛ مسلمان و مسیحی و یهودی و …؛ مذهبی و غیر مذهبی و… یادمان نرود که یکی از اخرین و مهمترین تجارب سحابی این بود محور اتحاد ملی ما نه زبان است و نه مذهب و تنها عشق به این سرزمین و آزادی و ابادانی و رفاه و سربلندی مردماش ؛ مبنا و محور یکپارچگی و همسویی ماست . و هیچ کس از دیگری ایرانیتر نیست.