نواندیشانِ دینی، حکومتِ قانونی و حقوق بشر
ج : نواندیشی دینی، که البته خود تفکرِ واحدی نیست و متکثر است، مانند هر اندیشه دیگری که آرمانی دارد و در سیاست جهتگیریهای خاصی را به کار میبرد (مانند تفکر لیبرالی، سوسیالیستی، مارکسیستی، فمینیستی، و…) میتواند/ باید در حوزهی مدنی آزاد باشد، که عقاید خودش را تبلیغ کند، و نهاد و تشکل خاص خود را داشته باشد (تشکل حزبی، مدنی، و…). اما، وقتی که میخواهد وارد دولت شود، باید “عقاید”ش را پشتِ در دولت بگذارد، و تنها “برنامهها”یش را وارد دولت کند. آن هم برنامههایی که از مردم به صورت دموکراتیک رای گرفته است (مثلاً با رای مستقیم در انتخابات ریاست جمهوری و یا توسط نمایندگانی که به صورت دموکراتیک از طرف مردم انتخاب شدهاند، و…). به عبارت دیگر در یک کشور آن چه به رای مردم گذاشته میشود باید برنامهها باشد و نه عقاید و ایدئولوژیها و در حوزه قدرت برنامهها هستند که با هم رقابت میکنند و هر کدام رای مثبتی از مردم گرفت برای مدتی موقت وارد قدرت میشود و چرخه سیال قدرت و سیاست ادامه پیدا میکند. البته بدیهی است که عقاید و آرمانهای هر جریانی در برنامه هایش _ بهطور غیر مستقیم _ به مردم عرضه میشود ولی به هرحال مردم به برنامههای مشخص و ملموس رای میدهند.
در جهان صنعتی و دموکرات نیز وضع به همین منوال است . یعنی احزاب مختلفی (اعم از لیبرال، سوسیالیست، سوسیال _ دموکرات، کمونیست، دموکرات _ مسیحی، سبز، و غیره) وجود دارند که هریک آزادند در حوزه مدنی و عمومی عقاید و ایدئولوژیهای خود را تبلیغ کنند ولی در انتخابات برنامه هایشان را به مردم ارائه میدهند و با دیگر برنامهها رقابت میکنند.
شایان ذکر است این نظری است که دکتر بشیریه در دوران اصلاحات در مصاحبه با نشریه راه نو مطرح کردـ مبنی بر رقابت ایدئولوژیها در حوزه عمومی و مهندس سحابی نیز با همان مضمون و با این ادبیات مطرح کرد که دین در سیاست دخالت میکند اما نه در دولت که توضیحاش همانی بود که در بالا آمد.
بدین ترتیب هیچ ایدئولوژی نمیتواند ایدئولوژی دیگری را سرکوب و حذف کند و در جامعه چرخهای از خشونت و انحصار بهوجود بیاورد و هیچ قشراجتماعی احساس حذف شدگی ندارد و از طرفی از دیکتاتوری ایدئولوژیها علیه یکدیگر هم جلوگیری میشود.اگر با زاویه دید بازتری به تاریخ سیاست نگاه کنیم میبینیم که به اسم همه ایدئولوژیها دیکتاتوری صورت گرفته و دیگران مورد حذف و خشونت قرار گرفته اند. حتی با ایدئولوژی لیبرالی در دوران مک کارتیسم در آمریکا.
در آینده ایران نیز نمیشود مذهبیها را حذف کرد و مثلاً گفت شما حق فعالیت سیاسی ندارید . متاسفانه ذهن و زبان روشنفکران _ غیرمذهبی _ ما در این رابطه بسیار “جمهوری اسلامی زده” است. وگرنه احزابی با تمایلات مذهبی در میان مسلمانان، و حتی شیعیان، در جهان هستند که نه حکومت اسلامی میخواهند و نه اجرای اجباری شریعت در عرصه جامعه. بهطور خیلی روشن نمونه هایی در ترکیه و مالزی و لبنان و… دیده میشوند که جریاناتی مذهبی، مشخصاً اسلامی و حتی شیعی، وجود دارند که صرفاً میخواهند به عنوان یک حزب شبیه دیگر احزاب در رقابتهای سیاسی مشارکت داشته باشند و وارد چرخه موقت دولت هم بشوند ولی حق ویژه و امتیاز خاص هم نمیخواهند.
به علاوه آنکه نواندیشان دینی برخلاف سنت گرایان اساساً به شریعت ثابت (اجتماعی _ سیاسی _ اقتصادی _حقوقی و…) معتقد نیستند و معتقد به تغییر پذیری احکام بر اساس اجتهاد و شرایط زمانی _ مکانی هستند. و وقتی شریعت ثابت نباشد و به عقل و عرف زمانه (با جهتگیریهای اخلاقی و مذهبی) مشروط و معطوف باشد از اساس تصلب و جمودی غیر دموکراتیک وجود ندارد.
نواندیشان دینی هیچیک خواهان “حکومت دینی” مصطلح نیستند. یعنی حکومتی که:
۱. مشروعیتاش را، نه از مردم، بلکه از خدا میگیرد.
۲. مسئول اجرای احکام شریعت است.
۳. معمولاً هم توسط روحانیون، مفسران رسمی دین، تشکیل میشود.
نواندیشی دینی در ایران _ علیرغمِ تکثر درونیاش _ خواهان حکومت دینی مصطلح نیست.آنها همه گی به مشروعیت دموکراتیک و بشری و مردمی بودن مشروعیت حکومت معتقدند. به تحول پذیری احکام معتقدند و بنا براین هیچ شریعت(اجتماعی) ثابتی نمیماند که عدهای _ مثلاً روحانیون و یا دیگران _ مسئول اجرای آن باشند. بدین ترتیب از اساس تشکیل حکومت دینی در این منظر بی معناست.
برای آینده ایران نیز همه جریانات روشنفکری باید حق مساوی برای خود قائل باشند و همه گی باید بتوانند در حوزه عمومی آزادانه عقایدشان را تبلیغ کنند ولی وقتی وارد دولت میشوند عقایدشان را پشت در باقی بگذارند و فقط برنامهشان را وارد کنند. تجربه جهان صنعتی _ دموکراتیک نیز حکایت از همین تجربه دارد. احزاب و جریانات از کمونیست تا لیبرال و از مذهبی تا غیر مذهبی در حوزه عمومی آزادند و در دولت به صورت تک حزبی یا ائتلافی به برنامههای دموکراتیک رای آورده خود برای مدتی موقت مشغولند.
ج : منظور من از تعبیر”مصطلح” این نبود که آنها طرفدار نوع دیگری از حکومت دینی هستند. من در بالا حکومت دینی را با سه مشخصه تعریف کردم و گفتم هیج یک از نواندیشان دینی به خاطر مخالفت بنیادی با هر سه مولفه طرفدار حکومت دینی نیستند.
اما چون برخی نواندیشان گفتهاند که حکومت دینی، حکومت ارزشهای دینی است نه شریعت؛ خواستم دقت نظری و واژگانی کافی بکار برده باشم. اگر به یاد داشته باشید آیتالله طالقانی در اوایل انقلاب در دیدار با سفیر کوبا گفته بود هر انقلاب ضد استعماری و ضد استبدادی و ضد استثماری یک انقلاب اسلامی است. و منظور ایشان این بود که هر انقلابی که جهتگیری و ارزشهای مشترک با ارزشهای مورد اعتقاد ما (البته از منظر نواندیشانه آیتالله طالقانی) داشته باشد ما با آن نیز احساس همذات پنداری داریم. و البته این نگاه در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی نیز بی سابقه نیست.
در تاریخ اسلام (همانند دیگر ادیان) گرایشات دینی متفاوتی وجود داشته است مانند گرایش فقهی، فلسفی، عرفانی، و… گرایشان عرفانی به نگاهی که در بالا گفتم نزدیکترند. شاید همگان با داستان موسی و شبان در مثنوی آشنا باشیم که خدا به موسی هشدار میدهد که چرا شبان را از خود رانده است و میگوید
ما درون را بنگریم وحال را / نی برون را بنگریم و قال را.
در این نگاه عرفانی و معنوی ظواهر و واژگان و فرم عقاید مهم نیست . مهم گوهر و محتوا و درون مایهای است که آنها حمل میکنند. از این منظر است که یک ارزش مثل عدالت ـ که از منظر نو اندیشان دینی یک ارزش دینی است، و در نگاه شیعی یکی از اصول پایهای دین هم هست ـ اگر در سطح جامعه تحقق پیدا کند ولو با توجیهات فلسفی و فکری غیر دینی ؛ به هرحال یک ارزش دینی تحقق پیدا کرده است و آنها آن را مصداق تحقق اهداف دینی میدانند . به این معناست که دین تحقق یا حکومت پیدا کرده است. البته پر واضح است که این معنا هیچ نقطه اشتراک و نزدیکی با حکومت دینی واقعی و مصطلح و آشنای همگان ندارد. من صرفاً برای رعایت این نکته ظریف و دقت نظری بود که از تعبیر”مصطلح” استفاده کردم و اگر این تعبیر هم حذف شود موضع و تحلیل من تفاوت نخواهد کرد.
ج : نواندیشان دینی را از منظرهای مختلف میتوان گونهشناسی کرد. از جمله مثلاً در نحوه و رویکردِ دینشناسیشان و درونمایههای آن (روش شناسی)، و یا، از منظر آرمان و جهتگیریهای اجتماعیشان، و دیگر شاخصها (من در یکی از کتابهایم به نام “باز صفها اشتباه نشود”، به فراخور بحث، با توجه به شاخصهای مختلفی، به این گونهشناسی، توجه کردهام، که اینجا مورد بحث نیست)
در هر حال، همانطور که در بالا هم گفته شد، در تاریخ اسلام نیز گرایشات فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی، ادبی، و… در فهم و تفسیر دین و متن مقدس وجود داشته است. در دنیای جدید و در میان نواندیشان دینی در ایران نیز میتوان گرایشات مختلفی را مثلاً از نظر روششناسی تفکیک کرد مثلاً مهندس بازرگان بیشتر از منظری علمی و دکتر سروش از منظر عقلی و دکتر شریعتی (و مجتهد شبستری) از منظر وجودی (اگزیستانسیالیستی) به دین و درون مایه هایش مینگرند. و یا از زاویه دیگر سروش و شبستری از منظر فردگرایانه و شریعتی از منظر جماعت گرایانه مینگرد. و یا به لحاظ آرمان و جهتگیری سیاسی بازرگان و سروش و شبستری بیشتر طرفدار لیبرال دموکراسیاند. شریعتی طرفدار سوسیال دموکراسی، و مجاهدین خلق (اولیه) بیشتر سوسیالیست بودند.
ج : همانطور که در پاسخ به سئوالات قبلی آمد نواندیشان دینی طیفهای گوناگونی دارند اما دو طیف آنها (یعنی طرفداران لیبرال دموکراسی و نیز سوسیال دموکرات ها) بر دفاع از حقوق طبیعی بشر تصریح داشته اند. آنها به لحاظ متنی نیز استنادات گوناگونی به متون مقدس دارند. مانند احترام به کرامت انسان در قرآن و یا تاکید امام علی در نامه معروفاش به یکی از فرماندارانش که شبیه یک برنامه حکومتی است (نامه معروف امام علی به مالک اشتر) بر این نکته که:
مردم یا در دین با تو برابرند، و یا در آفرینش با تو برابر.
و به تعبیر یکی از نواندیشان معاصر، یعنی آقای یوسفی اشکوری، انسان، منهای عقیده، دارای این حقوق میباشد.
تنها به دو کتاب، یکی منتشر شده در قبل از انقلاب، و دیگری در بعد از انقلاب، اشاره میکنم : کتاب حقوق بشر، نوشته دکتر اسدالله مبشری(وزیر دادگستری دولت موقت مهندس بازرگان)، و دیگری، حقوق بشر از منظر اندیشمندان، تدوین و گردآوریشده توسط آقای محمد بستهنگار، داماد آیتالله طالقانی، و سخنگوی شورای فعالان ملی ـ مذهبی، که در آن مستندات مربوط به نظرات نواندیشان دینی دربارهی حقوق بشر با ارجاعات روشن و مشخص آمده است.
دکتر شریعتی نیز، در انسانشناسی خود، که بارها در آثار گوناگوناش تکرار شده (و به تعبیری میتوان گفت که انسانشناسی او پایتختِ اندیشهاش است)، اساس و پایه بحثاش را روی آزادی و رهایی انسان میگذارد، و برای او، حقِ ذاتیی آزادی، و حتی عصیان در برابرِ خدا، نیز قائل است. از او، این جمله، مشهور است که: انسان، یعنی آزادی و شرافت، و این دو را، نمیتوان فدای چیزی کرد، حتی فدای خدا!
اما فکر میکنم سئوال شما بیشتر معطوف به قوانین و مقرراتی است که به نام اسلام معروف است، و فقها نیز دربارهی آن به تفصیل بحث کرده، و در جمهوری اسلامی نیز مبنای تدوین قوانین قرار گرفته است. این قوانین حاوی تبعیضاتی علیه زنان و دگراندیشان و… است. این تبعیضها به هیچوجه قابلانکار و توجیه نیست.
نواندیشان در این عرصه چالش سنگینی با مذهبیهای سنتی دارند. نواندیشان معتقدند که احکام حقوقی و اقتصادی و… که در متون دینی آمده مقید به شرایط زمانی و مکانی خود هستند و به تعبیری تاریخیاند و نمیتوانند جاودانه باشند. آنها از “جهت گیری”های نهفته در این احکام که در بستر زمانی و مکانی خود مثبت و رهایی بخش بودهاند دفاع میکنند و آنها را در بستر تاریخیشان تفسیر و تبیین کرده اما خواهان لغو و نسخ آنها در زمانهای دیگرند که دیگر حاوی و حامل آن جهتگیری نیستند و معتقدند باید از طریق اجتهاد آزاد، فرمها و قالبهای جدید و متناسب با زمان کنونی اما حاوی همان جهتگیری رهایی بخش جایگزین آن قوانین شوند که دیگر در مقطع و بستر تاریخی کنونی نه تنها ضد تبعیض نیستند بلکه نقش تبعیضآمیز و ارتجاعی دارند.
به طور مثال بسیاری از قوانینی که در صدر اسلام دربارهی زنان آمد شدیداً به نفع زنان بود تا آنجا که اعتراض مردان را برانگیخت .اما با مرور زمان و با تغییر شرایط بهطور تدریجی به نفع زنان همین قوانین تغییر ماهیت داده و اینک تبعیضآمیز و ضد زن هستند.
بسیاری از کسانی که به صورت پژوهشی و بدون پیش فرضهای ضد مذهبی با تاریخ صدر اسلام و برخوردهای محمد و قرآن با مسئله زنان مواجه شدهاند به وضوح شاهد رهایی بخش و به نفع زنان بودن آنان بوده و در نوشتههایشان بر آن تصریح کرده اند. (افرادی مانند هامیلتون گیپ، ژرمن تیلیون، احسان طبری، و حتی علی دشتی در تاریخ ۲۳ سال، که در مجموع علیه پیامبر اسلام نوشته، در این باره تصریح دارند).
من در این مورد پژوهش مفصلی کردهام و کلاسهایی نیز در رابطه با زن در متون مقدس داشتهام و این مدعی را بهطور ریز و مشخص و با ارجاعات دقیق نشان داده ام. بخشی از این مباحث به چاپ رسیده و برخی نیز به صورت جزوه منتشر شده است.
بنابراین نواندیشان دینی با توجه به متدلوژی توضیح داده شده در بالا؛ به حقوق مساوی انسانها بدون هیچ تبعیض جنسیتی، عقیدتی، نژادی و زبانی و… معتقدند. البته ناگفته نماند که در برخی حوزهها مثل حقوق طبیعی و اساسی بیشتر کار فکری کرده و سخن گفتهاند و دربارهی حقوق زنان کمتر. در این حوزه نیز گرایشات موسوم به چپ مذهبی بیشتر توجه داشته و یا تحلیل و نوشته و گفته دارند. در این باره نواندیشی دینی در ایران ضعفهای مشترکی با دیگر نحلههای روشنفکری در ایران دارند که دربارهی مسئله زنان کمتر از حوزههای دیگر کار کرده اند. فراموش نکنیم که نسل دوم روشنفکران چپ مارکسیست نسل اول را به “کوری جنسیتی” متهم میکرد. و فراموش نکنیم که حتی تا اوان عصر روشنگری بسیاری از اندیشمندان و حتی فیلسوفان معروف تاریخ به شدت مردسالار و بعضاً ضد زن بوده اند. نامورانی همچون روسو، کانت،هگل، نیچه و… بنابراین گسترش و عمق حقوق انسان به همه حوزههای بشری و همه ابعاد زندگی در تاریخ آزادیخواهی و حقوق بشرطلبی امری تدریجی و با رنج و شکنج بوده است.
ج : “کوری جنسیتی” چپگرایان مورد اشاره شما هر چند بر پایه اعتقاد به نابرابری زن و مرد اتفاق نیافتادـ بر خلاف مراجع دینی و دین مداران ـ اما بهر حال ناماش همان است که اشاره کردید.
بیتردید گسترش و ژرفای حقوق بشر در حوزههای مختلف افزون گشته و خواهد گشت. اما آن ناموران تاریخ اندیشه و فلسفه از درون جامعهای دگرگون شونده از پسماندگی بیرون میآمدند و بناچار بخشی از افکار تبعیضآمیز را با خود بهمراه میآوردند. از زمان آنها بیش از دویست سال گذشته است و مردمان متمدن امروز در بسیاری کشورها آن را پذیرفته اند. ولی بنظر میرسد حقوق تصریح شده منشور جهانی حقوق بشر در بین برخی از نحلهها همچنان با چالش روبروست. برخی “تصریح” نکردهاند؛ بعضیهای برخی موادش را قبول دارند و برخیاش را قبول ندارند. چپ و راست هم ندارد.
ج : در مورد آقای مطهری با شما هم عقیده ام. علتش هم این است که آقای مطهری معتقد بود دین و متن مقدس بالاتر از همهچیز قرار دارد و همه گزارههای متن مقدس را نیز فراتاریخی و جاودانه میدانست . ایشان به تاریخیت دین باور نداشت. اما نواندیشان دینی چنین نمیاندیشند. حداقل در حوزههای احکام اجتماعی _ سیاسی _ اقتصادی و حقوقی اکثر قریب به اتفاق آنها به تاریخیت این احکام و تغییر پذیریشان باور دارند.
به همین شکل دربارهی معنا و امکان “حکومت دینی” نیز همان ظور که در قبل گفتم این نواندیشان به مشروعیت زمینی قدرت و نیز مشروعیت مردمی قانون گزاری (به موازات تغییر پذیری و تاریخیت احکام دینی) باور دارند.
اما در مورد چپ و نیز مبانی کورجنسی نسلهای اولیه آن و اینکه از چه آبشخورهای ذهنی و نظری _ عینی و عملی سرچشمه میگرفت بحث را باز میگذارم و اینک مورد بحث ما هم نیست.
در باره نظر نواندیشان دینی در بار ه مفاد مشخص اعلامیه جهانی حقوق بشر و اسناد مشابه در ابتدا باید بگویم با دغدغه شما هم راه هستم. ما ملت زخم خوردهای از کلی گویی و حرفهای عام و هوایی زیبا و آرمانی زدن هستیم. یکی از نتایج و تجربیات سیاسی من نیز در زندگی فردیام به صورت مشخص حاکی از آن است که ما باید از “مفاهیم” به سمت “مصادیق” حرکت کنیم. اگر به یاد داشته باشید در حرکت مطالبهمحور در سال ۸۸ و انتخابات پرحادثه آن دوران (که من هم نقش کوچکی در آن داشته و همراه این حرکت بودم) نیز پایه اصلی و یک نقطه عزیمت مهم همین حرکت از مفاهیم به سمت مصادیق و به عبارتی از آرمان و ایدئولوژی به سمت مدل و برنامه بود.
البته این سیر باید بهطور طبیعی اتفاق بیفتد و در روند تاریخ و اندیشه بشری نیز در همه نحلهها از لیبرالها و دموکراسی طلبان و سوسیالیستها تا فمینستها و غیره همین سیر از تعیین جهتها (به صورت عام) و مفهوم سازیهای کلی آغاز شده تا به تعیین مصادیق و اعلام برنامه و جزئی و ریز و دقیق و حتی آماری شدن برنامهها رسیده است.
در ایران نیز این سیر طبیعی در حال طی شدن است . سیر اندیشه چپ در ایران نیز به وضوح همین را نشان میدهد. باید اجازه داد در دیگر نحلهها هم همین سیر طبیعی طی شود.
نواندیشان دینی اما از طرح و تبلیغ برخی مفاهیم کلی دربارهی آزادی و عدالت و دموکراسی و سپس حقوق زنان و… آغاز کرده و به تدریج متعینتر و برنامهایتر حرف زده اند. متناسب با همین سیر نیز دین شناسیشان دقیقتر و عمیقتر و موثرتر شده است.
اگر بخواهم بهطور مشخص و دقیق پاسخ پرسش شما را بدهم باید بگویم اولاً از نظر نواندیشان دینی متن تاریخیت دارد . به تعبیری که خودم بیشتر مایلم به کار ببرم؛ متن مقدس “دو صدایی” است . صدایی که پیامهای اخلاقی و جهتگیریهای کلان اجتماعی میدهد و میتواند چون فانوسی دریایی راه نمای عمل باشد و صدایی که (به خصوص در بخش احکام و برخی تبیینیات نیز) تخته بند جامعه و دوره تاریخی (و گفتمانی و سیاسی _ اقتصادی _ اجتماعی) خویش است و باید ساختارشکنانه ساختارگشایی و بازسازی شود. و این کاری است که نواندیشان دینی کرده اند.
من خود در موضوع زنان حدود دو سال کلاس زن در متون مقدس داشتم و همین موضوع را در حوزه زنان به صورت جزئی و ریز در متون مقدس ادیان مختلف مورد بررسی قرار دادم. در کلیه متون مقدس اگر با دید امروز به متن نگاه کنیم همه این متون در مجموع حاوی تبعیض و پذیرش برتری جنسیتی مذکر محور هستند. اما اگر تاریخی بنگریم همه آنها بهخصوص متون متاخرتر جهتگیری جدی برای رفع تبعیض داشته اند. و از نظر نواندیشان دینی همین “جهت گیری” است که باید تداوم و استمرار بیابد نه آن صدا و اشکال و قالبها و فرمهای تاریخی. جدال محتواگرایانه و جهت بینانه نواندیشان دینی با فرمالیسم غیر تاریخی رویکرد و تفکر سنتی و ناامیدی شریعتی از اصلاح آنها و طرح اسلام منهای روحانیت برخاسته از همین چالش بنیادی است.
بر این مبنای نظری، و نیز دیگر مبانی چون مشروعیت مردمی حکومت (از جمله قانونگزاری، و نیز تدوین و تصویب قوانین در حوزههای گوناگون، که به موضوع مورد گفتوگوی ما، یعنی حقوق بشر، نیز مستقیماً مرتبط میشود) ؛ است که من گفتم نواندیشان دینی اعلامیه جهانی حقوق بشر را پذیرفتهاند و این بیانیه و دیگر اسناد مشابه ر ا محصول عام خرد و تجارب بشری میدانند که قابل تداوم و تکامل از جمله با نگاههای جمع گرایانهتر و یا نگاه جنسیتی در مورد زنان و یا حساسیتهای زیست محیطی امروزی و… نیز هست.
تلاش : آقای علیجانی؛ با سپاس بسیار از شما